سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) -محمدحسن عباسی: «بعضی اسامی و صفتهایی که به قالبهای داستاننویسی میدهند، قراردادی و نسبی هستند. این کتاب تعریف مرا از برخی قالبها مثل داستان، زندگینامه، رمان و مستند داستانی و شاید حتّی تاریخ شفاهی، تغییر داد.
«روزهای بیآینه» یکی از شاهکارهای ادبیّات داستانی است. دو عامل کلیدی در رسیدن این اثر به این جایگاه نقش دارد؛ اول سوژه. قهرمان یا به نظر من دو قهرمان این کتاب، هم در ایران و هم در کلّ دنیا بینظیر هستند. این نظر برآمده از احساس نویسندۀ این متن نیست؛ بلکه واقعیتی عینی است که نمیتوان آن را انکار کرد. دوم هنر مثالزدنی نویسنده در به تصویر کشیدن زندگی این دو قهرمان است.
قهرمانان این کتاب یک زوج عاشق هستند که یک سال بعد از ازدواج، دست تقدیر آنها را از هم جدا میکند. قهرمان دوم کتاب به اسارت عراقیها در میآید و این جدایی ۱۸ سال طول میکشد که ۱۵ سال اوّل آن در بیخبری مطلق این دو از یکدیگر سپری شده است و در سه سال آخر، با نامه در ارتباط بودهاند. بعد از ۱۸ سال که دوباره به هم میرسند، تنها ۱۱ سال فرصت زندگی در کنار یکدیگر را پیدا میکنند؛ چرا که درد و رنج و آسیبهای فراوانی که قهرمان دوم داستان در مدّت اسارت کشیده، وی را از پا در میآورد و او با این دنیا خداحافظی میکند و معشوقش را تنها میگذارد. قهرمان اوّل منیژه لشگری است و قهرمان دوم خلبان حسین لشگری.
گلستان جعفریان هم، خالق معجزهگر این کتاب است. او با هنرمندی تمام این زندگی سیساله را با همۀ فرازوفرودهایش با همۀ داستانهای تلخ و شیرینی که دارد، در ۱۵۰ صفحه روایت میکند. خواننده بعد از خواندن کتاب تا ساعتها به فکر فرو میرود؛ دوست دارد چیزهای بیشتری دربارۀ این دو قهرمان بداند؛ دوست دارد بیشتر با آنها زندگی کند؛ دوست دارد بیشتر پای حرفهای منیژه بنشیند و از او دربارۀ بسیاری از چیزهایی که بعد از اتمام کتاب به آنها پی برده است، سؤال کند؛ اما این حسّ عطش شدید خواننده، فقط بعد از خواندن کتاب به او دست میدهد.
برخلاف خیلی از کتابهای داستان و رمان و زندگینامه که شاخ و برگهای فراوان آنها، گاه خواننده را از اصل داستان دور میکند و باعث خستگی و کلافگی او میشود، در این کتاب هیچ حرف اضافهای وجود ندارد. تصویرسازیها همه کوتاه و منطبق بر واقعیت و قابل لمس هستند؛ بدون هیچ بزرگنمایی یا توصیفهای رؤیایی. به همین دلیل شما وقتی کتاب را میخوانید، به هیچ عنوان احساس خلأ یا پرشی در روایت این سی سال زندگی نمیکنید. گویا در جریان همۀ اتفاقاتی که در هر روز این سی سال افتاده است، قرار دارید و در کنار منیژه و حسین زندگی میکنید و همین باعث میشود که کتاب را بیوقفه ادامه دهید تا تمام شود.
آن حسّ عطشی هم که بعد از خواندن کتاب ایجاد میشود به خاطر ارتباط عمیق خواننده با قهرمانان داستان و احساس علاقه، محبّت، ارادت و احترام خاصّی است که نسبت به آنها پیدا میشود.
همین است که وقتی به صفحۀ ۱۴۲ کتاب میرسید، گریه امانتان نمیدهد. من دو بار این کتاب را خواندم. هر دو بار وقتی به این صفحه رسیدم، با صدای بلند گریه کردم. دوست داشتم زمان به عقب برمیگشت؛ ساعت ۱۲ شب یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۸۸.... و روایت این صفحه تغییر پیدا میکرد...
...بیشتر از این نمیتوانم بنویسم...
ای کاش میشد ساعتها دربارۀ این کتاب حرف زد!
ای کاش میشد چندین کتاب دربارۀ این کتاب نوشت!
ای کاش میشد این کتاب را همۀ جوانان ایرانی بخوانند!
ای کاش میشد این کتاب به همۀ زبانهای دنیا ترجمه و منتشر شود!
کتاب «روزهای بی آینه؛ خاطرات منیژه لشگری، همسر آزاده خلبان، شهید حسین لشگری». بیاغراق، یکی از بهترین کتابهای ادبیّات داستانی در حوزۀ دفاع مقدّس برای همۀ مردم دنیا با هر دین و آیین و مسلکی است. کتابی حاوی بالاترین و مقدّسترین مفاهیم انسانی و اخلاقی و زیباترین و پاکترین عاشقانههای یک زوج جوان ایرانی است و در عین حال نمونهای منحصر بهفرد از یک فداکاری بزرگ و بینظیر در راه وطن.
این کتاب یکی از تولیدات انتشارات سوره مهر است که تا کنون به چاپ دوازدهم رسیده. سابقۀ درخشان سوره مهر در تولید و انتشار آثار فاخر بهویژه در حوزۀ ادبیات پایداری که بارها تقریظ مقام معظم رهبری را دریافت کرده، بر همگان روشن بوده و قابل تحسین است. اما به سهم خود مایلم به صورت ویژه برای تولید و انتشار کتاب «روزهای بیآینه» که بدون شک یکی از ماندگارترین آثار ادبیات پایداری است، از نویسندۀ محترم، مدیر و دستاندرکاران معزز انتشارات سوره مهر و استاد گرانقدر مرتضی سرهنگی، صمیمانه تقدیر، تشکر و سپاسگزاری نمایم.»
نظر شما