سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ ماهرخ ابراهیمپور: در بیست و یکمین جایزه کتاب سال دفاع مقدس که در سال ۱۴۰۲ برگزار شد، کتاب «تابستان ۱۳۶۹» یکی از آثاری بود که مورد توجه قرار گرفت. کتاب «تابستان ۱۳۶۹» چهل خاطره کوتاه از لحظه اسارت چهل نفر از آزادگان دفاع مقدس که چه در زندانهای بعث عراق یا در چنگال دشمنان داخلی از جمله کوملهها در بیابانهای سوزان جنوب کشور یا در اتفاعات کوهستانی غرب کشور را روایت میکند. خاطرات از زبان خود راویان است که آن لحظات را تجربه کردهاند. آزادگانی که از درجهداران ارتش هستند تا خلبانان یا مسئولان سپاه، بسیجیها و رزمندگان معمولی یا حتی روحانیون، بانوان و نوجوانانی که بعد از گذشت سالها حالا سن و سالی از آنها گذشته است. در پس روایت هر خاطره، یک «درباره» هم به آن اضافه شده است. این درباره برای این است که اگر خاطره توضیح بیشتری نیاز داشت یا حتی در پاورقی کتاب اصلی موضوع مربوط به این خاطره اشاره شده باشد، در آن شرح داده شده است.
اما زمانی که «تابستان ۱۳۶۹» در جایزه مطرح شد، اظهارنظرهای متفاوتی درباره کتاب بیان شد به طوری که برخی کتاب را درخور جایزه دیدند و بعضی نه. با شنیدن حرفهای درگوشی تلاش زیادی شد درباره کتاب میزگردی در ایبنا برگزار شود که هر دفعه به دلایلی مقدور نشد تا اینکه میزگرد در مردادماه ۱۴۰۳ برگزار شد. اگرچه باز هم علیرغم تلاش بسیار نتوانستیم از حضور منتقدان دیگر «تابستان ۱۳۶۹» بهره بگیریم. ضمن اینکه جلسه نقد در حالی برگزار شد که مرتضی سرهنگی در بیمارستان بستری بود و شاید زمانی درستی برای نقد جدی اثر نبود، اما به هر حال این میزگرد با تلاش نصرتالله صمدزاده و همراهی محمد قاسمیپور برگزار شد. ضمن اینکه مساعدت و همراهی متواضعانه داوود ضامنی، پژوهشگر حوزه فرهنگ یاریگر ما در برگزاری این میزگرد بود. آنچه در این مجال پیش روی خوانندگان قرار گرفته بخش نخست میزگرد است و بخش دوم آن نیز طی دو سه روز آینده منتشر خواهد شد.
درباره کتاب «تابستان ۱۳۶۹» در نگاه نخست به چه نکاتی باید اشاره کرد؟
محمد قاسمیپور، منتقد و پژوهشگر: قرار بود این جلسه سال گذشته برگزار شود، اما تا به امروز طول کشید و به مردادماه رسید. من این را به فال نیک میگیرم، چون مردادماه گرهخوردگی بیشتری با بحث آزادگان و ادبیات اسارت دارد. امروز در حالی بررسی و نقد این کتاب برگزار میشود که استاد مرتضی سرهنگی، از بنیانگذاران دفتر ادبیات و هنر مقاومت در بستر بیماری است و این موضوع باعث میشود نتوانیم آنطور که باید و با فراغ خاطر به تامل در این کتاب بپردازیم. در این لحظه آرزوی سلامتی و تندرستی برای او داریم و امیدواریم ایمن باشد از بلایا. امیدوارم به زودی سلامت خود را بیابد و با وجود و حضورش باز هم محافلی ادبی برپا شود.
نکتهای که باید اشاره کنم در کشور ما بعضی عرصههای کار نشده و تجربه نشده وجود دارد که پایمردی و همت میخواهد تا امری تاسیس شود و شکل بگیرد. انگار قانون نانوشتهای وجود دارد که یا نباید به آن عرصه پا گذاشت یا باید پای صفر تا صد آن فقط خودت باشی و خودت! به عبارتی ما در عرصه ادبیات یک ژانر نوشتاری و سرفصل موضوعی برجسته داریم که موضوع کتاب حاضر (خاطرات اسارت) است. این موضوع از سالها پیش مورد توجه و اهتمام استاد سرهنگی قرار گرفت و او دلمشغولی و عُلقه خاص شخصی به این قضیه داشت. افراد کمی بودند که در دهه ۶۰ و در هنگام جنگ دغدغه ادبیات اسارت را داشته باشند و در زمینه مستندسازی، مصاحبه و ثبت خاطرات در آن حدی که در دسترس بود و شرایط جنگی اجازه میداد، عمل کرده باشند.
اکنون که نزدیک به چهل و اندی سال از آن زمان می گذرد، اگر قرار است در این سرفصل موضوعی گامی برداشته شود، گویی همان فردی که آغازگر راه بوده، باز هم باید برای برخی پیگیریها گامهای اساسی را خودش بردارد. به عبارتی شبکه کتاب خودش یک فرآیند سیستمی گسترده و پیچیده است که عوامل مختلف و متعددی در آن نقش دارند و برای همین اگر بخواهیم ادبیات پایداری و مقاومت را در زمینه اسارت، اردوگاهی یا بازداشتگاهی کار کنیم، به نظر میآید از یافتن و انتخاب موضوع، سوژهگزینی، تحقیق، تالیف و پژوهش، نشر، تبلیغ، معرفی، بررسی و نقد همه را باید خودمان انجام بدهیم و سیستمی نداریم که هر بخشی در جای خودش به درستی نقشآفرینی کند. چنانکه در دنیای بیرون از ادبیات دفاع مقدس برای هر سرفصلی نوشتاری و هر کس در جای خودش دقیق و درست فعالیت میکند.
امروز چنین وضعیتی را باید نزدیک به فاجعه بدانیم که دو سال از انتشار یک اثر میگذرد و از کتاب «تابستان ۱۳۶۹» چندان بررسی، نقد و تامل صورت نگرفته است. در کل یک معرفی از کتاب در سایت ناشر موجود است و بعد یک گزارش از مراسم رونمایی، معرفی کتاب و تمام. الان باید درباره این کتاب به چه شکل صحبت کنیم که متهم نشویم و جزو دار و دسته سرهنگی به شمار نیاییم که خودش گفته بنشینید و درباره کتاب حرف بزنید!؟ به نظرم در ذهن برخی چنین تداعی شود که ما در یک حلقه نزدیک هستیم و نباید کتاب را بررسی و نقد کنیم. این کار باید در خارج از این حلقه صورت بگیرد، اما فضای فرهنگی جامعه به شکلی است که با نقد کاری ندارد و نیاز به بررسی عمیق نشر را احساس نمی کند.
برای همین وقتی درباره یک اثر ضرورتی احساس میکنید که نیاز به بررسی دارد و باید دیده شود باز هم یک حلقه کوچک و نزدیک به مولف که دغدغه این عرصه را دارند به این مهم ورود میکنند. این یک نکته است که کار بر مدار نخواهد رفت و بر منوال صحیحش قرار در حالی که به نظرم بخش زیادی از وزن بررسی و نقد گونههای ادبی در دنیا را دانشگاهها و پژوهشگاهها انجام میدهند. اما در کشور ما واقعاً دانشگاه فارغ از این قضیه است. ما خسته شدیم از اینکه چه کنیم تا حکم متلک پیدا نکند؟! ما چطور باید بگوییم این هم ادبیات است و شما با این همه دپارتمانهای مختلف و پژوهشکدههای وابسته به فضای دانشگاه که در زمینه ادبیات و زبان فارسی کار میکنند و در پاسداشت و گرامی داشت نشر و … هستند، چرا این گستره آثار در ادبیات مقاومت و پایداری را نمیبینید؟ آنچه که ذکر کردم قدری درد دل است که همیشه باماست که ما را اذیت میکند و احساس کردم که باید در این بررسی کتاب باید از آن بگویم.
آنچه که درباره «تابستان ۱۳۶۹» به صورت کلی میتوانم بگویم که انشاءالله استاد سرهنگی محفوظ و برقرار باشد، او فرد مشهوری در ادبیات جنگ است و اثبات شده که در مداقه، تامل و جزئینگری دقیق در موضوعاتی که ورود پیدا میکند، فرد سرآمد و باهوشی است. در این موضوع که در حوزه تخصصی و دلمشغولی اصیل و پایدار اوست، به عبارتی فعالیتش در این عرصه قدمتی بیش از چهل سال دارد. از این رو مکث و تامل برای انتخاب سوژه این کتاب امری حسابگرانه است که پهلو به ذائقهشناسی مخاطب میزند تا دریابد علاقهمندان چه آثاری را میخوانند؟ استاد سرهنگی با قاطعیت اعتقاد دارد که ما وظیفه داریم که مخاطبان را با ادبیات اردوگاهی آشنا کنیم. چون این ژانر ادبیات مهم و جدی ملل است و خاص ما نیست.
شاید غصه بخوریم چرا این ادبیات در کشور ما مخاطب کمی دارد و اقبال زیادی به آن نیست. کارها پس از نشر در یک چاپ میمانند و تجدید چاپ نمیشوند. در حالیکه با فراوانی جمعیت ایران و دو سه میلیون رزمنده جنگ دیده که داریم؛ تعداد آزادگان با فرزندان و بستگانی که پیرامون آنهاست و خودشان باید یک جامعه آماری تعیین کنندهای داشته باشند برای خوانش یک کتاب خاطرات اسارت، اما چنین نیست. در واقع به نظرم در این کتاب یک تمهید جدی برای تحریک ذائقه مخاطبین صورت گرفته تا بتوان آنها را درگیر این ادبیات کرد. با سرفصلهایی که قاب گرفته شده، کوتاه، تاثیرگذار و موجب درنگ است. از این لحاظ ساختار یا قاببندی اولیهای در این کار بوده و تیم تحقیقی هم در این کار همراهی خوب و موثری کرده است که در کل ابداع و اقدام هوشمندانه خوبی صورت گرفته است.
تعداد آثار در حوزه خاطرات اسارت قابل توجه است که هر سال تعداد قابل توجهی از ادبیات پایداری به ادبیات اردوگاهی اختصاص دارد، اما واقعیتهای مشهود و ملموس میگوید که خواننده فراگیری ندارد. من احساس میکنم این مدل به کار بسته شده در کتاب «تابستان ۱۳۶۹» و ساختاربندی که به صورت نمادین یک سرفصل موضوعی را انتخاب کنیم مثل لحظه اسارت و آن را در کتاب های منتشر شده جستجو و انتخاب کنیم، سپس نمونههای بارز، درخشان و قابل تامل را کنار هم قرار دهیم. چهلنامهها، چهل خاطره و داستان در ادبیات دینی و عرفانی و بعضاً داستانی ما معمول و مرسوم است و کتاب «تابستان ۶۹» هم چهل خاطره از لحظه اسارت که شاید عادی و ساده به نظر بیاید، اما در بحث اسارت آن دقایق آغازین بسیار محل اعتناست. به گونهای که در غرب حتی در مطالعات بالینی و روانشناسی بیشترین مکث، تامل و تحقیق دانشگاهی را درپی دارد. به این دلیل که یک لحظه دگردیسی و دگرگونی ۱۸۰ درجهای زندگی از آزادی به اسارت است. هجوم خاطرات، تاثیر و تاثرات زیسته در آن لحظه خیلی در غلیان و اوج است و ساده نیست! بعضی اوقات جدیترین تصمیمات و انگیزههای پایدار در آن لحظات شکل میگیرد. ما در این زمینه تحقیق نداریم و کار بالینی انجام نشده و مطالعات دانشگاهی هم که بهتر است درباره آن حرفی نزنیم. در حالی که دپارتمان روانشناسی یا علوم اجتماعی باید در این رابطه تحقیق کند و بخش انسانشناسی باید درباره این لحظه با اسرا گفتوگو داشته باشد تا واکنش افراد در لحظه اسارت را ثبت و ضبط کند در حالی که چنین تحقیقاتی صورت نگرفته است.
از این طرف تعدادی محقق و نویسنده از روی علاقه در یک دوره زمانی خاطرات شفاهی آزادگان را ثبت و ضبط کردهاند، اما تصور نمیکنم هیچکدام از آنها درباره لحظه اسارت مکث و توجه ویژهای کرده باشند. بلکه در روال طبیعی گفتوگو اسارت را هم تعریف کردند و بعداً در قالب یک اثر به چاپ رسیده است. اما آنچه که در کتاب «تابستان ۱۳۶۹» چاپ شده برای ما سند انسانشناسی از چهل انسان معاصر است که تعدادی از آنها هنوز در بین ما زندگی میکنند و فکر میکنم تعدادی از آنها در سنوات اخیر به شهادت رسیده باشند. این کاری که صورت گرفته و در آن لحظه اسارت قاببندی و کوتاه شده برای مخاطب امروز است که بخواند و دریابد که در لحظه اسارت اسرای ایرانی در عراق چه گذشته است.
پنج ویژگی برای تابستان ۱۳۶۹
نصرتالله صمدزاده، دبیر علمی بیست و یکمین دوره جایزه کتاب سال دفاع مقدس: اکنون در وضعیت خاصی قرار داریم از طرفی مرداد است و یادآور ورود آزادگان عزیز به کشور، از طرف دیگر، استاد سرهنگی در بیمارستان هستند و دل ما با اوست. انشاءالله از این وضعیت سلامت بیرون میآیند و همچنان در عرصه ادبیات جنگ و پایداری حضور مؤثری خواهند داشت. به نظرم برای اینکه بخواهیم درباره این کتاب حرفی بزنیم، ابتدا باید مشخص کنیم که کتاب چه ویژگیهایی دارد؟ از نگاه من، کتاب پنج ویژگی کلی دارد که درباره هر کدام از این ویژگیها میتوانیم جداگانه بحث کنیم.
نخستین ویژگی پدیدآور کتاب که مرتضی سرهنگی است و تصور میکنم حتی قبل از تشکیل دفتر ادبیات و هنر مقاومت، کار برجسته خبرنگاری خودش را با موضوع اسارت، بهویژه اسرای عراقی شروع کرده باشد. در روزنامه جمهوری اسلامی اوایل دهه ۶۰ ستونی وجود داشت با نام «اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی» که محصول ورود سرهنگی به جنگ و مصاحبه با اسرای عراقی بود. هدفگذاری این ستون هم جالب بود، یعنی جنگ از منظر دشمن. از این رو خود نویسنده که مرتضی سرهنگی باشد و تجربه زیستهاش که مدام در فضای اسارت چرخیده، اهمیت دارد و در فضای این کتاب نمود پیدا کرده است و جای بحث و بررسی دارد که از چه زمانی شروع شده، چه تطوری داشته تا به این کتاب رسیده است. میدانیم که روایتهای آن ستونها بعداً با همین نام یعنی «اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی» سال ۶۳ در انتشارات سروش چاپ شد. پس از آن سال ۶۷ که از روزنامه جمهوری اسلامی بیرون میآید و در حوزه هنری، دفتر ادبیات و هنر مقاومت را راه میاندازند، باز هم جزو نخستین کتابها، خاطرات اسراست و در همان سال ۶۹ که اسرا به کشور بازمیگردند چهار یا پنج کتاب به همت دفتر ادبیات و هنر حوزه به چاپ میرسد و تا به امروز که اخیراً دفتری جداگانه برای هنر و ادبیات اسارت در حوزه هنری طراحی و تأسیس شد، باز این دغدغه زنده و پویاست.
نکته دوم؛ ویژگی خود اسارت است که در مباحث مختلف جنگ جایگاه خاصی دارد. معتقدم اسارت اتفاق عجیبی است که در آن لایههای زیرین و پنهان فرهنگها را به ما نشان میدهد. وقتی ما روایت ایرانی و عراقی را از اسارت بیان میکنیم در واقع عراقی با فرهنگ خودش و ایرانی با فرهنگش مقابل هم قرار میگیرند. اسارت مثل جنگ تن به تن، مواجهه دو انسان با دو هویت مختلف است. یعنی در واقع تقابل فرهنگها را نشان میدهد که ما چگونه اسیرداری کردیم و عراق چطور اسیرداری کرد. آنطور که آمارها میگویند ما نزدیک چهل هزار اسیر در عراق داشتیم و عراقیها تقریباً شصت و پنج هزار اسیر در ایران داشتند. چگونه این اتفاق افتاد؟ پس خود اسارت هم بحث خاصی است که در میان سایر ابعاد جنگ موضوع ویژهای است. به طوری که مرتضی سرهنگی در مقدمه کتاب آورده: «وقتی اسرا پا در خاک وطن گذاشتند، سه چیز با خودشان داشتند: یک ساک دستی کوچک، یک تن نحیف و یک روح آزرده». در واقع میگوید ماترک اسارت این سه چیز است و در این کتاب و سایر کتابهای اسارت درباره این روح آزرده میخوانیم. اما لحظه ورود به این رخداد چگونه لحظهای است؟ البته در خصوص لحظه اسارت، کتاب دیگری با عنوان «زمان ایستاده بود» سال ۱۳۹۸ با قلم فرزانه قلعهقوند، یعنی سه سال قبل از کتاب «تابستان ۱۳۶۹» در ساختاری متفاوت، منتشر شده است.
من هر دو را با هم مقایسه کردهام. هر دو زحمت زیادی کشیدند. هر کدام تجربه زیسته خود را ثبت کردند. قلعهقوند سال ۹۳ وارد موسسه پیام آزادگان شد و به قول خودش برای آزادگان خواهری کرده است، اما در مواجهه با مخاطبان کتابهایی درباره اسرا انتشار یافته تا به ما بگوید در آن لحظه چه اتفاقی افتاده است؟ قلعهقوند و سرهنگی به ما نشان میدهند که لحظه اسارت، سختترین لحظه برای یک سرباز است. در کتاب «زمان ایستاده بود» در لحظه اسارت روایت خاطرات تمام میشود. چون پرسش کتاب در این است که آیا اسارت تسلیم است یا نه؟ اما روایتهای «تابستان ۱۳۶۹» به قبل اسارت، زمان اسارت و پس از آن پرداخته است. سرهنگی در اینجا خواسته که تلاقی چند لحظه مهم را شرح دهد و در آن رنج اسیر را به نمایش بگذارد و بگوید که این لحظات چگونه میتواند عزت مقاومت را به ارمغان بیاورد.
نکته سوم؛ این کتاب یک گزیدهسازی است که سنت دیرینه در ادبیات فارسی ما محسوب میشود و به ادبیات جنگ هم سرایت کرده است. شخصاً تجربههای شیرینی از مطالعه گزیدههای ادب فارسی در خاطراتم دارم. وقتی گزیدهسازی مطرح میشود که دادهها و اطلاعات، فراوانی پیدا کند و دسترسی به همه منابع آنها مقدور نباشد و تو ندانی که خواندن کدامیک برایت جذابیت خواهد داشت بنابراین از کارشناسی خبرگانی مثل سرهنگی استفاده میکنی. زمانی که پنج تا ده تا کتاب خاطره منتشر شود، چون محدود است قابل استفاده و در دسترس و مطالعه آن راحت است، اما وقتی به ۳۹۰ اثر برسد که اکنون در حوزه خاطره اسارت منتشر شده است، در اینجا گزیدهسازی با اهمیت و ضروری به نظر میرسد. باید دید چه کتابهایی شاخص یا تأثیرگذار است. در واقع سرهنگی کار یک مروج کتاب را انجام میدهد و در مقدمه هم نوشته که دغدغهام این است که ۳۶۰ خاطره منتشر شده (البته در آن زمان) اما هنوز خوانده نشدهاند. برای اینکه خاطرات خوانده شود از میان آنها چهل خاطره انتخاب میکند که خواندنی است و سرهنگی، به عمد عدد چهل را برمیگزیند که نشان دهد در این وادی یک نوع بلوغ وجود دارد. همچنین در میان کثرت آثار حوزه اسارت، سرهنگی لحظه اسارت را انتخاب میکند تا بگوید لحظه اسارت لحظه خاصی است با حالی که در دل نیروی خودی هستی چگونه در دل نیروی دشمن قرار میگیری، این لحظه، لحظه خاصی که انگار انفجاری در درون خودت احساس میکنی این روایتها روند این انفجار را شرح میدهند.
نکته چهارم که اتفاق نادریست یادداشتهای مولف یعنی آقای سرهنگی است که در واقع بخشی از سوانح پدیدآمدن کتابهای دفاع مقدس را بیان میکند که چگونه منتشر میشوند پیش و پس از انتشار چه سیری دارند؟ سرهنگی در این یادداشتها از آشنایی خود با سوژه میگوید و اینکه در زمان انتشار چه اتفاقی افتاد و پس از آنچه رخداده است. آن هم با نگاه ادبی و ذوقی خودش. در یکی از یادداشتها درباره خاطره معصومه آباد نکتهای مینویسد که در مسیری با خانم آباد همراه است، و تازه «روزهای بیآینه» پژوهش و مصاحبه گلستان جعفریان را خوانده است و در آن کابوسی که خلبان لشکری میدید شرح داده شده است.
برای سرهنگی سوال بود آیا پس از اسارت خانم آباد هم کابوس میبیند؟ پاسخ معصومه آباد خیلی جالب است. او میگوید: «من پزشک، استاد دانشگاه و عضو شورای شهر تهران هستم. همسر و فرزند دارم و الان هم میخواهم با شما تا مسیری بیایم، هنوز هم تصور میکنم اینها خواب است و اگر بیدار شوم خودم را در سلول انفرادی زندان بغداد خواهم دید.» چهقدر قشنگ این کابوس را بیان میکند. این لحظات ممکن است در هیچ کتابی نیاید و پس از نشر نقل شوند. جناب قاسمیپور اشاره کرد که این کتابها خوب خوانده نشده است و اگر خانواده اسرا این کتابها را بخوانند جامعه مخاطب آن افزایش خواهد یافت. شخصاً برعکس این را شاهد بودم در یک جلسه خاطرهگویی اسرا، از دختر یکی از اسرا پرسیدند که شما خاطرات پدرت را خواندی؟ گفت من نمیتوانم بخوانم چون میدانم پر از شکنجه، درد و مصیبت است. برای اسرا هم چنین است آنها هم آنقدر در اسارت درد کشیدند و سختی دیدند برای آنها زمان اسارت مثل کابوس بوده است و امکان ندارد شما با چشم اشکآلود این کتابها را نخوانید.
این روایتها، روایتهای پس از نشر است. چرا چنین است؟ چون به نوعی کتاب درمانی هم هست و انگار اسیری که خاطراتش را مینویسد آن را از درون خودش خارج میکند و به درون کتاب انتقال میدهد. من این را بارها از خودشان شنیدم که پس از نوشتن خاطرات میگویند راحت شدم. حسم را به کتابم منتقل کردم و دیگر به کتاب مراجعه نمیکند. من تصورم میکنم با اینکه خاطرات اسارت در جهان جایگاه دارد، اما اتفاقاً از سوی اسرا و خانوادههایشان خوانده نمیشود، بلکه از سوی دیگرانی مطالعه خواهد شد که علاقهمندان به این حوزه هستند که اتفاقاً ادبیات خواندنی است. از این رو آنچه در کتاب «تابستان ۱۳۶۹» آمده یک گنجینه از نوع ادبیات اسارت است. سرهنگی در یادداشتهایش به خوبی توانسته است این فضای پدیدآوری کتاب اسارت را قبل و بعد انتشار نشان دهد و از این حیث این یادداشتها، به عنوان سوانح پدیدآوری کتاب دفاع مقدس، بسیار ارزشمند هستند.
نکته آخر، که به نظرم با کتاب «سیاهچال مستر» شروع شد، نوشتن مشارکتی سرهنگی به همراه محبوبه عزیزی و محمدعلی آقامیرزایی است که تیمی تشکیل دادهاند و مدتهاست منشا نشر آثار ارزشمندی شدهاند. در غرب این شیوه دهها سال است که شکل گرفته و سنت نوشتن و پدیدآوری مشارکتی در غرب در زمینه موسیقی، ادبیات و هنر وجود دارد. در ایران هم به شکلی، سالهاست در جریان است. هر چند هنوز در کشور ما ناشناخته است. به نظرم از همین منظر، مفهوم «نویسنده در سایه» درباره خاطرات آدمهای معروف سیاسی دنیا مطرح است که حتی اسم نویسنده در آثار منتشر شده ذکر نمیشود. به نظرم کمکی که محبوبه عزیزی از منظر اشراف بر منابع کتابخانهای، کتابخوانی و انتخاب متنها به سرهنگی کردهاند، یک کار مشارکتی در «تابستان ۱۳۶۹» به شمار میآید که این هم نوعی خلاقیت در کارهایی است که مجموعهسازی و کار گروهی و کار مرجع، اساس آنها را تشکیل میدهد. این ویژگی به نوعی میتواند مورد مطالعه مستقل قرار بگیرد.
نظر شما