سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): «مست عشق» به کارگردانی حسن فتحی و تهیه کنندگی مهران برومند و حسن علیزاده اثری اقتباسی است که فیلمنامه آن بر اساس کتاب «ملت عشق» الیف شافاک، نویسنده ترکیهای نوشته شده است. اثری که از ۵ اردیبهشت سال جاری در سینماهای کشور به اکران درآمد و توانسته رکورد فروش سینمای ایران را در یک ماه اخیر بزند.
این اثر با وجود این، نزد منتقدان سینما و فیلمشناسان حرفهای، کاری سطحینگرانه و اقتباسی بسیار ضعیف و الکن جلوه کرده است؛ چراکه به عقیده آنها، فیلم برداشتی مبهم از یک کار ترجمه است که برای روشن شدن و گویایی داستان، از دیگر منابع معتبری که در راستای زندگی مولانا و رابطه مرید و مرادی وی با شمستبریزی و داستان کیمیاخاتون دخترخوانده مولانا و عشق او به شمس به رشته تحریر درآمدهاند، غفلت ورزیده شده است.
ظاهراً حسن فتحی و فرهاد توحیدی در نوشتن فیلمنامه فقط و فقط به همین کتاب «ملت عشق» اکتفا کرده و برای یافتن اطلاعات دقیقتر و روایت شفافتر از مولانا، شاعر و عارف پرآوازه قرن هفتم هجری و همچنین مرادش شمس تبریزی، خود را از جستوجو در کتابهای «پله پله تا ملاقات خدا»، «ملک گرسنه»، «شمس خاموش»، «در جستوجوی آینه»، «بیمن مرو»، «عارف جانسوخته»، «در جستوجوی مولانا»، «کیمیا خاتون» و… بینیاز دانستهاند.
همین ضعف شناختی موجب شده که «مست عشق» در روایت به جای روشنگری با فلاشبکهای پی در پی و گاه آماتور، مخاطب را در قصه گم کند، آنقدر گم که وقتی فیلم به پایان میرسد او نه تنها شناخت دقیق و درستی از مولانا و شمس پیدا نکرده، بلکه سرش پر از سوالهایی است که او را به قضاوت کشانده است! جالب این است که کار به گونهای تولید نشده که مخاطب را ترغیب به خواندن کتابهایی کند که درباره مولانا و شمس نوشته شدهاند، چون با پردازش ضعیف، شناخت اشتباه و ناقصی از این شخصیتها ارائه میکند. به عقیده برخی از منتقدان سینما، فتحی این فیلم را بیشتر با اصول سینمای ترکیه ساخته است تا ایران. حتی بازی بازیگران ترکیبی از ایران و ترکیه چون شهاب حسینی، پارسا پیروزفر، هانده آرچل، بوراک توزکوپاران، سلما ارگچ و… نتوانسته به جذابیت فیلم کمک کند.
در این میان، افشین علیار، نویسنده و عضو انجمن منتقدان سینمای ایران بر این باور است که «فیلمهایی مانند «مست عشق» باید به فضای مطالعاتی کمک کنند، به دلیل اینکه سرانه مطالعاتی ما پایین است! فیلمهای اقتباسی میتوانند بخشهایی از ناتوانی فرهنگی ما را جبران کند؛ اما «مست عشق» واقعاً نمیتواند در این زمینه تاثیرگذار باشد؛ چون قصهاش کار نمیکند و عقیم است.» همین نظر بهانهای شد تا با افشین علیار در باب این فیلم سینمایی اقتباسی و ضعفهای آن به گفتوگو بنشینم.
- چرا با وجود اینکه ما از ادبیات داستانی و آثار پرمایهای برخورداریم اما همچنان در اقتباسها بیشتر توجه به آثار ادبی جهانی داریم؟
پاسخ روشن است، چون ما جامعه احساسی و واکنشگرایی داریم! به باور من همین دو عنصر باعث شده از واقعیتها و خودمان عقب بمانیم. بله، ما ادبیات غنی و پرباری داریم و میتوانیم ساعتها فیلم و سریال تولید کنیم ولی به جای بسترسازی مناسب برای تولید کردن آثاری باکیفیت بر پایه آن، دچار جَوزدگی میشویم، اصل را فراموش میکنیم و فقط به خردهپیرنگهایی میپردازیم که هیچ اهمیتی ندارند.
- مثل اتفاقی که در فیلم سینمایی «مست عشق» افتاده! آیا این برخورد احساسی در کارهای اقتباسی به ضعف در دانش فیلمسازی سینماگران برمیگردد یا فیلمنامه به درستی پرداخته و نوشته نمیشود؟
ببینید اغلب سینماگران ما احساسگرا هستند و فکر میکنند باید با جریان اصلی سینمای ایران پیش بروند. توجه داشته باشید فیلم «مست عشق» نه فیلمنامه دارد و نه کارگردانی درست، انگار فیلمساز تعمدی سعی کرده اثری ضد واقعیتها بسازد؛ اثری که الکن و اخته است. فاجعه تمامعیار است. از ادبیات غنی ما به دور است، پرداختی مشمئزکننده که تعجبآور است چگونه به چنین تحلیلی از مولانا و شمس رسیده؟! این همه کتابهای مهم درباره مولانا نوشته شده اما حسن فتحی فقط به کتاب «ملت عشق» بسنده کرده که به گمان من، کتاب بازاری و مبتذلی است.
- آیا غافل شدن نویسنده و کارگردان در سناریوی این فیلم به آثاری نظیر «پله پله تا ملاقات خدا»، «عارف جانسوخته»، «به دنبال مولانا»، «کیمیا خاتون» و… که هر کدام تمام یا بخشی از زیست این شاعر عارف و شمس و کیمیاخاتون را به تصویر کشیدهاند، ریشه در بیعلاقگی سینماگران به متون ادبی ایرانی دارد؟ به نظر میرسد آنها این سریال را تحت تاثیر بازی تبلیغات یک اثر ترجمه صرفاً تولید کردند تا بازنمایی شخصیت و جایگاه یک شاعر بزرگاندیش ایرانی؟
باید تاکید کنم که انگار دیگر پژوهش در رسانه اهمیتی ندارد، به همین دلیل کارگردانی مثل حسن فتحی بیشتر سعی دارد در سطحیترین حالت ممکن حرکت کند؛ چراکه او هم میخواهد مانند فیلمهای دیگر اما در ژانری جدی اثری پرفروش بسازد. بنابراین بدیهی است که سراغ کتابهای مهم نرود یا اگر هم رفته و مثلاً کتاب آقای زرکوب را خوانده باشد، برایش مسئله نبوده است؛ چون او «ملت عشق» را برای تولید فیلمش بیشتر پسندیده است.
- جالب اینجاست که حتی اقتباس وی از کتاب «ملت عشق» هم اقتباسی ابتر و ناقص است و این کار هم داستان را نامفهوم کرده و هم شخصیتپردازیها را سطحی و کلیشهای جلوه داده است! فلاشبکها به جایی اینکه مخاطب را به شناخت شخصیت و درک داستان نزدیک کند، او را در ادامه فیلم گم میکند تا جایی که بعضی از قسمتهای فیلم و شخصیتها را نه تنها نمیفهمد بلکه تصویری غلط از آنها به دست میآورد، اینگونه نیست؟
همین طور است. این در حالی است که فیلمهایی مانند «مست عشق» باید به فضای مطالعاتی کمک کنند به خاطر اینکه سرانه مطالعاتی ما پایین است. از دید من، فیلمهای اقتباسی میتوانند بخشهایی از ناتوانی فرهنگی ما را جبران کنند، اما «مست عشق» واقعاً در این زمینه نمیتواند تاثیرگذار باشد؛ چون قصهاش کار نمیکند و عقیم است. با این شرایط دیگر نمیتوانیم از چنین فیلمی توقعی داشته باشیم.
- در این اقتباس، اطلاعات درباره مولانا و شمس و شخصیتهای دیگری نظیر کیمیا خاتون به درستی به مخاطب انتقال داده نشده، همین فقدان اطلاعات باعث شده که مخاطب وقتی از سینما بیرون میآید به درستی مولانا و شمس را نشناسد و دست به قضاوت بزند، به نظر شما چنین آثاری تا چه میزان اقتباس از متون ادبی و بازنمایی شخصیتهای بزرگ ایرانی را کماثر میکند؟
اقتباس در سینما یک فن محسوب میشود که باید این فن با پردازش و پژوهش همراه باشد. افزون بر این، اقتباس یک خلاقیت در ادبیات سینمایی به حساب میآید. بنابراین اینکه ما از مفاخر ادبی وجه عاشقانهاش را استخراج کنیم و فقط این را نشان بدهیم، قطعاً نمیتواند اقتباس باشد؛ چراکه مفاهیم کلی در میان خردهداستانهای بیسر و ته از بین رفته است.
-خب، مهمترین مولفههایی که در اقتباس یک اثر سینمایی از کتب ادبی و داستان باید رعایت شوند کدامند تا یک اثر به اثری گویا و واقعگرا و مخاطبپسندی مبدل شود؟
ببینید اقتباس شرایط و چارچوب دارد، وفاداری میخواهد و تفکری که به اقتباس جهت بدهد. زمانی که تصمیم میگیریم تا برای ساخت یک اثر هنری اقتباس کنیم، باید تمرکز بسیار در حفظ محتویات درون ژانری داشته باشیم. باید بدانیم که کدام بخش از اقتباس می تواند برای مخاطب اهمیت داشته باشد، متاسفانه سینمای ایران از اقتباس استفاده ابزاری دارد. البته در همین سینما ما داریوش مهرجویی را داشتیم که از اقتباس استفاده درست کرد.
- همانطور که اشاره کردید ما در همین سینما آثار اقتباسی موفق داشتیم مثل فیلم «گاو» مهرجویی که از داستان غلامحسین ساعدی گرفته شده و هنوز هم یک اثر دیدنی است یا اقتباس «مهمان مامان» مهرجویی از کتاب هوشنگ مرادی کرمانی نمونه موفق دیگر یک اثر اقتباسی است؛ اینجا مهرجویی نشان میدهد که همانقدر که سینما را میشناسد، دغدغه ادبیات هم دارد. از اینرو، آثار موفق اقتباسی را میسازد، از نگاه شما، برگ برنده و راز موفقیت این کارگردان در اقتباس از آثار داستانی ایرانی در چه بوده است؟
طبیعتاً تا دغدغهای نباشد هیچ اتفاقی در هیچ کاری رخ نمیدهد. مهرجویی با ساخت فیلمهایی مثل «گاو»، «درخت گلابی»، «سارا»، «پری» و «مهمان مامان» بزرگترین خدمت را به سینمای ایران کرد. او در کنار سینما و فلسفه، یک ادیب بود که از ادبیات بهرهگیریهای مهمی میکرد به همین دلیل مهرجویی توانست ادبیات و سینما را به هم پیوند دهد.
- چرا بقیه کارگردانها در اقتباس از یک جایی هم خود و هم مخاطب را گم میکنند، غیر از احساسی رفتار کردن، ظاهراً به ضعفشان در بازآفرینی یک اثر ادبی در قالب فیلمنامه برمیگردد که نیاز به دانش و تخصص لازم دارد؟!
از آنجایی که عمده ضعفهای اساسی سینمای ایران به فیلمنامه برمیگردد، این نقصیه باعث شده که فیلمنامهنویسان هم در راستای جریان اصلی حرکت کنند. زمانی که سیستم نوعی سینما را بهطور سفارشی به سینماگران توصیه میکند، پس دیگر نمیشود توقع خاصی از سینمای کنونی داشت، مهرجویی اقتباس و ادبیات را در سینما یک پدیده مهم میدانست و توانست از ادبیات برای سینما بهرهمندیهای بجایی کند؛ اما در برهه کنونی انگار سینما دیگر دوست ندارد از ادبیات غنی خودمان و دیگر کشورها وام بگیرد.
- اما تداوم این اقتباسهای ضعیف چون «ملت عشق» به سینما و متون ادبی ما ضربه میزنند!
با شما موافق هستم. اینجا باید اشاره کنم که وقتی نمیتوانیم یک فیلمنامه درست و حسابی بنویسیم یعنی اقتباس کردن را بلد نیستیم! ما به عنوان منتقد بارها گفتیم که فیلمنامهنویسی حتی از کارگردانی هم مهمتر است؛ چراکه کارگردانی هنر - صنعت است اما فیلمنامه از ادبیات میآید و یک هنر ارزنده است که در سینما ما همچنان دستکم یا نادیده گرفته شده است.
- این در حالی است که غرب با استفاده از سینما و اقتباسهای بجا بسیاری از متون کلاسیک خود را جهانی کرده و این موضوع به شناخته شدن نویسندگان غربی در جهان شرق کمک شایانی کرده، از دید شما چرا ما این راه را درست نرفتهایم، در حالی که ادبیات ما مملو از آثار فاخر و نویسندگان برجسته و خردگراست که افکار و اندیشه آنها ظرفیت جهانی شدن را دارد؟
خب، سینمای غرب از تمام تواناییاش استفاده میکند، سالی چند صد فیلم در غرب ساخته میشود که تعدای از آنها تاریخیاند و از ادبیات فاخر استفاده کردهاند. غرب میداند که ادبیات میتواند در فرهنگسازی تاثیر داشته باشد. جالب اینجاست که برخلاف اینکه متون ادبی فاخر ما بر اساس واقعیت است، اما غرب گاه با تخیلپردازی فیلمهای اقتباسی و فاخری را میسازد. به هر روی، امیدوارم روزی برسد که فیلمساز و فیلمنامهنویس ایرانی فقط به دلیل اقتصاد خویش کار نکند. متاسفانه سینمای غنی ما با آثاری مانند «مست عشق» در حال تنزل است و این میتواند فاجعه باشد. سینمای ایران فشل و بیکارکرد شده، سینمایی که میتوانست بهتر از دهه ۷۰ باشد.
نظرات