سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، امین افضلپور، شاعر و بنیانگذار «طراشعر»، معتقد است که طراشعر سبک جدید شعریست که در آن علاوه بر تأکید بر معنا و مفهوم، اشکال و ظاهر حروف نیز از اهمیّت برخوردارند و برخلاف مباحث بنیادی زبان شعر که بهمنزله هسته زبان است، از شگردهای زبانیست که مجموعهای از فوتوفنهای زبانی شاعرانه شامل میشود و بهمنزلهی پوستهی زبانی شعر تلقی شده و در لایههای بیرونی زبان عرض اندام میکند.
برای پاسخ به پرسشهای متداول در مبحث «طراشعر»، همچون تعاریف مطرح در این حوزه، چارچوبها و قالبها، مسائل و مفاهیمی که در طراشعر مورد توجه است و نسبت طراشعر با کاریکلماتور با امین افضلپور به گفتوگو نشستهایم که در ادامه میخوانید:
چه شد که «طراشعر» را برای سُرودن انتخاب کردهاید؟
از کودکی در نقاشی خوب بودم اما با وجود اینکه در رشته نقاشیِ دانشگاه آبادان پذیرفته شدم، به دلایلی نتوانستم در این رشته تحصیل کرده و نقاشی را بهصورت حرفهای ادامه بدهم. بعد از آن نیز در هنرهای تجسمیِ تهران پذیرفته شدم اما این بار هم نتوانستم در این رشته تحصیل کنم. این شد که رشته الکترونیک (برق) را انتخاب کردم. اما نابههنگام در مسیر شعر قرار گرفتم و بعد با سبکهای شعری مثل پریسکه، طرح و هایکو که فضای نقاشی داشتند و پس از آن با شعرهای تصویری مانند کانکریت آشنا شدم. از آن پس همیشه دنبال راهی بودم که علاقهام به نقاشی را در شعر نشان بدهم. در کل شاید بتوان گفت علاقه و عُلقه ذاتی من به نقاشی و طراحی خود از عواملی بود تا طراشعر را برای سُرودن انتخاب کنم. البته در طراشعر شما باید هم طراح باشید و هم ذوق و طبعِ شعری داشته باشید. تاکنون ۱۱ جلد کتاب از من منتشر شده و اکنون عضو کانون «نویسندگان» و «قلم» سوئد هستم.
اصولاً شعر با شعورِ جامعه و طبیعت کلافی عمیق خورده و تولیدی اجتماعی است. نظر شما درباره این دیسکورس (گفتمان) فرآرونده چیست؟
همین طور است. شعر به معنی شعور است و شعور همان آگاهی فرآبخش شاعر است که از سلاله ذوق و درونبینیاش آغاز به باریدن و تراویدن میکند. شاعر، جامعه و طبیعت دوست دیرینه همدیگرند و این کلافیدگی عمیق است. از دیرباز شعر تولیدی اجتماعی بوده و هست چراکه فاعلِ شناسه شعر شاعر به عنوان انسان است. من شعر را یک گُفتمان ادبی –هنری میدانم که در هر مقطع زمانی پراهمیت و حائزِ اهمیت خود را نشان داده است. اینکه نظر بر فرآروندگی آن دارند به این دلیل است که روندِ زبان آن پرشتاب و رونده است و در هر زمان و مکانی شتابنده و سازنده خود را از حیثِ فرم و محتوا نشان میدهد. شعر یک سخنِ معمولی نیست که بر وِردِ زبانِ مردم جاری و ساری میشود بلکه زبانی پُرشور و نور دارد که این زبان پُرشورتر از زبان معمولی لب به سخن وا میدارد. حرف زدن متعلق به همه ماست و همگی برای تعامل با دیگران حرف میزنیم و صحبت میکنیم، ولی زبانِ شعر یک زبانِ معمولی نیست، از این جهت که یک قریحه خدادادی و شورشی غیرمنتظره است که هر انتظاری را به تماشای منظرِ خود وامیدارد. شعر نه تنها با واقعیات سر سازگاری دارد بلکه با جهان خیال و طبیعت نیز کلافی عمیق خورده است.
درباره تاریخچه شعر کوتاه فارسی در ایران چه میدانید؟ و کوتاهسُرایی درهر ژانری چه کمکی به فرهنگ و پالندگی زبان این کهنبوم میکند؟
بخشی از مهمترین نمونهها و گونههای شعر قدیم فارسی را شعرهای کوتاه تشکیل میدهد. البته در ایران پیش از اسلام، سنّت شفاهی بیش از سنّت کتبی اهمیت داشته و از اینرو، آثار اندکی از اشعار پارسی کهن به دست ما رسیده است (ر.ک. تفضلی، ص ۳۱۲؛ اسماعیلپور، ص ۱۱۸) در اندک نمونههای باقی مانده از شعر پیش از اسلام، ما با اشعاری مقفّا و با وزن هجایی و بنا به اعتقاد بعضی پژوهشگران وزن تکیهای مواجهیم (در مورد وزن شعرهای قدیم، ر.ک. طبیبزاده، ص ۱۷) با آثار پراکنده اندکی که از شعر قدیم فارسی بهجا مانده است، داوری در مورد ویژگیهای این نوع اشعار بسیار دشوار و سخت است و با قاطعیت نمیتوان خصوصیات و شاکلههای اشعار موجود را به کل آن اشعار که در دست هم نیست تعمیم و ترسیم داد. با این تفاسیر، بنا به قرائن و شواهدی که ما را به چگونگی اشعار قدیم فارسی رهنمون میسازد، بر این باور و اعتقادیم که شعر کوتاه از قالبهای اصیل و اصلی ایرانی بوده است. از جمله این قرائن، نمونههای بهجا مانده از اشعار قدیم در متون فارسی و عربی است و سپس، استمرار این سنّت، در فهلویات و اشعار عامیانهی فارسی و بعدتر، در اشعار کوتاه دری و قالبهای کلاسیکی همچون رباعی، دوبیتی و قطعات کوتاه است. یک قسم از سرودهای مانوی که بخش عمدهای از اشعار ایران پیش از اسلام (دوره میانه) را تشکیل میدهد به سرودهای کوتاه اختصاص داشته است. این سرودهای کوتاه در پارسی میانه «مَهر» (mahr) و در پارتی «باشاه» (bâšâh) نامیده میشدند (تفضلی، ص ۳۴۸ ۳۴۹؛ اسماعیلپور، ص ۱۹۵). برای آنکه بتوان تقسیمبندی روشنی از اشعار کوتاه قدیم به دست داد، ما آنها را به اعتبار تعداد سطرها (مصراعها یا لختها) در سه بخش بررسی میکنیم که شامل اشعار دو سطری، اشعار سه سطری و اشعار چهار سطری است. البته در شعر دری، «بیت» که دو مصراع دارد، معیار سنجش قالبهاست و ما به دلیل آنکه بعضی از نمونههای شعر قدیم سه سطری است و یکی از مهمترین منظومههای مانوی به نام «انگد روشنان» نیز از ۱۳۵ مصراع تشکیل شده است واحد شعر کوتاه را سطر میگیریم. بنابراین نظر آن است که بعضی از پژوهشگران معتقدند اساس نامگذاری رباعی، شکل چهار مصراعی آن است و نکته دیگر اشعار کوتاه دو سطری است. در فاصله انقراض دولت ساسانی و قدرت یافتن امیران ایرانی در قرن دوم پس از اسلام، در منابع موجود نمونههایی را از اشعار کوتاه دو سطری که به فارسی دری است، میتوان یافت. ابن خردادبه در کتاب «المسالک و الممالک» (تألیف در حدود ۲۳۰ ق.) این شعر دو لختی هفت هجایی را به بهرام گور منسوب کرده است «منم شیر شلنبه / و منم ببر یله». همچنین از ماجرای فتح بخارا به دست سعید بن عثمان در سال ۵۶ هجری و عشق او به پادشاه بخارا که خاتونی بود، این سُرود دو لختی را از زبان مردم بخارا نقل کردهاند: «گو ور خمیر آمد / خاتون دروغ گنده».در دوران ساسانی قطعههای موسیقی بر اساس پردههای سازنده آنها بررسی میشدند و آنها که با هم مشابهت داشتند در یک دسته قرار میگرفتند. به این روش هفت دسته به دست میآمد که هر دسته را یک خسروانی و به مجموعه آنها هفت خسروانی میگفتند و برهمین پایه و روال این ژانر کُهن ادامه داشت تا اینکه در ادبیات معاصر، نوخسروانی با این نام و شناسنامه از مهدی اخوانثالث آغاز شد. از شعرها و مطالعات او و البته پیشتر با مقالهای از شفیعیکدکنی. آثار اخوان ثالث، مانند «بدعتها و بدایع نیما یوشیج» و نیز «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم» نقطه آغازین زندگی این قالب شعری در ادبیات معاصر ماست. تا پیش از نیمه دهه ۸۰ خورشیدی و در سال ۱۳۸۳ نیز کتابی با نام «خسروانی» منتشر شد که در آن قصد و سعی در بازآفرینی خسروانی درست همان طور که در دوران باستان سروده میشده دارد اما مسیر او آشکارا با مسیر کوشش اخوان ثالث متفاوت است. همین نوآوریها در خسروانی خود دلیلی موجه شد تا که جوانان به این ژانر کموبیش توجه کنند به طوری که از اواخر دهه ۸۰ خورشیدی، نسلی نو از شاعران جوان، به طور جدی به سرودن نوخسروانی روی آوردند و به شکل ویژه و مستقل در این کتابها تنها به قالب نوخسروانی التفات کردند. با این تعابیر، شعر کوتاه شعر اصیل فارسی است که متأسفانه به دلیل اهمیتی که شعر شفاهی در جامعه داشته، شعر کوتاه کمتر گفته و دیده شد مثل رباعی و دوبیتی و شعر کوتاه امروز شعر روز است و بهخاطر مشکلاتی که جامعه و مردم با هم دستوپنجه نرم میکنند، شعر کوتاه حتی موسیقی کوتاه، جواب روز است. بهعنوان مثال در گذشته ترانهها بلند بودند، همینطور شعرها ولی هرچه به سمت امروز پیش آمدیم، هم ترانهها هم شعرها کوتاه شدند چون از نظر جامعه و از نظر مشکلات مردم، شعر کوتاه فارسی قدرت جامعهپذیری بیشتری دارد از اینرو که زمان کمتری صرف شنیدن یا دیدن میکنند.
طراشعر چگونه سُرایشی است و از چه فرم و محتوایی بهرهمند است؟ و فرق بین طراشعر با شعر کانکریت و شعر تصویری (شنیداری – دیداری) در چه مواردی است؟
طراشعر سبک جدید شعری است که اولین بار در فوریه ۲۰۱۹ به آن پرداختم که تأکید تأملی بر شعر تصویری و دیداری دارد بهطوری که طراشعر، شعری است که در آن علاوه بر تأکید بر معنا و مفهوم، اشکال و ظاهر حروف نیز از اهمیت برخوردارند و برخلاف مباحث بنیادی زبان شعر که بهمنزله هسته زبان است، از شگردهای زبانیست که مجموعهای از فوتوفنهای زبانی شاعرانه است و بهمنزله پوسته زبانی شعر تلقی میشود و در لایههای بیرونی زبان عرض اندام میکند که این شگردها به فاصله گرفتن زبان شعر از زبان عادی، شاعر را یاری میکند که به شعر برسد. این شگردها را میتوان حذف و ایجاز، تکرار، ترکیبسازی، باستانگرایی، مردمگرایی، هنجارگریزی صرف و نحوی نام بُرد که من در طراشعر با استفاده از ایجاز تأکید بر معنای بلند با کلمات کوتاه دارم. ایجاز یکی از مهمترین آرایههایی است که در این سبک شعری کاربرد دارد. این به آن معناست که در طراشعر میتوان واژه را با تصویر همراه کرد بهطوری که نه تنها از بار معنایی واژه کم نشده بلکه پیوندش با تصویر مربوط، بار معنایی آن را افزایش میدهد. در واقع طراشعر ترکیبی از واژه (شگردهای استفاده زبان) و تصویر (بافت شعر) است که شکل و سبک جدیدی به شعر خواهد داد؛ چه خواندنی باشد چه دیداری و معنا یا بهطور کامل یا بخش وسیعی از آن باید رسانده شود. فرم این نوع شعر نباید دربرگیرنده یک تصویر خاص (انسان، حیوان، اشیا) بلکه بخشی از حروف و کلمات باشد و در این نوع شعر حتی با دیده نشدن تصویر، معنا باید رسانده شود. شعر کانکریت شنیداری- دیداری و تجسمی است ولی طراشعر شنیداری، دیداری، تجسمی و عینی است که این مقوله عینی فرق بین کانکریت و طراشعر است و کانکریت یک شعر کامل را یک جسم کامل را نقاشی میکند ولی در طراشعر، ما فقط نقاشی یک واژه و معنای گسترده دریک سطر و یا کلِ شعر را مشاهده میکنیم.
رابرت فراست شاعر آمریکایی قرن بیستم با رویکردی ناتورال دربارهی زبان شعر میگوید: «زبان شعر به ما این اجازه را میدهد تا یک چیزی را بگوئیم اما منظور چیزهای دیگری هم هست.» آیا در طراشعر معانی دیگری از جامعه و طبیعت دیده میشود و اصولاً چقدر کارکردِ معنایی و کاربردِ تصویری خودش را میتواند به جامعه و مخاطب نشان دهد؟
در طراشعر مشکلات جامعه و طبیعت دیده میشود یعنی مشکلات در جامعه و طبیعت حتماً هست و در طراشعر با عینیت بخشیدن، ما میتوانیم بهراحتی مشکلات جامعه و همچنین طبیعت را به تصویر بکشیم و علاوه بر اینکه مفهوم رسیده شود، ما تصویر آن مشکل یا آن معضل جامعه یا طبیعت را با رسم شکل به مخاطب نشان میدهیم و اینکه رابرت فراست شاعر تصویرها و طبیعت بر چند گانگی منظورِ در شعر تأکید دارد کاملاً درست است با این تفاوت که در طراشعر اگر چه مفاهیم اجتماعی و مناظرِ طبیعی و کلمات و نشانهها حضور دارند اما این مهم در دو بافت و ساخت خود را نشان میدهند. نخست اینکه شاعر باید با کلمات کوتاه معانی بلندی را خلق کند به طوریکه کارکشیدن از واژگانی کم با معانی بسیار از خصایص و مؤلفههای طراشعر محسوب میشوند و دوم اینکه شاعر باید در این کارِ کوتاه دست به طراحی بزند به گونهای که از یک واژه یا حرف از واژه بایستی شکل یا نمادی را ترمیم و تعبیر کند که معنا و مفهوم در آن نمایان است.
به نظر شما ژانرهای ادبی در جهان امروز چقدر به زبان، فرهنگ و تاریخ این کُهن بوم کمک میکنند؟
در جامعه امروز و به ویژه جامعه ایران آنچه متداول شده، این است که بسیاری علاقه دارند که حتماً صاحب سبک و روش باشند اما این مهم به همین سهولت عملی نخواهد شد چراکه هر ژانری باید از یک ایده مستقل و از این مهمتر از مانیفستی کارآمد و علمی بهرهمند باشد که اگرچه ژانرهای زیادی خلق شدهاند اما خیلیها از ایده و زبان و مانیفستی برخودار نیستند و اغلب با شکست مواجه شدهاند. ژانرهای ادبی و به ویژه ژانرهای کوتاه هرکدام به نوبه خود میتوانند به زبان، فرهنگ و تاریخ یک سرزمین کمک کنند به شرطی که این ژانرها با آن اقلیم همزادپنداری و همذاتپنداری داشته باشند. هر شاعری تابع زمان و زیستبوم خودش شعر میگوید و زبانِ شاعر باید زبانِ حالِ مردم آن اقلیم باشد. تأثیر زبان مردم بر شعر و تأثیر زبانِ شعر بر مردم مهمترین فرآیند فکری فرآروی ماست که باید به دایرهی عمل آورده شود.
فرق بین شعر و نثر چیست؟ و ایجاز و ایماژ در شعر و بهویژه «طراشعر» چه نقش و کاربردی میتوانند داشته باشند؟
نثر یعنی پراکنده، گونهای از زبان که تنها متکی به قواعد زبانی باشد و هیچ قاعده دیگری از قبیل قواعد بیانی، بدیعی و موسیقیایی بر آن وارد نباشد. شعر اما انتقالدهنده حس یا مفهوم خاصی است و زبان برتر است که هدف آن، تنها انتقال مفهوم نیست بلکه برخلاف نثر که موضوعات جزئی هستند مثل «غم»، در شعر فکر میکنم روحِ و روان غم باید توسط شاعر ساخته شود. نثر زبانی عادی و معمولی دارد که گاهی هم همراهِ با خیال است اما در شعر، شاعر رستاخیزی از نفس و روح و احساسِ کلمات را برپا میکند و به کلمات تشخص، فرهنگ و شخصیت میدهد و صنعتِ واژهگزینی در نثر با شعر متفاوت است. زبان شعر زبان عاطفه، خیال و ایجاز و ایماژ است اما زبان نثر منثور و مردمی است و گاهی هم محاورهای و گُفتار و نوشتار محور توأمِ با فکر و اندیشه و معناست. نقش ایجاز و ایماژ در طراشعر پر کاربرد و با اهمیت است چراکه اگر طراشعر را یک ساختمان فرض کنیم ایجاز و ایماژ دو مواد و مصالح مهم و زیرساختی این ساختمان به شمار میروند. ایجاز و ایماژ چه گفتن و چگونه گفتنِ زبانِ طراشعر را به ما یاد میدهند.
با توجه به مطالعه «طراشعر» میتوان چنین دریافت که پلیفونی (چندصدایی) و دیگری درمتن در این ژانر ادبی فارغ از سهم نیست. نظر شما دراینباره چیست؟
با توجه به اینکه جامعه ایرانی تکصدایی هستند، سعیام بر این بوده و هست که طراشعر برای مخاطب (کمحوصلهی مدرن) مجذوب باشد و فقط صدای منِ راوی را در شعر نشنود بلکه صدای خودش و ملال همگانی را بشنوند که یعنی همان چندصدایی و دفاع از تمام سنتها و نه سرکوب باورها چراکه طراشعر پستمدرن است و دیدگاه من به عنوان شاعر و خالق طراشعر که پست مدرن است و راوی شعرم هستم دیدگاهها را سرکوب نمیکنم. سعی داشتهام برخلاف ذهنیتی که مخاطب با هنر کلاسیک دارد و فقط صدای راوی را میشنوند، عمل کنم. در طراشعر معنای دیگری در متن هم وجود دارد چراکه چون چندمعنایی است بنابراین تنها شخصنگر نیست بلکه متنی را به تصویر میکشد که دیگری هم در آن حضور دارد. طراشعر صدای مخاطب است و باید مخاطب صدا و تصویر و البته معنای خودش را در این ژانر ادبی مشاهده کند.
هدف و جامعه هدف شما از سُرایش این ژانر چه بوده است و چه کاربستهایی را برای رشد و بالندگی ادبیات و شعر در این ژانر مدنظر دارید؟
هر دستاوردی باید از هدف و جامعه هدفی برخوردار باشد. هدف من انتقال سریع مفهوم در شعری تصویری-محتوایی است. شعری که خالی از کاربست و جعبه معنا باشد هرگز به جامعه هدف خودش دست نمییابد. اصولاً هر دستاوردی ابتدا باید هدفِ خودش را انتخاب کند و اگر در مسیر قرار گرفت و به مسیر خاتمه داد قطعاً جامعه خودش هدف او را پیدا خواهد کرد. فکر میکنم در طراشعر فعلاً در مسیر هستیم و باید بیشتر از اینها کار کرد تا جامعه هدف به دست آید. سبک و روش کار ِسادهای نیست و باید سفر بسیار داشت تا از خامگی به پختگی دست یافت. بسیار سفر باید تا پخته شود خامی / صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی.
آیا طراشعر با نویسشی به نام کاریکلماتور که کاریکاتور با کلمات است میتواند نسبتی معنایی و زبانی یا شکلی داشته باشد؟ و اگر دارد مؤلفههای مشترک و متشابه کدامند؟
کاریکلماتور موضوعات مختصِ به جامعه، سیاست، حکیمانه و البته بیشتر طنز و لطیفه را با کوتاهنویسی و خطی ارائه میدهد و در همان خوانش اول مخاطب به مفهوم پی میبرد و وقتی مخاطب موضوعهای مشترک اجتماعی را در این سادهنویسیِ میبیند به همزادپنداری و در نتیجه به مفهوم نیزپی میبرد، اما در طراشعر، مخاطب با یک معما روبهرو میشود! شاید همان موضوع طنز، سیاسی و … برای هر مخاطب هر معنایی را میتواند در طراشعر ببیند و البته تمام آرایههای ادبی را میتواند شاهد باشد. در طراشعر، ما تصویر معنا را میبینم با همان کوتاهنویسی مشترک بین سبک طراشعر و نویسش کاریکلماتور. اصولاً از یک جنس نیستند اما در معنا و مفهوم و شکل شباهتهایی هم با یکدیگر دارند با این تفاوت که در کاریکلماتور شاعر با کلمات تصویرسازی میکند ولی در طراشعر علاوه بر طراحی و ترسیم شما باید معناسازی در کلمات را هم به دایره تولد بیاورید.
در دنیای امروز (پست مدرن) که دنیای سرعت و دقت و مینیمال (کوتاهنویسی) است، شعرکوتاه و بهویژه طراشعر چه تأثیری در بافت و ساختِ این دنیا (پست مدرن) میتواند داشته باشد؟
دنیای پست مدرن دنیای کوتاهنویسی و خلاصهگویی و تلخیص زبان است و از این جهت شباهتهایی مابین طراشعر و دنیای پست مدرن وجود دارد. بافت و ساخت پست مدرن به دنبال اطناب زبان نیست و این مهم را طراشعر هم برای مخاطب مدنظر دارد. اگرچه ماکسیمالنویسی هم جایگاه خودش را دارد اما در دنیای پست مدرن داستانک و شعر کوتاه با زبان و ایدئولوژی خاص خود بیشتر مدنظر و اعمال است. اطنابنویسی مقابل ایجاز است و فکر میکنم ایجازنویسی رابطهی خوبی با جهانِ امروز دارد. دموکراسی در واژگان و شعر اگرچه مهم است اما مهمتر از این شاید ایجادِ رضایت و تعجب، شگفتی و لذت در روح و روان مخاطب با زبانی تلخیصگون حائزِ اهمیتتر و پر اولویتتر باشد.
شعر در هر زمان و مکانی خودش را با مؤلفههای جدیدی به جامعه معرفی میکند. حال در زمان و مکان امروز شما چه پیشنهادی درباره شعر برای جوانان مشتاق در این مسیر دارید؟
زمان و مکان دو روی یک سکه هستند و شعر فرزند زمان و مکان است. شعر در هر زمانی به فکر فرازمانی خودش است و شاعری موفق است که به افقهای دور مینگرد و از نوعی فوتوریسم (آیندهگرایی) زبان برای آینده مکان پر بهره است بنابراین جوان و جوانگرایی در هر زمان و مکانی مهم است چراکه جوانان ساختمان آینده هنر و زندگی را میسازند پس چه بهتر که آموزش فکر و پرورش روح و روان آنها کارآمد باشد و پیشنهاد من به جوانانی که طبع شعر دارند مطالعه و کسبِ دانش برای نیل به تجربه است و اصولاً دانش به همراه تجربه مهمترین روش برای شکوفایی طبع و ذوقِ جوانان است. شما اگر دانش داشته باشید کافی نیست بلکه به سهمِ سنِ خود باید مُجرّب هم باشید. افتادگی در دانش و تواضع در بینش ما را به منش در آگاهی خواهد رساند.
نظرات