سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - مهرو پیرحیاتی، پژوهشگر و منتقد ادبی: فاروق خضری در کتاب تفکر و دیگر رنج به مفاهیم مختلفی پرداخته است. مفاهیم حقیقی در باب انسان معاصر در معنادهی و عدم آن در زیستن؛ در جامعهشناسی اصطلاحی وجود دارد به نام « کنش متقابلگرایی» معادل interactionism یا تعاملگرایی در جامعهشناسی خرد، دیدگاهی است که رفتار اجتماعی را محصول تعامل فرد و موقعیت میبیند. به عبارت دیگر، فرایندهای اجتماعی ( مانند تضاد، همکاری، رقابت و شکل گیری هویت) را فرآیند رابطه اجتماعی میداند. به همین دلیل ذهنی معانی برای توضیح یا درک رفتار اجتماعی ضروری است؛ زیرا فرد را وا میدارد تا به جای انفعال با آگاهی از بستر اجتماع، فعال عمل کند.
با این مقدمه به نقد کتاب میپردازیم. نخست آنکه نویسنده در کتاب به چند بخش پرداخته است؛ اندیشه، سینما، حقوق، سیاست، و زندگی که بعد از خوانش کتاب متوجه میشویم این مفاهیم برای ما آشنا است.
خضری در کتاب قبل از پرداختن به مفهوم اندیشه از نوشتن سخن رانده است و نوشتن را به مثابه جان کندن تصور کرده است. به قول اهالی قلم نویسندگی عرقریزان روح است. حال چرا نویسنده در پیشگفتار از نوشتن سخن رانده؟ به این سبب که درک کرده تا درد و رنج نباشد حرکتی صورت نمیگیرد. به این ترتیب بنا به شخصیت هر فردی این مهم از نقطهای آغاز میشود.
برای اهل اندیشه قطعاً با اندیشیدن و نوشتن شروع میشود چون پرسشهایی در ذهنش شکل میگیرد که او باید به آنها پاسخ بدهد. باید دردِ ناشی از پرسشگری را با نوشتن به جریان بیندازد. نویسنده مینویسد تا رنج پاک یا ناپاکش بهنوعی تطهیر شود. رنج بشر معاصر سختتر از رنج دیگر اعصار است؛ رنجی که با چند وجهی شدن آن توان اشرف مخلوقات را بریده است و چنان او را بیتاب کرده که راه به ناکجا میبرد. این مهم در بخشهای مختلف کتاب با نوشتاری ساده به نگارش درآمده است.
فاروق خضری در کتاب «تفکر و دیگر رنج»، راه شناخت و آگاهی را دشوار قلمداد کرده که هرکسی جرئت قدم نهادن در آن را ندارد. خضری معتقد است دلیل این امر آن است که در ما حقیقتطلبی وجود ندارد. اگر این مهم در هر فردی پررنگ بود از لذتها، خواستهها و داشتهها به صورت آگاهانه چشمپوشی میکرد. وقتی همه در پی سرگرمی و غفلت هستند او در پی معنا و تعالی است. خضری در این مورد اشارات دیگری هم دارد.
کسی که مدام در حال گردش و تفریح است دغدغه او همان لذت دنیوی است! این به آن معنا نیست که حضر از سفر مهمتر است خیر! طبق گفته شاعر «بسیار سفر باید تا پخته شود خامی / صافی نشود صوفی تا درنکشد جامی» به نظر میرسد معنای مورد نظر نویسنده کنار آمدن با تنهایی و البته عادات رایج در یک جامعه است که بهمرور در بستر معاشرتها این قالب فکری پذیرفته میشود که در جمع بودن مهمتر از نبودن است؛ یعنی تعاملات اجتماعی تولید افکار و افراد یکسان میکند. همین معضل سبب زیر سوال رفتن فردیت انسان میشود. برخی افراد حتی دقیقهای تحمل تنها زیستن را ندارند. زیرا برنامه یا هدفی در این باره ندارند. خصوصاً کسانیکه اولویت خود را در دیگری به جز خود میدانند به طور مثال میگویند اولویتم همسرم یا فرزندم است! این دست آویز کردن دیگران برای فرار از خود است. در صورتیکه اگر همین شخص بگوید اولویتم خودم یا زندگیام است یعنی آگاهی از آنچه میخواهد.
موضوع مهمی که خضری در کتابش به آن اشاره میکند بحث عادت کردن به عنوان یک رفتار اجتماعی در بستر فکری و فرهنگی است. عادات مثبت و منفی در یک جامعه که صرفاً در آن جامعه شیوع دارد. عادات جامعه زنان، مردان، جامعه فرهنگیان، جامعه هنرمندان و غیره همگی موضوع آشنایی است که برای اکثر افراد قابل لمس است. عادت کردن یکی از بیماریهای عصر حاضر است. هنوز عادت نکردیم که برعلیه عادتهای اشتباه زندگی کنیم یا حداقل تلاش کنیم برخلاف عادتهایمان فکر کنیم؛ در این صورت است که دیگر از انسانها بُت نمیسازیم و یا انسان دیگری را مفلوک و حقیر نمیدانیم!
کسی که پرسشگر باشد برای هر موضوعی به دنبال پاسخی جدید بر اساس دیدگاه خود است نه آنکه راه تجربه شده دیگران را مورد آزمون قرار دهد. اگر این طور بود این همه مقلد بیهدف در اطرافمان وجود نداشت.
پرسشگری زیر سوال بردن هر چیزی است که میخواهد بداند و آگاه شود. انسان پرسشگر بهمرور انسانِ متفکر میشود. دسته بندیهای سیاسی، اجتماعی، هنری و ادبی نتیجه همین ناآگاهی است وگرنه انسان اندیشمند و آگاه راه خود را میرود مگر آنکه بیعدالتی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در میان باشد آن هم با دلایل متقن! نتیجه همین تفکر سوگیریها و جشنوارههای ادبی، هنری و ورزشی ناسالم است که به طور مداوم عدهای از پیش انتخاب شده با برنامهریزی و هدف پای ثابت تمامی جشنوارهها و رخدادهای فرهنگی و هنری هستند. چنین موضوعی نظر به اینکه هر داوری سلیقه شخصی خودش را دارد و بهندرت دو داور سلایق مشترک دارند نشانه رانت و دستهای پشت پرده است برای بالا بردن یک فرد یا حذف فرد دیگر که مناسب برای پیشبرد اهداف گروهشان است.
نویسنده در کتاب به زیستن و چگونگی زیستن پرداخته است. او شیوه مواجهه با زندگی و انسانها را را در گرو شناخت خویش میداند و مثالی از سقراط آورده است مبنی برآنکه زندگی ناآزموده ارزش زیستن ندارد البته اینجا منظور نویسنده از ناآزموده نیندیشیدن است؛ همان زندگی بردهواری است که بر اساس عادتها و باورهای دیگران زیست میشود. فرد باور، عادت و شناختی از خود ندارد پس چگونه زیستن مسئلۀ مهم زندگی انسانی است که با تفکر میتوان راه حلی برای آن جستوجو کرد. به قول هایدگر پرسشگری، پارسایی تفکر است. قطعاً منظور از تفکر، تفکری اصیل و عقلانی است که در پی معنا، حقیقت و سعادت است. آن هم با تحمل سختی و مرارت، نه تفکر عامیانه، متعارف و ناشی از روزمرگی! تفکر امری رنجآور و طاقت فرساست و هرکسی توان پرداختن به آن را ندارد هر چند معرفت و آگاهی آسایش را به مرور به ارمغان میآورد. اما رنج ناشی از آن غالبتر است.
برای درک این موضوع به سخنی از سوفوکل اشاره میکنیم «دانایی رنج است برای من و آرامش است برای دیگران». در تذکره الاولیا آمده است هر چیزی را زکاتی است و زکات عقل اندوهی است طویل. آگاهی انسان را به مرور افسرده میکند و او را به سختی میاندازد.
کتاب «تفکر و دیگر رنج»، از انسانهایی صحبت میکند که رنج عمیق را درک کردهاند نه رنجهای سطحی. افرادی که مدام به فکر تقسیم بندی انسانها به خوب و بد هستند و در تفکر نابالغ و انتزاعی خویش فکر میکنند افراد شاخصی هستند و خوب بودن جزء ذاتی آنهاست در صورتی که از روش و منش آنها در تقابل با مسائل زندگیشان چه در گذشته و چه در حال حاضر میتوانیم جایگاه آنها را درک کنیم.
به نظر میرسد خضری آگاهی را زیستن بیتعصب در بطن ناسازگاریها و ناهمخوانیهای زندگی میداند. قطعاً انسان بالغ و پخته هیچگاه خودش را وارد مسائل شخصی دیگری نمیکند. تعصب، تنفر، تایید یا تکذیب نسبت به فردی که او را عمیقاً نمیشناسیم نشانه نداشتن ایدئولوژی و جهانبینی بر مبنای خرد درون است؛ صرفاً ناشی از تقلیدی کورکورانه است که سببساز آن عروسکهای خیمه شببازی است! این مهم در کتاب کاملاً مشهود است.
طبق دیدگاه جامعهشناسی تعاملگرایی، افراد از طریق تعاملات خود، جامعه را شکل میدهند و توسط آن شخصیتشان شکل میگیرد. تعاملگرایان معتقد هستند که فرد بهتر است به جای صرفاً یک شی منفعل در محیط خود، یک قطعه فعال و آگاه از بافت سیستم اجتماعی باشد. بنابراین رنجها در همین روابط و تعاملات اجتماعی بسط پیدا میکند و یا در درون خود خاموش میشوند. اگر این تعاملات به درستی هدایت نشوند قطعاً در طولانی مدت نتیجۀ فاجعهباری خواهد داشت.
به رنج اندر آری تنت را رواست
که خود رنج بردن به دانش سزاست
فاروق خضری در بخشی از کتاب به خودنگری دوباره پرداخته است. او جهان مدرن را عامل اصلی شتاب، عجله و سرگرمی میداند. همه در حال دویدن و مسابقه هستند. بدون آنکه بدانند در پی چه چیزی روانند؟ ژان ژاک رسو، در کتاب قرارداد اجتماعی جملهای دارد با این مضمون که «انسان آزاد آفریده شده است، اما همه جا در بردگی به سر میبرد» از این جمله تفاسیر زیادی موجود است و صاحبنظران علوم سیاسی و حقوق روی آن مانور میدهند. اما میتوان آن را به حوزه خصوصی و رفتارهای فردی تسری داد. در واقع انسان آزاد که در بردگی به سر میبرد، در واقع برده عادات و رسوم، سنت و خواسته ایدئولوژی و تبلیغات شده است. به همه چیز عادت کرده و رعایت هر رفتار و ابزار هر باوری برحسب عادت است. در نتیجه چرایی انجام کارها و باورهایش را نمیداند. شاید به همین دلیل است که امروز اصالت از بین رفته و جامعه به سمت و سوی ولنگاری رفته است.
پدیده دختران پلنگ نشانه همین بیاصالتی است که تولید انسان مصرفی و دست دوم نموده است؛ حتی در عرضه خویشتن خویش. وقتی الگوی جوان ایرانی فلان خواننده مبتذل است، وقتی سیگار کشیدن، تتو، عملهای زیبایی مانند (تغییر رنگ چشم!) و هزاران طاعون دیگر به نام تغییر مثبت و ارزش تلقی میشود باید دچار فضای مجازی باشیم که سرگرمیهای مبتذل مثل فالگیران، سلبریتیهای زیبایی، مدلهای ورزشکار (زنانی که بدنشان مملو از تزریق ژل) است جایگزین دختران ساده و معصوم گذشته شوند. اندیشمندانی که موجب سربلندی جامعه هستند در قیاس با سلبریتیها نادیده گرفته شوند و انسانهای بدون هویت پشت صفحات مجازی دروغین مدام نمایش نشان دهند و جامعه را دچار تضاد و سردرگمی کنند.
سوالی که مطرح میشود این است. وضعیت موجود حاصل چه سیستمی است؟ جامعه بیمار؟ آموزش و پرورش ناکارآمد؟ عدم فرهنگسازی در رسانه ملی یا رسانه مکتوب؟ بیهویتی؟ رانتهایی که با دروغ و افترا میخواهند در جهان پرآشوب برای خود به هر قیمتی جا باز کنند؟ دغدغه نویسنده نشان دادن یک جامعه بیمار در تمام ابعاد است.
نویسنده در کتاب به نقد چند فیلم سینمایی پرداخته و در آن وجوه دیگری از تعاملگرایی را مطرح کرده که همگی حاصل از یک جامعه بیمار است. با توجه به مطالب موجود به این نتیجه میرسیم تعاملگرایی نشئت گرفته از سنت جامعه شناختی تعامل گرایی نمادین است. تعامل گرایی در جستوجوی شیوهها و تمهیداتی است که عاملان اجتماعی توانا، به واسطه آنها جهان اجتماعی را که در آن اقامت دارند، میسازند و میکوشند تا آن را بفهمند. توجه به این نظریه معطوف به شیوههایی است که عاملان اجتماعی آن را برای توافق بر سر «معنای» موقعیتهای خاص اجتماعی به کار میگیرند. اگر ما با معنا دادن به زندگی آن را از نو خلق میکنیم در تقابل و تضاد با جامعه تکلیفمان چیست؟ اگر معنای موجود در جامعه در تضاد با ارزشها، منش و روش زندگی فردی ما باشد آیا این مهم در دریافت و شناخت ما از هویت واقعیمان تاثیرگذار نیست؟ همسویی با ارزشها در تضاد با شکاف اجتماعی چه منظرهای را در اجتماع به ما نشان میدهد؟ جنگ قدرت با قضاوتهای ناصحیح چه موضوعی را در اجتماع به خطر میاندازد؟
موضوعاتی که به آن اشاره کردم همگی بعد از خوانش کتاب «تفکر و دیگر رنج» خواننده را با خود درگیر میکند.
نظر شما