به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، محمدمهدی عبداللهی در این غزل آورده است:
همیشه اهل ولا باش، از بلا مگریز
بنوش جام بلا را از ابتلا مگریز
شهید باش و شهیدانه در دل میدان
به روز واقعه سرخ از قضا مگریز
عصای معجزه بردار و در میانه نیل
بپیچ در دل طوفان از اژدها مگریز
چقدر علقمه امروز در مقابل توست؟!
علم به دوش بگیر و به انزوا مگریز
صدای العطش کودکان غزه کنون
به گوش میرسد ای دوست، از صدا مگریز
به هوش باش اماننامه را امان ندهی
میان معرکه از بیم فتنهها مگریز
بخوان که لشکر شیطان سقوط خواهد کرد
مبند دل به شیاطین به ناکجا مگریز
قسم به وعده صادق که قدس آزاد است
بیا و یکدم در اثبات مدعا مگریز
نماز در وسط صحن قدس شیرین است
در اقتدای شهیدان بزن صلا مگریز
ظفر از آنِ خداوند حیّ سبحان است
ز کدخدا مهراس از خدا خدا مگریز
چه خوب گفت امینِ قُلوبِ مَنْ والاه
به حق سپار دل خویش و از دعا مگریز
یقین که خَیرُالعمل با ولایت عشق است
از آستانه اولاد مرتضی مگریز
فرار کن به سوی کشتی نجات حسین
به روز حادثه از سمت کربلا مگریز
به پرچمی که بر آن حک شده ست نصرُالله
سوار میرسد از راه، بیهوا مگریز
نظر شما