پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۳ - ۰۸:۲۷
حفظ ذائقه مخاطب داستان‌های دنباله‌دار با بهره‌گیری از ظرفیت سینما

زهرا نادری، نویسنده ومدرس داستان نویسی گفت: با توجه به امکاناتی که امروزه سینما و ابزارهای ویدئویی در اختیار مخاطبان قرار می‌دهد، بهتر است نویسندگانی که به نوشتن داستان‌های دنباله‌دار علاقه‌مندند، در شیوه‌ نگارش برای فیلم مهارت پیدا کنند و در آن قالب این شیوه را امتحان کنند.

زهرا نادری در گفت‌وگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا بیان کرد: شاید گمان کنیم داستان‌های دنباله‌دار محصول دوره نزدیک به ماست و نهایتاً قدمتی کمتر از صدسال دارد، اما این طور نیست. این نوع داستان، به‌شیوه اپیزودیک، حدوداً در قرن هفدهم متولد شد؛ یعنی زمانی که جامعه به حوادث قطعه‌قطعه‌شده نیاز داشت تا شور جنگ‌های کهنه را در تمدن تازه زنده کند، چراکه ویژگی داستان‌های دنباله‌دار این است که غالباً حادثه‌محور باشد و در اوج تمام شود؛ بی‌آنکه پایان یافته باشد و مخاطب را برای ادامه خود در نقطه اوج نگه دارد.

وی ادامه داد: این تعلیق حسی است که انسان، پیش از متمدن شدن در قامتِ شکارچی‌جست‌وجوگر و جنگجویِ قبیله‌ها و مواردی از این دست تجربه و در ژن‌های خود حفظ کرده و همواره درپیِ پیرنگ‌های پرکشش و تنش‌زاست. عنصر اساسی در خلق داستان‌های دنباله‌دار عنصر زمان است؛ درواقع زمان تعلیق ایجاد می‌کند و دسترسی مخاطب را به آنچه مایه برانگیختنِ شور در او شده به تعویق می‌اندازد و این انتظار برای ادامه، تخیلِ مخاطب را به پویایی وامی‌دارد و به او فرصت می‌دهد انواع ادامه را در ذهن خود تجربه کند تا به واقعیت داستان نزدیک شود.

نویسنده مجموعه داستان «ملمداس» ادامه داد: هرچه به جهان مدرن نزدیکتر می‌شویم دلایلی دیگر هم به زاده شدن داستان‌های دنباله‌دار علاوه می‌شوند؛ برای نمونه در گذشته داستان‌های دنباله‌دار خطرِ چاپ کتاب و اقبال نکردن مخاطبان را کم می‌کرد و ناشران برای محک زدن اقبال مخاطب بستری می‌یافتند، بخشی از داستان مثلاً در رسانه‌ای مکتوب چاپ می‌شد و ناشر بی‌آنکه متحملِ هزینه‌های گزافی همچون چاپ، صفحه‌آرایی، طرح روی جلد و صحافی شود، درمی‌یافت کدام نویسنده و اثر بازاری مناسب‌ترخواهد داشت.

وی ادامه داد: البته قصه‌های کهنی که به‌شیوه قصه‌درقصه روایت می‌شده‌اند، اولین رگه‌های اقبال مخاطبان به داستان‌های دنباله‌دار را نقش زده‌اند و برجسته‌ترین نمونه آن هنوز شهرزاد قصه‌گویی است که در شب‌های متوالی، پادشاه را در تعلیقِ شنیدنِ ادامه قصه نگه می‌داشته تا شبی دیگر و ادامه ماجرا؛ البته که بعدها شکلِ قصه‌درقصه به داستانی واحد با فرازونشیب در همان پیرنگ اصلی و پیرنگ‌های فرعی بدل شد.

وی تاکید کرد: در نگارش داستان‌های دنباله‌دار بهتر است روی دلایلِ اقبال مخاطبان به داستان‌های دنباله‌دار که غالباً از نوع پیرنگی هستند، توجه کنیم چون این امر به ما کمک می‌کند بدانیم کدام عناصر موجب سرگرم‌کنندگی مخاطب می‌شود. در اصل بهتر است بگوییم «چرا داستان‌های دنباله‌دار» نه «چگونه داستان‌های دنباله‌دار».

این مدرس داستان‌نویسی درباره ویژگی‌های داستان‌های دنباله‌دار موفق بیان کرد: بزرگانی که به ذهن ما هم خطور نمی‌کند چنین تجربه‌ای را از سر گذرانده‌اند و داستانِ دنباله‌دار نوشته‌اند و خُردخُرد چاپ کرده‌اند؛ از اولین داستان‌نویسانی که این شیوه را امتحان کرد، چارلز دیکنز بود که محبوبیتش را در دوران ویکتوریا آغاز کرد و در قرن نوزدهم، اولین کتاب او، «مقالات پیک‌ویک» در دوره‌ای بیست‌ماهه در مجله منتشر شد و اقبال عمومی را برانگیخت و مخاطبان او همراه با شخصیت‌های داستان، هربار خود را در موقعیتی تازه می‌دیدند. نخِ تسبیح این سریال، تغییر موقعیت بود که با موقعیت کنونی مخاطبان هماهنگ می‌شد؛ به عنوان نمونه موقعیتِ کریسمس در زمانِ کریسمس منتشر شد، همین‌طور موقعیت‌های مشابه در بزنگاه به‌دست مخاطب می‌رسید و اقبالی رویدادی را برمی‌انگیخت.

وی افزود: نمونه دیگر نویسندگان آمریکایی‌اند مانند هرمان ملویل، هِنری جیمز و هریت بیچر استو که با کلبه عمو تُم به‌شیوه داستانِ دنباله‌دار شناخته‌تر و محبوب‌تر شد. شاید عجیب باشد که رمان مشهور داستایفسکی در ۱۲ قسمت، ماهانه در مجله پُرخواننده و نام آور روسیه چاپ می‌شد. در تاریخ ادبیات داستانی از این دست نویسندگان و آثار زیاد است.

حفظ ذائقه مخاطب داستان‌های دنباله‌دار با بهره‌گیری از ظرفیت سینما

وی با بیان اینکه فکر می‌کنم این مسئله از دو جنبه، یکی از منظر نویسنده و دوم از منظر مخاطب تحلیل‌کردنی است، ادامه داد: بزرگترین دستاوردِ نوشتنِ این نوع از داستان برای نویسنده، اول ایجادِ ضرورتِ نوشتن و درواقع تمرین نوشتن در زمان‌هایی معین است و دوم سنجیدنِ ذهن مخاطبان. برای مورد اول باید گفت که رسیدن به عادتِ نوشتن، به انگیزه برای نگارش و تداوم و تکرار نیاز دارد و نوشتنِ داستان‌های دنباله‌دار، بسترِ این توفیق اجباری را برای نویسنده فراهم می‌کند و ذهن وی موظف است در تاریخ معین، برای نمونه هر هفته یا هر ماه، ادامه داستان را به مخاطبان ارائه کند و این بهترین تمرین برای تقویت مهارت نویسندگی است. به قولِ چخوف که به هنرجوی تازه‌کار داستان توصیه کرد که «آن قدر بنویس که انگشت‌هایت بشکند.» و در مورد دوم داستان‌های دنباله‌دار به نویسنده گوشزد می‌کند کجای کار ایستاده و مخاطبان از او چه انتظاری دارند و این آگاهی، راه و مسیر نوشتن را برای نویسنده روشن‌تر می‌کند.

وی افزود: درباره منظر دوم، باید دید مخاطبان چگونه به داستان‌های دنباله‌دار نگاه می‌کنند. آیا ترجیح می‌دهند یک نوع پیرنگ به‌همراه پیرنگ‌های فرعی گسترش یابد، از شیوه داستان در داستان لذت بیشتری ببرند یا نشان دهند نوع‌هایی تازه‌تر و ناشناخته‌تر، بیشتر به مذاقشان خوش می‌آید. کدام موضوعات را بیشتر می‌پسندند؟ عشق یا ماجراهای دلهره‌آور از نوع پلیسی و یا موارد دیگر یا نه، ممکن است روزی داستان‌های برشی هم بتواند در زمره داستان‌های دنباله‌دارِ پرطرفدارِ آنها قرار بگیرد پس برای این تحلیل به منظرهایی متفاوت‌تر و وسیع‌تر و عمیق‌تر نیاز داریم.

این نویسنده توضیح داد: ما در زبان فارسی داستان‌هایی داریم که در دیگر زبان‌ها نمونه‌هایی مشابه ندارند، مانند هزار و یک شب و کلیله و دمنه که پیرنگی مرکزی دارند. مانند ماجرای قصه‌گو و مخاطبش که در کشاکش مرگ و زندگی با حوادثِ داستان دست‌وپنجه نرم می‌کنند یا راویانی که اتفاقاً انسان نیستند و از وَرای داستان‌ها شیوه‌های زندگی را بازمی‌شناسند و از این راه، زمینه آفرینشِ پیرنگ‌های گوناگون را فراهم می‌کنند و این درهم‌آمیزیِ پیرنگی، تعلیق و کششی ایجاد می‌کند که در درونِ جهان قصه و جهان بیرون از آن اثر می‌کند؛ مثلاً کسانی را درون قصه به ادامه دادن ترغیب می‌کند و در جهان بیرون مخاطبانی را به انتظار برای شنیدن ادامه ماجرا دعوت می‌کند و این نمونه‌ها در نوعِ خود بی‌نظیرند؛ بنابراین ما می‌توانیم همین مضامین را با صورت‌هایی نو بازآفرینی کنیم یا از ویژگی‌های این آثار برای آفرینش نوع‌های پُرکشش و تازه استفاده کنیم؛ البته ناگفته نماند که ابزارهای نوین هم بررسی‌کردنی‌اند؛ زیرا رسانه‌های جدید، امکاناتی تازه را در اختیار نویسندگان و مخاطبان می‌گذارد که با شیوه‌ای غیر از شیوه مکتوب منتشر می‌شود و در زمانی اندک بیشترین تعداد مخاطب را با داستان‌های دنباله‌دار همراه می‌کند و این نوعی امکان است.

وی ادامه داد: چندسال پیش، زمانی که تازه تمام مردم گوشی‌دار شده بودند و ارتباط با نرم‌افزارهای پیام رسان باب شده بود، نویسنده‌ای نسبتاً نام‌آور، داستان عاشقانه‌ای با عنوان «پُستچی» را در فواصل معین منتشر می‌کرد و جوانان پرشماری را دنبال خود می‌کشاند. هنوز نمی‌دانم مفهومی با عنوان «ضرورت گسترش این شیوه» وجود دارد یا نه، چون باید جنبه‌هایی دیگر را هم کاوید؛ مثلاً آیا اقبال نسبت به شیوه‌های ماجرامحور، نویسندگان و مخاطبان را به‌سوی سرگرم‌کنندگی صرفِ داستان سوق می‌دهد و از اعتبار و کیفیت داستان‌ها می‌کاهد؟

نادری با اشاره به چالش‌های مطرح در نگارش داستان‌های دنباله‌دار نیز گفت: من در نگارشِ این شیوه بی‌تجربه‌ام و از بیرون به آن نگاه می‌کنم؛ اما به یاد می‌آورم در کودکی که هنوز روزنامه و مجله مُد بود، من هم داستان‌های دنباله‌دارِ پاورقیِ مجله و روزنامه‌ها را دنبال می‌کردم اما حالا می‌توانم بگویم با امکاناتی که سینما و ابزارهای ویدئویی دراختیار مخاطبان قرار داده است، آنها ترجیح می‌دهند رسانه‌ای را دنبال کنند که از ابزارهای بیشتری برای سرگرم کردنشان بهره ببرد؛ بنابراین سریال‌هایی که فیلمسازان ارائه می‌دهند، گونه خوشایند و دلخواه امروز برای مخاطبان است و کمتر فردی را پیدا می‌کنید که رسانه‌ای محدود به کلمات را دنبال کند.

وی بیان کرد: اگر داستان را فصل مشترک این دو هنر بگیریم، بهتر آن است که نویسندگانی که به نوشتن داستان‌های دنباله‌دار علاقه‌مندند، در شیوه نگارش برای فیلم مهارت پیدا کنند و در آن قالب این شیوه را امتحان کنند؛ به‌هرروی مهم خوب نوشتن است و قالبش را مخاطبان تعیین می‌کنند و شاید برای ماندگار شدنِ داستان‌ها، نویسنده را از همسویی با زمان و زمانه گریزی نیست.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها