به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، احمد توانایی، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع) و مدیر اندیشکده مطالعات بینالمللی ادبیات و فرهنگ مقاومت در یادداشتی با اشاره به نمونههای ادبیات معاصر به اهمیت حضور مردم در پای صندوقهای رای پرداخته است. متن این یادداشت به شرح زیر است؛
«علاوه بر تاریخ درخشان ایرانیان در موضوع پایداری و مقاومت، در روزگار معاصر و از دوره مشروطه به این سو نیز به سبب فضای متجدد حاکم، آن هم در شکل و قالبهای نو، کنشگری روشنفکران و هنرمندان، بهویژه شاعران و نویسندگانی را شاهد هستیم که در تقابل با خواست و اراده حاکمیت وقت از هیچ تلاشی برای اصلاح و بهبود وضع جامعه و کشور خود فروگذار نمیکردند. نکته قابل توجهی که در باره این طیف از روشنفکران و مبارزان وجود دارد و یقیناً بهمثابه چراغ راهی، یاریگر نسلهای جوان ایرانزمین در حال و آینده خواهد شد این است که به استثنای عدهای از مزدوران وطن فروش و خائن، این مخالفان و مبارزان، هیچگاه، حتی در سختترین شرایط تقابل و مبارزه با حاکمیت وقت، وطن و کشور خود را وجهالمعامله تمنّیات شخصی و حزبی خود نکردند و از نظر آنها، این نام و کیان «ایران» بود که همواره اصالت داشت و محترم به شمار میآمد.
در این دوره، با استناد به آثار ادبی، بهویژه آثاری که ذیل ادبیات پایداری و مقاومت تعریف میشوند، یکی از مهمترین کلیدواژههای پربسامد، تعبیر «مام وطن» یا همان «مادر وطن» است. در اینباره، عملکرد مبارزان تندرویی همچون میرزاده عشقی و فرخی یزدی که خود قربانی استبداد حکمرانی وقت هستند، قابل تامل است. از نگاه این مبارزان، هر ظرفیت قانونی که به تقویت «مام وطن» بینجامد، ستودنی است. در این میان، ضعف عملکرد حکمرانی وقت، اگرچه بعضاً موجبات سرخوردگی و یاس آنها و همرزمانشان را فراهم میساخت، اما هیچگاه این سرخوردگی و یاس منجر به این نمیشد که آنها کورکورانه در جبهه بیگانه و اجنبی قرار بگیرند. این بی پناهی و سرخوردگی هیچگاه باعث نشد که آنها به سوی وعده و وعیدهای دشمنان ایران که در آن زمان در راس آنها بهویژه دولتهای انگلیس و روس بودند، متمایل شوند. وطن و پاسداشت آن در منظومه فکری آنها از چنان جایگاهی برخوردار است که همواره نگران فقدان آن هستند. میرزاده عشقی با زبانی طنزآلود معتقد است که وطن، کلاه نیست که با از دست دادن آن بشود کلاهی دیگر را جایگزین آن کرد:
خاکم به سر، ز غصه به سر، خاک اگر کنم آوخ کلاه نیست وطن تا که از سر |
او با هوشمندی، در گسترش معنایی کلمه «مجنون» در داستان مشهور لیلی و مجنون، در تلاش است تا ضمن حفظ سطح ارتباط با تودههای مردم، سطح مطالبات آنها را نیز از مطالبات شخصی به مطالبات ملی ارتقا میدهد:
دیوانه «عشقی» است نه «مجنون» من این سخن |
پای غیر آمد میان، نی وقت جنگ خانگی است!
فرخی یزدی نیز که خود از مبارزان سرسخت این دوران است، فرصت و ظرفیت «مجلس شورا» را غنیمت میشمارد و در غزلی زیبا در تشویق تودههای مردم برای شرکت در «انتخابات مجلس» وقت و پرهیز از اختلافات داخلی که منجر به نفوذ بیگانگان خواهد شد، چیزی جز پایداری و حفظ وطن را نمیخواهد و اینگونه هواخواهان و دوستداران «ایران» را مورد خطاب قرار میدهد و میسراید:
ای هواخواهان ایران نوبت مردانگی است |
در اشعار او و دیگر روشنفکران و مبارزان روزگار او و حتی در دورههای بعد، اگر چه ممکن است درباره «ایران» پیوسته با تعابیر و مضامینی همچون، «کشور ویرانه»، «ایران ویران»، «سرای ویران»، ایران ِ «بی کس و بی یاور»، وطنِ «عاجز و مضطر»، ایرانِ «لگد کوب اجانب»، وطنِ «در حال نزع» و … مواجه شویم؛ اما با کمی تامل در این سرودهها، مشاهده میشود که همواره پاسداشت کیان «ایران» از اهمیت بالایی برخوردار است. آنان در مواجهه با حکومت وقت، در تندروترین حالات مبارزه نیز، هیچگاه به وطن خود پشت نکرده و در دل همین محیط به تعبیر فرخی، «طوفانزای» به فکر بهبود و اصلاح مملکت و کشور خود هستند و حساب کیان و موجودیت کشور و وطن خود را از مناقشات و اختلافهای سیاسی جدا میکردند.
اجنبی، اجنبی است!
نکته بنیادین دیگر در اینباره این است که این گروه از روشنفکران، در مسیر تلاش برای تغییر وضع موجود کشور، هیچگاه دل در گرو اجنبی و وعدههای آنها نداشتند و همواره از نگاه آنها، «نوش» اجنبی، عین «نیش» بود و با درک درستی که از اوضاع سیاسی کشور و جهان داشتند، به این باور یقینی رسیده بودند که نباید منتظر وعدههای دروغین بیگانگان بود. از نگاه آنها، امید به پشتیبانی آنها کار عبثی است؛ زیرا که آنها به قدر بال مگسی هم برای ما کاری انجام نخواهند داد! فرخی یزدی در قطعه زیر به تصریح اعلام میکند که تنها کسی که میتواند برای بهبود اوضاع «ایران»، پیشروانه اقدامی انجام دهد، این «ایرانیان وطندوستِ باورمندِ باهوش» هستند و لاغیر:
ای وطنپرورِ ایرانیِ با مَسلَک و هوش هان مکن جوش و خروش پندهای منِ با تجربه بنمای به گوش گر تویی پند نیوش اجنبی گر به مَثَل میدهدت ساغر نوش نوش نیش است، منوش وز پیِ خستنِ او در همه اوقات بکوش تا توان داری و توش که عدو دوست نگردد به خدا گر نبی است اجنبی اجنبی است! من سرگشته چو پرگار جهان گردیدم رنجها بکشیدم پابرهنه رهِ دشت و دره را ببریدم دست غم بگزیدم حالتِ ملّتِ عثمانی و ژرمن دیدم خوب و بد بشنیدم باز برگشته و از اجنبیان نومیدم، حالیا فهمیدم اجنبی اجنبی است! تو مپندار کند کار کسی بهر کسی قدرِ بالِ مگسی تو عَبَث منتظرِ ناله و بانگِ جَرَسی کاروان رفت بسی فارِسِ فارس تویی از چه نتازی فَرَسی پیشی آور نه پسی! دیوان، دیگر سرودهها: ۱۱ |
امروز امید همه زی مجلس شوراست
در کنار این میزان از «وطن دوستی» و «اجنبی ستیزی»، بهرهمندی از رویکردهای عقلانی و هوشمندانهای که منجر به حضور حداکثری تودهها و نقشآفرینی آنها در صحنه اجتماعی و سیاسی کشور شود نیز از دید روشنفکران و مبارزان این دوران پنهان نمانده است. این سطح از بلوغ سیاسی به آنها کمک میکرد تا بهخوبی جایگاه «قانون» و «مجلس» را فهم کنند، زیرا آنها به مدد تجربه تاریخی خود به این سطح از یقین دست یافته بودند که بدون این ظرفیتهای قانونی که عملاً مظهر تبلور اراده و خواست تودههای مردم است، امکان بروز هرگونه استبدادی بلامانع نیست، ظرفیتهای قانونی بیبدیلی که بدون آنها حتی مقولههای ارزشمندی همچون «وطن دوستی» و «بیگانه ستیزی» نیز در هالهای از ابهام فرو میرفت و امکان تحقق آنها دیریاب و بعضاً غیر ممکن مینمود.
ملک الشعرای بهار از شاعران بنام این دوران با نفی هرگونه رفتار یاسآلودی که برای بهبود اوضاع کشور، مراجعه به آرای عمومی را نفی و بیهوده میانگارد، معتقد است تنها به نیروی «قانون» است که کارها پیش خواهد رفت و منحصراً این «مجلس ملی» است که قادر است بیخ ستم و استبداد را برکند:
بیتربیت، آزادی و قانون نتوان داشت |
کنون امید من ای نوخطان به سعی شماست!
در قصیدهای دیگر با عنوان «پیام ایران» از زبان «مام وطن» بدون هیچ اتکا و وابستگی به بیگانگان، جوانان و جوانمردان را برای تغییر وضع موجود کشور فرامیخواند. با کمی تامل در این ابیات مشاهده میشود که او نیز همچون اغلب روشنفکران و مبارزان روزگار خود، معتقد است که مسائل و مشکلات کشور منحصراً باید به دست جوانان و جوانمردان این آب و خاک مرتفع شود و راهبری این قافله تغییر و تحول نیز با صاحبهنران، انسانهای آزاده و باشرف و خردمندان خواهد بود. کافی است با اصلاح پارهای ساز و کارهای نابجا و بعضاً انحرافی و ستاندن زمام امور از دست مسئولان بی هنر و ناکارامد و واگذاری امور به جوانمردان بافضیلت و پاکدامن و خلّاق، موجبات اصلاح امور و مآلا آبادانی ایران عزیز را فراهم ساخت:
وزین دو دیده به ما کسوت و طعام دهد به روی سینه بپروردهام جوانان را |
دلیران وطن همت گمارند!
میرزاده عشقی نیز اگرچه در پارهای مواقع دچار نوعی ملیگرایی افراطی شده است؛ اما او نیز همداستان با قاطبه روشنفکران و مبارزان زمانه خود، بدون هیچ چشم داشتی به یاری بیگانگان، دل در گروه جوانان ایرانی دارد و معتقد است که این سرزمین مملو از شیرمردان آزادهای است که با اتکای به وطن و داشتههای خود، هیچگاه تسلیم نخواهند شد:
ولی خفته است در ایران بسی شیر کجا گردن نهند در زیر زنجیر |
شواهد متعدد دیگری از آثار ادبی دوره مشروطه به این سوی تا قبل از انقلاب اسلامی وجود دارد که میتوان در آنها صدای بلند قانون خواهی مبارزان وقت را به وضوح شنید. همانگونه که در این یادداشت نمونههایی ذکر شد، در این آثار از همه ظرفیتهای سیاسی، حقوقی و … که منجر به حضور حداکثری تودههای مختلف مردم در ساخت و آبادانی کشور یا همان «مام وطن» شود، استقبال شده است.
در این آثار با وجود نقدهایی که به کیفیت عملکرد برخی از ساز و کارهای قانونی و نهادهای مدنی شده است، شاهدی که در آن به اصطلاح امروزی به «تحریم اصل انتخابات» و نهادها و ساز و کارهای مرتبط با آن اشارهای شده باشد یا تودههای گوناگون مردم به عبور از ظرفیتهای قانونی موجود که مآلا به پشت کردن به وطن و مقدرات آن خواهد انجامید، توصیه شده باشند، مشاهده نگردید. همانگونه که پیش از این تصریح شد، همین مبارزان نیز در شدیدترین حالات تقابل با حاکمیت وقت، از بیم ایجاد تفرقه در کشور و نفوذ بیگانگان، همواره پاسدار «مام وطن» بودهاند و در راه بهبود اوضاع کشور خود، بدون اتکای به بیگانگان، با امید به میدانداری جوانان برومند همین سرزمین، همواره پاسدار کیان و هستی آن بودهاند و چه بسیار جانهای پاکی که در راه اعتلای ایران سربلند فدا شدند.
پیام اصلی این آثار خطاب به تودههای گوناگون جامعه، در کنار «بیگانه ستیزی»، «دشمن شناسی» و توصیه به «حفظ وحدت اجتماعی» و دوری از «تفرقه» که از نیّات شوم و پلید دشمنان قسمخورده این سرزمین است، بهرهمندی حداکثری از ظرفیتهای قانونی موجود برای حضور حداکثری مردم در عرصه نقشآفرینی آنها با هدف «ایجاد تغییر» و نتیجتاً «بهبود وضع موجود» در کشور است. موهبتی الهی که از صمیم قلب و تا پای جان باید قدردان آن بود و همواره در صیانت و پاسداشت آن کوشید. بنابراین:
زین چراغ معرفت کامروز اندر دست ماست شاهراه سعی و اقلیم سعادت روشن است! |
نظر شما