سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - مرتضی میرحسینی: در روزهای منتهی به المپیک اخیر که در فرانسه برگزار میشود و همزمانی آن با تداوم جنایتهای اسرائیل در غزه، صحبت از ممنوعیت حضور ورزشکاران اسرائیلی در این رقابتها به میان آمد. اما باز عدهای گفتند ورزش از سیاست جداست و آنچه در غزه میگذرد ارتباطی به مسابقات ورزشی در فرانسه ندارد. بحث جدایی ورزش از سیاست، بحث تازهای نیست. هستند عدهای که از آن دفاع میکنند. ای کاش واقعاً چنین بود و سیاست با ورزش کاری نداشت. اما میدانیم و نمونههای تاریخی زیادی داریم که چنین نیست. بسیار پیش آمده که جنایتکاران از المپیک (یا هر رقابت ورزشی مهم دیگری) و توجه رسانهها به آن برای انحراف افکار عمومی و پوشاندن جنایتهای خودشان بهره گرفتهاند. یک نمونهاش به چنین روزهایی از سال ۱۹۳۶ میلادی برمیگردد.
کنت سی دیویس در آغاز چهارمین فصل کتابش «ابرمرد» از المپیک برلین، از انگیزههای هیتلر برای برگزاری هرچه باشکوهتر آن و از نقشهها و دلایل نازیها در اجرای این نمایش بزرگ مینویسد. به نظر او، خط اصلی داستان المپیک برلین، روایت دیکتاتوری بود که میکوشید پایههای حکومتش را با اجرای نمایشی ورزشی محکم کند و برای جذابتر کردن این نمایش، به تماشاگرانی از سراسر دنیا نیاز داشت. مینویسد «همه نگاهها به برلین دوخته شده بود. سال ۱۹۳۶ بود و آدولف هیتلر میخواست دنیا را افسون کند. هیتلر قصد داشت با برگزاری مسابقات المپیک در آلمان، در آیینی بینالمللی، تماشاچیان را مسحور خود سازد. او میخواست صفیر شگفتیهای معماری جدید ملتی نوظهور به گوش همگان برسد. هیتلر بر آن بود تا آلمانی سربلند را پیش روی جهانیان قرار دهد که از خاکستر شکست تحقیرآمیز جنگ بزرگ برخاسته بود. او میخواست ورزشکاران برتر کشورش را به رخ همگان بکشد.»
در آن رقابتها، پرچمی که صلیب شکسته نازیها روی آن نقش شده بود همهجا دیده میشد و مردان و زنانی با بازوبندهای منقش به آن اجرای کارها را به عهده داشتند. چنان که برخی مورخان، از جمله فرانک مکدانو در کتاب «هیتلر و ظهور حزب نازی» نوشتهاند هیتلر قدرت تبلیغات را میشناخت و میدانست چگونه از آن به نفع خودش بهره بگیرد. از برتری نژادی میگفت و مصمم بود این برتری را ابتدا به اروپاییها و بعد به مردم گوشه و کنار جهان نشان دهد. نکته مهم اینجاست که اکثریت آلمانیها در آن زمان، یعنی اواسط دهه ۱۹۳۰ با او همراه بودند. هورست کروگر در کتاب «خانه درهم شکسته» به تفصیل از این همراهی مینویسد و توضیح میدهد که آلمانیها ابتدا با هیتلر همدل و همفکر بودند، و بعدتر که زشتی و تباهی رژیم بیشتر نمایان شد و ماجرا تا شکست فاجعهبار آلمان در جنگ دوم جهانی پیش رفت، بسیاری از آلمانیها زبان به نکوهش هیتلر و حزب نازی باز کردند و بخشی از آنان به دشمنی با حکومت برخاستند. تعبیرش چنین است: «میدانم که نبش قبر چنین خاطراتی زشت است، میدانم که کمی شرمآور و مسخره است و هیچکس نمیخواهد باور کند که خودش آن موقع با همه وجود و به شکلی کودکانه همکاری کرده است… (آن اوایل) اگر کسی علیه هیتلر دست به اسلحه میبرد، برای دستگیریاش نیازی به گشتاپو و اساس نبود؛ مردم خودشان او را در هیأت قاتل مسلح به دار میآویختند.»
همگی فریاد برآوردند: سلام هیتلر!
اما به دیویس برگردیم. او مینویسد: «هیتلر مدعی بود نژاد آریایی آلمان با این برتری زیستی، برای حکومت بر یک امپراتوری گسترده در اروپای شرقی، مستعد و سرآمد همگان است. بسیاری از آلمانیها با این مدعا موافق بودند. انبوه تماشاگران در برلین، با صدایی که نشانههای تأیید سخن پیشوا در آن موج میزد، همزمان با آغاز مسابقات، با بازویی کشیده، ژستی نازی گرفتند و فریاد برآوردند: سلام هیتلر!» در هفتههای منتهی به شروع بازیها، مطبوعات آلمانی و بهویژه روزنامه حزب نازی مدام مقالاتی در مخالفت با صدور مجوز حضور رقابت برای ورزشکاران رنگینپوست و یهودیان مینوشتند و آشکارا و بدون ملاحظه، طرد کسانی را که در نظرشان نژادها و مردم پستتر بودند مطالبه میکردند. اما دولت آلمان تقریباً همه ورزشکاران برگزیده را، با هر رنگ و نژاد و دینی که بودند پذیرفت و شرایط حضور آنان در بازیهای المپیک تابستانی ۱۹۳۶ را مهیا کرد. آنچه دولت آلمان را به چنین تصمیمی مجبور و صدای مطبوعات نازی را خفه کرد، تهدید چند کشور به تحریم بازیها بود. اتفاقی که اگر میافتاد، نقشه هیتلر برای کسب مشروعیت و وجاهت از طریق این بازیها را خراب و بیحاصل میکرد. پس حداقل موقتاً از آن شعارهای نژادپرستانه دست کشیدند و تبلیغاتشان را روی برتری ورزشکاران آریایی متمرکز کردند. حتی یکی از ورزشکاران آلمانی حاضر در این رقابت، یعنی هلن مهیر – که در رشته شمیربازی مدال نقره گرفت - از یهودیان آن کشور بود.
البته نباید این واقعیت را ناگفته گذاشت که عقبنشینی نازیها از شعارهای نژادپرستانه و صدور مجوز برای شرکت همه ورزشکاران واجد شرایط رقابت، به تنهایی مانع تحریم آن المپیک نشد و آمریکاییها با این استدلال یا توجیه که «سیاست جایی در ورزش ندارد» به حمایت از آلمانیها رفتند و با هیتلر همراه شدند و کشورهای دیگر را به شرکت در المپیک برلین راضی کردند. فقط اسپانیا که آن زمان که دولتی چپگرا داشت در تحریم المپیک برلین راسخ ماند و المپیک مجزایی در بارسلون برگزار کرد. شوروی هم که آن زمان از نظر ایدئولوژی دشمن بزرگ آلمان هیتلری بود اصلاً به بازیها دعوت نشد. همچنین چند ورزشکار، مثل آلبرت وولف - شمشیرباز فرانسوی - خودشان شخصاً، در تصمیمی آگاهانه از رفتن به آلمان و مشارکت در رقابتی که هیتلر برگزارکنندهاش بود طفره رفتند.
خلاصه آن بازیها برگزار شد و با برتری آلمان به پایان رسید. دیویس مینویسد بسیاری از تماشاچیانی که برای دیدن بازیهای المپیک به برلین آمده بودند، مسحور پاکیزگی و نظم موجود در آلمان شده بودند. خبرنگار نیویورکتایمز از مسابقات المپیک برلین با عنوان «بزرگترین و تماشاییترین رقابت ورزشی جهان تا آن روز» یاد کرد و رئیس کمیته المپیک ایالات متحده شگفتی خود را از فداکاری ورزشکاران آلمانی در جریان رقابتها ابراز داشت. اما بسیاری از تماشاچیان خارجی در برلین نمیدانستند که نازیها همه «عناصر ناخوشایند و نامطلوب» را از سطح خیابانها زدوده و به اردوگاهها برده بودند. بهعلاوه، این ورزشدوستان نمیدانستند باور کنند که دو المپیک برنامهریزیشده آتی برگزار نخواهد شد، چرا که جنگ جهانی دوم به لغو بازیهای المپیک سالهای ۱۹۴۰ و ۱۹۴۴ منجر میشود. المپیک تابستانی برلین، در نخستین روزهای اوت ۱۹۳۶ شروع شد و تا اواسط همان ماه ادامه داشت. آلمان با ۳۸ مدال طلا در رتبه نخست ایستاد، آمریکا با ۲۴ و مجارستان با ۱۰ طلا رتبههای دوم و سوم را کسب کردند.
نظر شما