دوشنبه ۲۷ فروردین ۱۴۰۳ - ۰۸:۳۳
تأملی بر کاربرد عنصر «عاطفه» در داستان زنان بوشهری

بوشهر – کاربرد عاطفه در داستان زنان استان بوشهر مطلوب و روبه جلو است. طبق آمارهای به‌دست‌آمده، زنان بوشهری افزون بر اینکه در آثارشان دغدغه فردی داشته‌اند، به موازین اجتماعی هم نظر داشته و حتی معیارهای انسانی را فراموش نکرده‌ و به آن‌ها نیز پرداخته‌اند.

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - بشیر علوی، استاد دانشگاه و منتقد ادبی: عواطف در سه طیف فردی، اجتماعی و انسانی دسته‌بندی می‌شود و هر کدام ویژگی‌های خاص خود را دارد. هر چه متنی از حالت فردی به حالت انسانی حرکت کند عمق عواطف آن بیشتر است و از ماندگاری بیشتری برخوردار خواهد بود.

الف: عواطف فردی

عواطف فردی، عواطفی هستند که در لحظۀ خاصی برای شخص واحدی پیش می‌آید مثل اینکه کسی از خانواده‌اش یا دیارش دور مانده یا داستانی را برای شخص خاصی بنویسد و احساسات خود را نسبت به آن بیان کند. این نوع عاطفه نمی‌تواند بسیار جذاب باشد، زیرا دامنۀ شمولش فقط خود نویسنده و ماجرایی خاص برای او است. این متون در تحول اجتماعی تأثیری ندارند و اصولاً نمی‌توانند در مخاطب تحول خاصی را ایجاد کنند.

هر اندازه که عواطف فردی عمق داشته باشد، نمره‌اش از عواطف اجتماعی کمتر است و عواطف اجتماعی نیز از عواطف انسانی درجه نازل‌تری دارد. عواطف فردی از آن نویسنده‌ای است که فقط تا نوک دماغش را دیده و عواطف اجتماعی از آن کسی است که بیشتر می‌بیند و عواطف انسانی برای کسی است که خیلی بیشتر می‌بیند و مفاهیم بشری را بیان می‌کند. (شفیعی کدکنی، ۱۳۷۵: ۸۸)

ب: عواطف اجتماعی

متن هر چه از «من» فردی فاصله بگیرد به عواطف اجتماعی می‌رسد و عواطف اجتماعی گروه عواطفی هستند که جمع کثیری در آن اشتراک داشته باشند، مثلاً نویسنده‌ای از عشق یاد می‌کند، اما مشخص نمی‌کند که این عشق مربوط به کیست؟ نه از عاشق نام می‌برد و نه از معشوق یا مثلاً از فقر و بی‌عدالتی یاد می‌کند، ولی مشخص نمی‌کند که این فقر یا بی‌عدالتی یا نابرابری در کجاست؟ بدین طریق نویسنده، متن خود را فرازمانی و فرامکانی می‌سازد، البته ممکن است زمینۀ پیدایش و منشأ متن امری مشخص باشد، ولی شاعر آن را کلیت و عمومیت ببخشد.

وسعت اطلاعات و معلومات اجتماعی و زیستن با مردم جامعه و دردهای آنان و پرداختن به موضوعات و غم‌هایی که مردم با آن مواجهند همگی می‌توانند در شکل‌گیری افکار و عواطف اجتماعی نویسنده مؤثر باشند. روح بزرگ و سرکش و بی‌تاب و قرار آدمی نمی‌تواند دردهای جامعه را ببیند و به آن‌ها نپردازد. هر دوره‌ای، دردها و غم‌های خاص خود را دارد و این دردها با انتقال از یک دورۀ تاریخی به دورۀ بعد متحول می‌شود. (علوی، ۱۳۹۳: ۱۴۷) یکی از ساختارهای عواطف اجتماعی، دولت‌ها هستند. بنابراین دولت‌ها می‌توانند شادی‌هایی به جامعه عرضه کنند که در زمرۀ عواطف اجتماعی قرار گیرند یا یأس و ناامیدی‌هایی ایجاد کنند که در ساختن بنیان‌های اجتماعی در متن نقش داشته باشند. (همان :۱۴۸)

ج: عواطف انسانی

در این طیف، نویسندگان، نه دیگر از خود می‌گویند و نه از دردهای جامعه بلکه «از مرز زمان و مکان محدود، فراتر می‌روند». (شفیعی‌کدکنی، ۱۳۷۵: ۸۸) متن هر چقدر بتواند خود را به این مرز برساند، از عمق بیشتری برخوردار است. در ذهن و تخیل نویسنده، سرنوشت انسان و مشکلات حیات دنیوی و اخروی او و مسائلی مانند مرگ، زیستن و عرفان نقش بسته و زمینه‌های این تفکر را پی‌ریزی کرده است. در این طیف نویسنده سعی می‌کند که به ذات کمالی خویش و سلسله عوامل و عواطف انسانی توسل جوید و راز طبیعت را بیان کند. اندوه بودن یا نبودن، اندوه مرگ و زوال، اندوه پوچ‌انگارانۀ دنیا و تشویش انسان طیف‌های این عواطف را در بر می‌گیرد. ((علوی، ۱۳۹۳: ۱۴۸)

این غم، غم افراد خاص نیست، غم جهل اجتماعی و فقر و بیچارگی مردم نیست. سخن از شکست فردی نیست، شکست ایده‌آل‌های جمعی و آرمان‌های اجتماعی را بیان نمی‌کند، بلکه پیوند زنده‌ای است میان حیات دنیوی و اخروی که در سراسر متن به عنوان یک روح واحد جاری است، همان روحی که آفرینش را آفرید و بدان جان بخشید. (همان: ۱۴۹)

این قسمت، قوی‌ترین و عمیق‌ترین قسمت داستان است و بار احساس نویسنده را دوش به دوش تا پایان متن حمل می‌کند و احساس و عاطفه نویسنده را در داستان جاری می‌کند و از این‌رو، همان احساسی در متن جریان دارد که به‌تدریج در ذهن نویسنده بالیده شده و فرم کلی ذهنش را ساخته است.

هر مفهومی و هر پیامی از متن، محصول تجربه روحی نویسنده است که با بافت کلی متن همرنگ است و اجزای داستان از درون نویسنده می‌گذرد و در ورای یک سلسله تصورات و بدایع لفظی و معنوی خود را نشان می‌دهند و در پیکرۀ داستان جای می‌گیرند. وقتی که این حالت یعنی عاطفه پایان می‌یابد، به طور واقعی متن نیز پایان می‌یابد. نویسنده در عاطفه متنش، خود را می‌بیند و رنج و اندوه خود را بر دوش واژه‌های داستان می‌نهد تا آنها را تابع خود کند و با خود هم دل و هم زبان سازد. نویسنده می‌خواهد تصویری را در ذهن خواننده بسازد که خود عیناً تجربه کرده است. به همین دلیل تلاش می‌کند داستان را از حالتی ساده و بی‌احساس به یک رسانۀ پیام‌رسان تبدیل سازد.

بنابراین ما با سه نوع عاطفه سروکار داریم که در پرداختن به این نوع نقد باید هر سه نوع را در داستان زنان بررسی کنیم. در میان داستان‌های زنان استان بوشهر ۵۱ داستان، عواطف فردی و ۲۸ داستان، عواطف اجتماعی و هفت داستان، عواطف انسانی را مدِ نظر داشته‌اند. با توجه به این‌که در سطح کشور گرایش زنان نویسنده به عواطف فردی بسیار بالاست و آمار بالایی را به خود اختصاص داده‌اند، این آمار در میان زنان استان بوشهر مطلوب و روبه جلو است؛ زیرا که ۲۸ داستان اجتماعی و هفت داستان فردی به نسبت نویسندگان زن استان آمار ارزشمندی است.

با آمار داده شده معلوم است که زنان افزون بر این‌که دغدغۀ فردی داشته‌اند، به موازین اجتماعی هم نظر داشته‌اند و حتی معیارهای انسانی را فراموش نکرده و به آن‌ها نیز توجه داشته‌اند. دغدغه‌های اجتماعی زنان بوشهر طلاق و گرفتارهای بعد از آن، فقر و مشکلات زنان، ازدواج‌های اجباری و زودهنگام، قلدوری افراد بالادستی مانند شوهر و برادر و پدر است. این دغدغه‌ها معمولاً ویژۀ استان بوشهر نیست در همه جای دنیا این دغدغۀ زنان در دورۀ سنت بوده که اکنون به صورت داستان خود را نشان داده است.

زنانی مانند منیرو روانی‌پور، فریده فهیمی، سیما شبانکاره، اعظم دریسی، سولماز پاپری‌فرد، لیلا هنرپیشه، زهرا عبدی، گیسو حاتمی، فروغ جاشویی، مرجان پیران، پریوش صفرپور، فاطمه بهرامیان، راضیه عقیلی‌مهر، فریبا جعفری، زهره سعدزاده، فرشته گزدرازی، فاطمه زنده‌بودی، زهرا زنگنه، زیور سنگی، پریا مؤیدی، سارا مؤیدی، زهرا غفاری‌حافظ در روایت‌های خود به محور عاطفۀ اجتماعی توجه داشته‌اند و مطالبی در این زمینه در داستان‌های خود نگاشته‌اند.

در داستان زنانی مانند سارا مؤیدی، فاطمه زنده‌بودی، فاطمه بهرامیان، مرجان پیران، سهیلا شعبانی افزون بر محور اجتماعی به عاطفۀ انسانی نیز توجه و به آن پرداخته شده است. به غیر از این موارد اجتماعی و انسانی، دیگر داستان‌های زنان استان بوشهر در محور عاطفۀ فردی است که تماماً حول عشق می‌گردد.

غم و انگیزۀ مربوط به آن همواره در زمرۀ عواطف اجتماعی مطرح است. به‌ویژه زمانی که غم در یک گسترۀ اجتماعی ایجاد شود. روحیات غم‌انگیز زنان بر داستان آنها همیشه تأثیر مستقیمی داشته است. جریان‌هایی که روح و عاطفۀ زنان را متأثر می‌ساخته، در داستان‌های‌شان جلوه‌گر شده است. به سبب رویدادهای متنوع و متعددی که در جامعۀ زنان رخ داده، یأس تأثیر زیادی بر نوشته‌های بیشتر زنان گذاشته است. در نوشته‌های زنان علاوه بر اندیشه‌های مرتبط به نومیدی، اندیشه‌های امیدوارانه نیز شکل گرفته است؛ یعنی این‌که زنان در برخورد با زندگی به دنبال رهی و منفذی برای رهایی از یأس خود هستند.

غم غربت در داستان زنان استان بوشهر، جایگاه خود را تثبیت کرده است. این نوع غم غربت در زیرمجموعۀ عواطف انسانی است. غم غربت حالتی روحی و عاطفی است که داستان معاصر را تقویت کرده است. مشکلات عاطفی هر چند که از ناخودآگاه نویسنده بیرون تراود، وسیلۀ ابراز و شگردهای تصویرسازی نویسندگان را به وجود آورده است. در داستان زنان استان بوشهر، عامل غم غربت اجتماعی، واکنشی در برابر وحشت تمدن شهری و رجوع به دوران کودکی است. زنان این امر را نه از دیدگاه جامعه‌شناسی، بلکه به‌عنوان نویسنده‎ای درد آشنا بیان می‌کند و این تقریباً یک نوع مبدأگرایی است. در این مبدأگرایی تمایل به جلوه‌های طبیعی روستا است و دوری و بیزاری از جلوه‌های مصنوعی شهر. در واقع از نظر راوی پدیده طبیعی روستا بر پدیده‌های ساختگی شهر برتری دارد و این طبیعت‌گرایی، وضعیت تمامی روستانشینی‌هایی است که دیگر آرامش کولی‌ها را در روستای خود نمی‌بینند و به سادگی، صبح‌ها، گوش به آواز پرندگان نمی‌دهند.

هویت و شخصیت انسانی زنان در داستان زنان بوشهر جایگاه خود را حفظ کرده است. این هویت و بررسی آن رابطۀ مستقیمی با عواطف انسانی دارد. هویت زنان در مقابل جامعۀ خود و طبیعت آدمی به عنوان یک آفریدۀ خداوند و باورهای دینی و فرهنگی همه در متون زنان بوشهر به صورت‌هایی مکرر و متنوع ایجاد شده است. هویت از نظر مفهوم «ناظر است به حالات و اعمال شخصی که ریشه در تربیت خانوادگی، آموخته‌های فرهنگی و باورهای اجتماعی دارد و تشخیص و فردیت یک شخص یا یک جامعه را شکل می‌دهد». (حق‌دار، ۱۳۸۰: ۱۸۸)

زنان به دنبال هویت زنانه خود هستند و این‌که در این دنیای اجتماعی، هویت آنان را چگونه تعریف کرده‌اند؟ و مفهوم سیاسی چگونه بر هویت زنان تأثیر گذاشته است؟ در دستور متون نوشتاری زنان قرار گرفته است. هویت، واقعیتی است که «در ژرفای روح و جان ملت و قوم ریشه دوانده و از چنان ثباتی برخوردار است که گویی خُلق و خوی مردم یا طبیعت ثانویشان شده است». (ستاری، ۱۳۸۰: ۱۰۸)

هویت زنانه، در کنار مضامینی چون زندگی و درد زیستن در جنوب خشک گرم و سوخته با چاشنی مضامین سیاسی و اجتماعی، ارزش هنری و اجتماعی خاص به داستان زنان داده است. دغدغه‌های آنان غالباً همان دردهای نوع انسان است، بدون این‌که خود را وابسته تمام عیار یک حزب یا گروه فکری کنند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها