سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - حجتالاسلام حسین سوزنچی، عضو هیئت علمی دانشگاه باقر العلوم (ع) در محرم امسال در چهار جلسه بحثی با موضوع «واقعه عاشورا و فلسفه خلقت» ارائه کرد که نظر به اهمیت آن، در قالب ۴ گفتار به مخاطبان فرهیخته خبرگزاری کتاب تقدیم میشود. بخش اول این گفتار در اینجا منتشر شد و اکنون بخش دوم آن در پیش روی شماست. حجتالاسلام سوزنچی در این گفتار با بحثی ناظر به آیات و روایات، با توجه به برخی نتایج نظام ابتلاء، در کمال احترام تعریضهای ظریفی به مباحث کلامی، تفسیری و فلسفی شهید مطهری، علامه طباطبایی و آیتالله جوادی آملی وارد میکند و در نقاطی میایستد که میتواند دستگاه فلسفی اسلامی را ناظر به معارف قرآنی و روایی سازوارتر و تکمیلتر نماید.
***
موضوع بحث ما نسبت بین فلسفه خلقت و واقعه عاشورا بود. در جلسه گذشته چند نکته بیان کردیم که سریع مرور میکنم و وارد بحث امروز میشوم. نکته اول این بود که وقتی سراغ آیات درباره فلسفه خلقت میرویم معروفترین آیه این است که «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون» (ذاریات :۵۶). فلسفه خلقت عبودیت است.
وقتی از امام سوال میکنند که خیلی از مردم در مسیر عبودیت قرار نگرفتند و اختلاف کردند، حضرت به این آیه تمسک میکنند که «وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ؛ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ» (هود :۱۱۸-۱۱۹).
به نظر میرسد جمع این دو آیه. آیه دیگری است که میگوید هدف خلقت ابتلاء و امتحان انسانهاست. ۴ آیه خواندم و آیهای که از همه بارزتر بود آیه ۷ سوره هود بود که میفرماید وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ لَئِنْ قُلْتَ إِنَّکُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبینٌ (هود/۷). طبق این آیه هدف خلقت این است که شما را امتحان کند.
روز گذشته بعد از مجلس بزرگواران دو نکته را تذکر دادند که این دو نکته را از باب دفع دخل مقدر بیان میکنم. یکی اینکه من بیان نکردم که فلسفه خلقت شخص امام حسین (ع) است، من درباره نسبت فلسفه خلقت و عاشورا صحبت میکنم. اگر به ادبیات طلبگی بیان کنیم، یک مقام ثبوت داریم و یک مقام اثبات داریم. بحث ما ناظر به مقام اثبات است. به تعبیر دیگری که شاید سادهتر باشد این است که ما برای درک فلسفه خلقت و متحقق شدن به فلسفه خلقت از عاشورا چه استفادهای میکنیم. نمیخواهم بگویم عاشورا و امام حسین (ع) تنها فلسفه خلقت است.
نکته بعدی این است که یکی از اساتید از افق ارزشهای اخلاقی به بحث اشاراتی داشتند که میتوان لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً در قالب بحث زیبایی و هارمونی و این ابعاد تحلیل کرد که این هم میتواند زاویه دیگری از ورود به بحث باشد. ولی مشخصاً منظور من این نبود و اتفاقاً سوال و نکته ایشان موجب شد به بحث دیروز چند نکته اضافه کنم.
فلسفه خلقت ابتلاست نه حسن عمل
فلسفه خلقت لااقل در سومین آیه این است که لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً؛ نه اینکه مثلاً یحسن عملکم! «حسن عمل»، فلسفه نیست بلکه ابتلایی که خروجی آن این است که معلوم میکند چه کسی حسن عمل دارد، فلسفه خلقت است. لام غایت روی لِیَبْلُوَکُمْ آمده است.
این یک تلقی در فضای سنتی ماست و حتی در میراث فلسفی ما هم رسوخ کرده که وقتی میخواهیم انسان را شرح دهیم، غالباً آنجا که میخواهیم انسان را متمایز کنیم و بگوییم او خلیفه الله است، فقط و فقط روی ابعاد مثبت دست میگذاریم. در حالی که قرآن روی ابعاد مثبت و منفی با هم دست گذاشته است. من هم میخواستم بحث خودم را روی همین پیش ببرم که ابتلاء مهم است؛ نه خوب شدن!
قرآن میفرماید «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون» (بقره :۳۰) استاد ما به نقل از یکی از اساتیدشان میگفتند خداوند به فرشتگان گفت من مقدس نمیخواهم بلکه آدم میخواهم!
اگر مسئله یک موجود خیلی خیلی خوب بود که فرشتگان بودند؛ «نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ» دیگر چه چیزی کم دارید؟ خدا میفرماید نه یک چیز دیگری است. این جمله ملائکه را رد نمیکند که میگویند «أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ». همانجا که بحث خلافتاللهی را بیان کند، همان جا که بحث سجده را بیان میکند، همان جا قبول میکند درون این موجود، انسانهایی هستند که خونریزی و فساد میکنند.
حَیّ متأله، انسانشناسی قرآنی نیست
یکی از مشکلات انسانشناسی ما در بحثهای فلسفی همین است. به تعبیر آیتالله جوادی آملی، انسان «حَیّ متأله» است در حالی که انسانشناسی قرآن «حی متأله» نیست. بلکه در انسانشناسی قرآن از «اعلی علییین» تا «اسفل سافلین» انسان است. یکی از نکاتی که در همین آیات آفرینش وجود دارد و برای من قابل توجه بود این است که در ۷ جای قرآن درباره بحث آفرینش و سجده فرشتگان بر آدم صحبت شده است. در هر ۷ مورد خدا پُز انسان را به فرشتگان میدهد و میگوید ببینید چه چیزی درست کردم و به آن سجده کنید! در هر ۷ مورد آخر این آیات به این ختم میشود که جهنم را با همینها پر میکنم.
سوره بقره آیه ۳۴ می فرماید «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبی وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ» به آیه ۳۹ که میرسد می فرماید وَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ.
سوره اعراف در آیه ۱۱ میگوید «وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدینَ» به آیه ۱۸ که میرسد میگوید «قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعینَ (۱۸)» یعنی جهنم را از بین همینها پر میکنم.
سوره حجر آیه ۲۹ می فرماید «فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ»، به آیه ۴۳ که میرسیم میفرماید «إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعینَ».
در سوره اسراء آیه ۶۱ میفرماید «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طیناً»، بعد در آیه ۶۳ میفرماید «قالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُکُمْ جَزاءً مَوْفُوراً».
سوره کهف در آیه ۵۰ میگوید «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونی وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمینَ بَدَلاً» و به آیه ۵۳ میرسد میفرماید «… وَ رَأَی الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها وَ لَمْ یَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً (۵۳)».
سوره طه آیه ۱۱۶ میگوید «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبی» و در آیه ۱۲۴ میگوید «… وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی» و آیه ۱۲۷ نیز می فرماید «… وَ کَذلِکَ نَجْزی مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ یُؤْمِنْ بِآیاتِ رَبِّهِ وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقی».
سوره صاد در آیه ۷۲ میفرماید «فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ» و در آیه ۸۵ میفرماید «… لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعینَ».
انسانشناسی باید از علی (ع) تا شمر را دربربگیرد
تمام این ۷ موردی که در قرآن بحث سجده بر آدم آمده است، در همان فراز درباره اینکه جهنم را از اینها پر میکنیم نیز صحبت شده است. یعنی انسان در انسانشناسی ما باید به گونهای باشد که همان قدر که علی (ع) در آن انسان است -که ما همیشه مظهر انسانیت را علی (ع) میبینیم- همانقدر هم یزید و شمر را انسان ببینیم. اینها حیوان نیستند و ما وقتی میگوییم اینها حیوان هستند توهین میکنیم به حیوانات.
انسان یک سعه وجودی دارد و خداوند میفرماید «وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ»، هدف من که عبودیت بود، خودم میدانم مختلف آفریدم. این اختلاف را خداوند عمداً ایجاد کرده است. اختلاف ما به اختیار ما نیست. بله یک عرصۀ مهمی از اختلافات ما آنجایی است که با ابتلائات به اختیار خود عمل میکنیم اما در آن گفتوگویی که حضرت آدم (ع) با خدا داشت، سوال ایشان این بود که چرا خداوند انسانها را متفاوت آفریده و چرا اینقدر مختلف هستند. حضرت آدم میپرسد چرا طبیعت، قدر، اندازه، عمر، روزی، رنگ، ارزاق و شکل و … انسانها را واحد قرار ندادی؟ اینها دیگر به اختیار ما ربطی ندارد. خداوند میگوید این تفاوت را قرار دادم تا زمینۀ ابتلاء فراهم شود. بنابراین ابتلاء دو مولفه دارد. یک مولفه تفاوتی است که خداوند قرار داده و مولفه دوم اختیار دادن به ماست. حالا در این فضا هدف خلقت محقق میشود؟ بله، محقق میشود. خداوند فرمود «وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ؛ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ» برای اینکه رحم را نسبت به اینها داشته باشم.
نقدی کلامی به عدل الهی شهید مطهری
من میخواهم بحث ابتلاء را قدری باز کنم منتهی یک آیه دیگری که در فلسفه خلقت است و باز به اینها گره میخورد و در احادیث ما نیز آن را به اینها گره زدند (در واقع من سه آیه را تاکنون خواندم و آیه چهارم این است) این است که میفرماید «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُون» (مومنون :۱۱۵) اساساً بحث فلسفه خلقت و حکیمانه بودن آنکه نقطه مقابل عبث بودن است، در گروی این است که أَنَّکُمْ إِلَیْنا تُرْجَعُون. یعنی اساساً اگر آخرت و انتهای کار و فراتر را در نظر نگیرید نمیتوانید فلسفه خلقت را درست توضیح دهید.
از اشتباهات ما که به تبع غربیها در بحث عدل الهی اتفاق افتاده که اشتباه دامنگیری در فضای فسلفی ما هم هست این است که میخواهیم عدل الهی (در قبال تفاوتها و شرور) را در دنیا حل کنیم. شهید مطهری با همه عظمت و خوبی که دارند و خیلی جاها رهگشای ما بودند، در عمدۀ کتاب عدل الهی همان تبیینی را میدهند که فلاسفه ما از طریق تلفیق خیر مطلق افلاطون و خیر کثیر و شر قلیل ارسطو، ارائه کردهاند. در حالی که از براهین ما برای اثبات معاد، برهان عدالت است. این برهان میگوید دنیا ظرفیت عدالت ندارد. یعنی مفروض و پیشفرض ما در معادباوری این است که در دنیا نمیتواند عدالت برقرار شود. برای همین حکمت خدا هم بدون رجوع الی الله توجیهی ندارد و عبث است. برای همین اگر بخواهیم فلسفه خلقت را درست بفهمیم، چارهای نداریم که بحث را از مجرای ابتلائات پیش ببریم. بحث من یکی عبودیت بود و نکته دوم این بود که این عبودیت در فضای اختلاف انسانهاست و نکته سوم این است که این اختلاف، امکان ابتلاء را محیا میکند.
نقدی بر تفسیر علامه طباطبایی از آیه امانت
بنابراین فلسفه خلقت را باید با ابتلاء بفهمیم و اگر این اتفاق بیفتد این بحث ثمرات زیادی در قرآنشناسی و زمینههای مختلف بحثهای معرفتی دارد. وقتی انسان را جدای از ابتلاء میفهمیم خیلی از آیات برای ما گنگ و غیرقابل توجیه میشود یا لااقل مجبور هستیم علیالمبنای خودمان آنها را تفسیر کنیم که این مبنای ما با متن آیه ناسازگار است! از مصادیق بارز آن آیه امانت است. این آیه کاملاً ناظر بر فلسفه خلقت است و با بقیه آیات هم سازگار است. می فرماید «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولا» (احزاب :۷۲) سماوات و ارض و جبال یعنی همه چیز! خداوند میفرماید من این امانت را به همه چیز عرضه کردم و همه هم پرهیز کردند و هم ترسیدند و کم آوردند و سختشان بود اما انسان این بار را برداشت. روال عادی بحث این است که من یک امتیاز فوقالعاده بالایی میخواستم بدهم و هیچ کسی جرات نکرد این را بردارد و انسان برداشت. اقتضای عادی این است که بگویند بهبه، آفرین، چقدر شما خوب هستید! در حالی که آیه میفرماید «إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولا» یعنی دقیقاً نقطه مقابل را بیان میکند.
چون مبنای ما این بود که انسان را از زاویه ابعاد مثبت آن ببینیم، [تفاسیر دیگری از آیه بیان کردیم]. المیزان را نگاه کنید، علامه طباطبائی به این آیه که میرسد میگوید میدانید چرا میفرماید «ظَلُوماً جَهُولا» چون میخواست بگوید «عدولاً علامةً». چون اوج انسان عدالت نیست بلکه عدول بودن است، باید ظلوم را بگوید و چون اوج انسان عالم بودن نیست و علامه بودن بنابراین باید جهول را بیان کند. نقطه نهایی صفر را بیان میکند که نقطه نهایی آن طرف معلوم شود. علامه در یک فضای مثبت این آیه را توضیح میدهد. در حالی که به نظرم در همان فضای عادی، آیه همان «ظلوماً جهولا» است. شما توضیح المیزان را بخوانید. انگار در انتها میخواهد بگوید خداوند میخواست بفرماید عدولاً علامةً و حالا گفت ظلوماً جهولا! در حالی که آیه خیلی واضح است. میگوید آن امانتی را که وقتی میخواستیم بدهیم فرشتهها گفتند این خیلی سنگین است و البته آنقدر ارزش داشت که به همه فرشتگان گفتیم سجده کنید، آن امانت را که دادیم و فرشتهها شاکی شدند که ما مقدس هستیم و این موجود مقدس نیست، وقتی خواستند این امانت را بردارند اغلب آنها علی العموم ظلوماً و جهولا درآمدند و نتوانستند حق امانت را ادا کنند. نتوانستند مسئولیت را درست ادا کنند و نتوانستند آن خلافتاللهی را آنطور که شاید و باید محقق کنند.
فطرت انسان تا ته جهنم فعال است
علامه بحث قشنگی درباره فطرت دارد که مسخ فطرت یعنی چه؟ این یعنی فطرت از بین میرود؟ علامه نکته قشنگی میفرمایند که اگر مسخ فطرت این باشد که فطرت از بین برود که بیفایده است. یعنی فطرت جهنمیترین جهنمیها نیز فعال است. پس اگر فطرت او از بین رفته باشد دیگر عذاب معنی ندارد. مثلاً یکی خوک میشود. تعبیر علامه ذیل همان آیه این است که «فهو انسان خنزیر، انسان قردة» نه فهو خنزیر یا فهو قردة! در مسخی که رخ داده، این انسانِ خوک است، این انسانِ میمون است، نه اینکه میمون یا خوک شده باشد. اگر این میمون شود، میمون که دیگر از میمون بودن خود معذب نیست.
پینوکیو یک قسمت خر میشود و همه خرها میگویند خر هستیم و پینوکیو ناراحت است از اینکه خر شده است. میگوید خیلی بد است که خر شدم ولی خرها میگویند چیز بدی نیست. فطرت یعنی اگر کسی خر شد، بفهمد خر شده است. اگر کسی میمون یا خوک شد، بفهمد! برای همین، فطرت ته جهنم نیز فعال است و برای همین انسان میفهمد و عذاب میکشد. ما باید این فطرت را به نحوی توضیح دهیم که ابتلاء را در آن توضیح دهیم. وقتی ابتلاء را در ادبیات رایج خود درست توضیح نمیدهیم، در زندگی دنیایی میخواهیم مشکلات را حل کنیم. همه در این مسیر افتادهایم که انتظار داریم زندگی خوب و راحتی داشته باشیم؛ حالا با کم و زیادش. وقتی مشکلات در زندگی پیش میآید، غالباً ناراحت میشویم.
«توبه» در بحثهای فلسفی ما غایب است
فرازی که میخواستم آن را به بحث کربلا گره بزنم همین است. کربلا آن جمله «البلاء للولاء» را باز میکند. میگوید هر که در این دار مقربتر است، جام بلا بیشترش میدهند. حواس خدا بود که قرار بود امام حسین (ع) را بکشند! این از دست خدا در نرفت! یعنی خدا نظام عالم را جوری نچید که بگوییم یکباره اینطور شد و امام حسین (ع) تصادفاً شهید شد. خیر! برنامه الهی کار یزید را توجیه نمیکند اما در برنامه کلان الهی «حُفَّتِ اَلْجَنَّةُ بِالْمَکَارِه» است. اساساً سختی دیدن و سختی کشیدن جزئی از برنامه خلقت ماست.
اینکه میگوییم در عدل الهی مسیر را اشتباه رفتیم همین است، میخواهیم توجیه کنیم در مجموع خوبیها بیشتر از بدیها است. خیر اینطور نیست! بدیها بیشتر است چون قرار است امتحان کنند. ابعاد بد جریان عاشورا خیلی بیشتر است. بله در کل نظام احسن خوبیها بیشتر است، ولی ابعاد بد جریان عاشورا خیلی زیاد است! خیلی کار بدی کردند، ما نباید از بد بودن این کوتاه بیاییم. باید در نظام خلقت این را بفهمیم و بدانیم خیلیها، خیلی کارهای بدی میکنند و ما هم قرار است خیلی کارهای بدی کنیم. وقتی نظام، نظام ابتلاء شد یکی از ارکان مهم انسانشناسی «توبه» میشود. در بحثهای فلسفی من این را ندیدم که به مسئله توبه بپردازیم. چرا که عمده بحثهای فلسفی ما سبقه ارسطویی در آن پررنگ است و در فلسفه ارسطویی، «انقلاب ذات» محال است. حرکت جوهری را هم در فلسفه خودمان وارد کردیم با این حال هنوز در مسئله «انقلاب ذات» گیر داریم.
انسان از قرب الهی تا انتهای جهنم در تلاطم است
آیتالله جوادی آملی تعبیر زیبایی از این دو واقعه داشتند و میگفتند اگر میخواهید انسان را بشناسید، آیات مربوط به بلعم باعورا و ساحران فرعون را ببینید. «الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا»، «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ» (اعراف: ۱۷۵ و ۱۷۶) به تعبیر من تنها جایی که قرآن فحش داده اینجاست. میگوید مثل سگی میماند که جلو بروید پارس میکند، عقب بروید هم پارس میکند. این فحش است دیگر! تنها جایی که خدا به یکی فحش داده بلعم باعوراست که «آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا»! در قرآن هر کجا آتَیْنَا دارد خدا مدح کرده و تنها مورد مزمت، این یک مورد است. ما به او آیات و نشانهها دادیم! ظرف چند دقیقه از بالای بهشت به ته جهنم رفت. داستان بلعم باعورا را میدانید که با موسی بخاطر قدرت در افتاد.
نقطه مقابل، ساحران فرعون هستند. به تعبیر آیتالله جوادی آملی، که تعبیر زیبایی است، ساحران فرعون قبل از اینکه این مبارزه را شروع کنند، «إِنَّ لَنَا لَأَجْرًا إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِینَ، قَالَ نَعَمْ وَإِنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ» (اعراف :۱۱۳ و ۱۱۴) مقرب فرعون شدند. مقرب فرعون کجای جهان است؟ ته جهنم است. فرعون ته جهنم است و مقرب او نیز ته جهنم است. وقتی موسی (ع) عصا را انداخت همۀ این ساحران به سجده افتادند «وَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سَاجِدِینَ» (اعراف :۱۲۰) آیتالله جوادی توضیح میدهند که این سجده همان آیهای است که میفرماید سجده کن و به قرب برس (علق :۱۹). سجدۀ مقام قرب است. اینها ظرف چند دقیقه از قرب فرعون به قرب خدا رسیدند. بلعم باعورا ظرف چند دقیقه از قرب خدا به قرب فرعون رسید. این انسانی است که ما با آن سروکار داریم! خدا این انسان را آفریده است. یعنی شما هیچ نمیتوانید روی خود حساب کنید، ظرف چند دقیقه میتوانید بالای بهشت باشید یا ظرف چند دقیقه ته جهنم باشید.
تاثیر نظام ابتلاء بر سبک زندگی
اگر ما بتوانیم این بحث ابتلاء را در زندگی خود جدی بگیریم، معادلات ما را به شدت بهم میزند و سبک تصمیمگیری ما را بهم میزند. ما که هیچ، بلکه سبک تصمیمگیری حضرت امیر (ع) را بهم میزند. این حدیث خیلی عجیب است که حضرت علی (ع) فرمود «عرفت الله بفسخ العزائم». عزائم یعنی تصمیم خیلی سنگین و مهم. عزیمت تصمیم خیلی جدی است. سوال است که عزائم امیرالمومنین کارهای خوب بود یا کارهای بد؟ شک داریم کار خوب بود؟ بهترین کارها بود. بعد امیرالمومنین (ع) میفرماید من که امیرالمومنین (ع) هستم، من که «لو کشف الغطا ما ازددت یقینا» هستم، من با این مقامم خدا را با اینکه عزائم من را بهم زد شناختم. یعنی نظام خلقت اینجوری است. در نظام خلقت آمدهایم ابتلاء شویم و در امتحان هم هیچ خروجی خاصی مدنظر خدا نیست. خدا بهترین عالمها و موجودات را داشت. ما فقط آمدهایم که یک کار کنیم؛ که بنده شویم. یعنی بگوییم چشم! این یعنی چه؟ یعنی در ابتلائات، هر ابتلایی، ولو عزیمت بزرگی داشتیم، ولو عزیمت امیرالمومنینیای داشتیم، اگر فهمیدیم الان نظر خدا عوض شده، یعنی «بداء» دیگر، «مَا عُبِدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِشَیْءٍ مِثْلِ الْبَدَاءِ.» با هیچ چیزی همچون «بداء» خدا عبودیت نشد. یعنی این را درک کنیم که چرا «مَا عُبِدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِشَیْءٍ مِثْلِ الْبَدَاءِ.»؟ یعنی درک کنیم قرار است تصمیمهای سخت بگیریم، بررسی کنیم، فکر کنیم و عقل را با نهایت توان را بکار بگیریم اما جلو که رفتیم و موقعیت عوض شد و باید تصمیم را عوض کنیم، مثل آب خوردن تصمیم را عوض کنیم.
دو نامه امام حسین (ع) به محمد حنفیه
سراغ فراز روضه بروم. امروز روضه حُرّ را میخوانند که با بحث ما هم تناسب دارد. حر هم دقیقاً همین است یعنی یک اشتباه محاسباتی دارد. قبل از اینکه این جملۀ حر را بیان کنم دو جمله از امام حسین (ع) بیان کنم. در کامل الزیارات این دو مطلب در صفحه ۷۵ بیان شده است. امام حسین (ع) دو نامه خطاب به محمد حنفیه دارد. یکی از مکه است و دیگری از کربلا است. در نامه اول: «کَتَبَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ مِنْ مَکَّةَ إِلَی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ مِنَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ إِلَی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ مَنْ قِبَلَهُ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مَنْ لَحِقَ بِی اسْتُشْهِدَ وَ مَنْ لَمْ یَلْحَقْ بِی لَمْ یُدْرِکِ الْفَتْحَ وَ السَّلَامُ.
کسی به من ملحق شد شهید میشود و کسی هم ملحق نشد، هیچگاه پیروزی نخواهد دید. پیروزی در این منطق همان شهادت است. جمله دوم که این بیشتر محل تاکید من بود، از کربلا نوشته شده است. میفرماید کَتَبَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ ع إِلَی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ ع مِنْ کَرْبَلَاءَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ مِنَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع إِلَی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ مَنْ قِبَلَهُ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ أَمَّا بَعْدُ فَکَأَنَّ الدُّنْیَا لَمْ تَکُنْ وَ کَأنَّ الْآخِرَةَ لَمْ تَزَلْ وَ السَّلَامُ.
میگوید اگر میخواهید حسینی باشید و بخواهید بفهمید من چه مبنایی دارم، یا به تعبیر من میخواهید بدانید چطور فلسفه خلقت را به شما آموزش میدهم، این است که باید به من ملحق شوید و اگر به من ملحق نشوید به آنچه باید برسید، نمیرسید. به هیچ پیروزیای نمیرسید. به من هم ملحق میشوید باید بدانید منطق من چیست. منطق من این است که گویی دنیایی نیست و گویی جز آخرت نیست. همین را دارد میگوید که «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُون (مومنون :۱۱۵). اساساً من در افقی میاندیشم که همۀ مدار تصمیماتم در مدار آخرت است.
بسیار خوب، حر چه مشکلی داشت؟ مشکل حر این بود که وقتی سراغ عمر سعد میرود و میگوید واقعاً قصد داری با حسین (ع) بجنگید؟ قَالَ لِعُمَرَ بْنِ سَعْدٍ أَیْ عُمَرُ أَ مُقَاتِلٌ أَنْتَ هَذَا. قَالَ إِی وَ اللَّهِ قِتَالًا أَیْسَرُهُ أَنْ تَسْقُطَ الرُّءُوسُ وَ تَطِیحَ الْأَیْدِی. بله، این جنگی است که سرها در آن پرتاب شود و دستها قطع شود! خلاصه صحبتهایی کرد و گفت نمیتوانید کوتاه بیایید؟ گفت خیر! کمکم حر از لشگر فاصله گرفت. مهاجربن عوث گفت کجا میروید؟ میخواهید بجنگید؟ گفت خیر. دید حر میلرزد و مهاجر بن عوث گفت اگر از من میپرسیدند شجاعترین مرد کوفه کیست میگفتم تو! حر گفت من خود را بین بهشت و جهنم مخیر میبینم و به خدا قسم بر بهشت هیچ چیزی را ترجیح نمیدهم ولو من را تکهتکه کنند و آتشم بزنند.
آقای حر عزیز ما، چرا الان؟ چرا اینقدر دیر؟ البته امام حسین (ع) و خداوند توبه پذیرند! البته قرار است حر این کار را کند که ما یاد بگیریم. در نظام عالم این است ولی چرا اینقدر دیر! خود حر وقتی خدمت حضرت میآید میگوید من فکر نمیکردم اینها با شما هیچ معاملهای نکنند و شما را به این وضعیت برسانند. چرا اینطور فکر میکرد؟ چه مدل محاسباتی داشتی که اینطور فکر کردی که تا صبح عاشورا هنوز باور نمیکردی؟ چه درکی از جامعه و خود و وظیفه خود داشتی؟ اما با همه این اوضاع میآید و حضرت (ع) هم میپذیرد. مهمترین مشکل ما این است که اهلبیت خیلی خوب هستند و کاش اینقدر خوب نبودند و گاهی سیلی در صورت ما میزدند تا آدم شویم. کار بد میکنیم و توبه میکنیم ما را راه میدهند، بارها این مسیر را میرویم و باز ما را راه میدهند. یکبار سیلی به ما بزنید تا آدم شویم. حر هم مثال همین بود. خلاصه رفت و در رکاب امام خود جنگید تا او را شهید کردند. در حالی که رمق مختصری در بدن حر بود اصحاب او را در کنار امام آوردند. امام (ع) در این آدم یک نقطه مثبت پیدا میکند که اسم اوست. تو حر هستی همانطور که مادرت تو را نامید. تو در دنیا حر بودی و در آخرت حر خواهی بود.
نظر شما