به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، رضا اسماعیلی در این شعر آورده است:
مباد حرف سیاه نگفتنی باشم
به فکر ترجمه بوی دشمنی باشم
نفهمم اینکه چرا سیب سرخ می افتد
به سینه وارث یک قلب آهنی باشم
برای من تو دعا کن ز سنگ برگردم
چو شیشه، صاحب قلبی شکستنی باشم
خدا کند که بفهمم بهار را، چون گل
چو غنچه وارث روحی شکفتنی باشم
خدا کند که چو گرد و غبار برخیزم
چو خاک، ترجمه ای از فروتنی باشم
خدا کند که بهاری شوم، بخندم سبز
شبیه آیه گل، خوب و دیدنی باشم
صدای روح مرا نازنین، تماشا کن
تلاش کردهام آری، شنیدنی باشم
رسیدهام به غزلهای «دوستت دارم»
بر آن سرم که به آیین «بهمنی» باشم
نظرات