به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ کتاب «صدای شکستن استخوان» خاطرات بدونِ اغراق حسن تاجیکشیر در موسسه پیام آزادگان به چاپ رسید.
این کتاب روایت خاطرات تاجیکشیر، جانباز و آزادهای بیادعا و متواضع از روستای حسنجهازی فاریاب کرمان است که در ۵ فصل روایت شده است.
حسن تاجیکشیر در ۲۰ اسفند سال ۱۳۶۰ به اسارت درآمد و سالهای اسارات خود را در اردوگاههای الانبار (کمپ ۸ یا عنبر) سپری کرد. در این کتاب مظلومیت این اسیر نوجوان به طرز محسوسی به تصویر کشیده شده است. عراقیها همیشه اسرا را کتک می زدند و این افراد برای اینکه کابل به سر و صورتشان اصابت نکند، به صورت غریزی از دست های شان به عنوان محافظ صورت و سر استفاده می کردند. حسن تاجیک شیر به دلیل شکستگی چند باره پایش در چنین مواقعی مجبور بود که خودش را روی پاهایش خم کند، بنابراین تمام ضربه ها به سر و صورتش می خورده است. یکی از ویژگیهای دوره اسارت این بود که این فرد از آغاز تا پایان گرفتار پایش بوده است. پای این شخص ۵ بار می شکند و از ۵ سال دوره اسارت، وی ۲ سال را در بیمارستان بوده است. این کتاب در انتشارات پیام آزادگان منتشر شده است.
گزیدهای از محتوای کتاب
در آمبولانس، من بودم و دو سرباز عراقی، که یکی راننده و دیگری نگهبان بود. وقتی از خیابانهای شهر رد میشدیم، با دیدن مغازهها و مردمی که در رفتوآمد بودند دلم برای آزادی تنگ شد. جلوی یک ساندویچفروشی، آمبولانس ایستاد. راننده پیاده شد و رفت بهطرف ساندویچفروشی. با خودم گفتم حتی اگر در بیمارستان هیچ کاری برایم انجام ندهند، رفتنش به خوردن یک ساندویچ خوشمزه بعد از دو سال میارزد. بیصبرانه منتظر بازگشت راننده بودم. نگهبان درِ عقب آمبولانس را باز کرد که از آن بهعنوان میز استفاده کند. راننده از راه رسید، ساندویچ و نوشابهها را گذاشت روی میز. یکی از ساندویچها را خودش برداشت، دیگری را هم داد به نگهبان. برای من هیچ ساندویچی نخریده بود! با اشتها شروع کردند به خوردن. آنها حتی به من نگاه هم نمیکردند. باد بوی ساندویچها را آورد توی کابین آمبولانس؛ دهانم آب افتاد و دلم ضعف رفت. ساندویچ و نوشابهشان را خوردند، با کاغذ ساندویچ سبیلهای چربشان را پاک کردند، بعد هرکدام سیگاری روشن کردند، سوار شدند و راه افتادیم.
نظر شما