سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ در تابستان ۱۳۶۰، آن زمان که جنگ تحمیلی یک ساله میشد، در ذهن برخیها – که تعدادشان هم کم نبود – این تصویر شکل گرفته بود که جنگ گره خورده است و چشماندازی از تغییر در موازنه قوای دو طرف دیده نمیشود. به عبارت سادهتر، فکر میکردند زور دو طرف درگیر تقریباً برابر است و کسی نمیتواند در میدان نبرد بر دیگری غلبه کند. این ذهنیت برای عدهای در داخل کشور وجود داشت، اما رسانههای غربی بودند که به آن دامن میزدند و میکوشیدند این تصویر را در افکار عمومی جا بیندازند که کشمکش نظامی ایران و عراق به نوعی زورآزمایی فرساینده تبدیل شده است. از جمله رادیو اسرائیل که نه از خودش، بلکه به نقل از محافل رسانهای آمریکا میگفت: «پس از یک سال اشغال قسمتی از خاک ایران به دست عراقیها، جنگ همچنان بینتیجه ادامه دارد. نه دورنمایی از پیروزی در میدان جنگ دیده میشود نه امیدی به آتشبس هست. بغداد از ترس تلفات فراوان جرأت یک حمله همهجانبه را ندارد و دولتمردان متعصب ایران هم ضعیفتر از آن هستند که اشغالگران را از خاک خود بیرون کنند.»
آنچه ادامه ماجرا را جالبتر میکند این است که حتی خود بعثیها، که جنگ را شروع کرده بودند و بعد از کمی پیشروی در خاک ما زمینگیر شده بودند و نمیدانستند چگونه ماجرا را تمام کنند نیز باورشان شده بود که میتوانند مناطق اشغالی را برای خودشان نگه دارند و عملیاتهای ما را خنثی کنند. در محاسبات خودشان به این نتیجه رسیده بودند که ایرانیها شرایط اجرای موفق یک عملیات بزرگ را ندارند و تا همینجا هرچه داشتند رو کردهاند. بلاهتشان از آنجا نشأت میگرفت که تغییرات داخلی ایران و سازماندهی مجدد نیروهای نظامی و تغییر روحیه رزمندگان ما را نمیدیدند و از مشاهده دگرگونیهایی که در جبهه ما روی داده بود عاجز بودند. عملیات ثامنالائمه که در نخستین روزهای پاییز ۱۳۶۰ اجرا شد و به شکست محاصره آبادان انجامید، عمق و اندازه این خطاها و بلاهتها را آشکار کرد و به همه نشان داد که روند جنگ تغییر کرده است و از این پس این ما ایرانیها هستیم که حمله میکنیم.
عملیات ثامنالائمه و شکستن حصر آبادان
در کتاب «شکستن محاصره آبادان» کار از یدالله ایزدی و مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، روایتی مفصل با جزئیات نسبتاً کامل و بسیار دقیق از آن روزهای باشکوه و حماسی وجود دارد. این کتاب پانزدهمین کتاب از مجموعه روزشمار جنگ ایران و عراق است و تمام اطلاعات موجود در آن به منابع معتبر و اسناد موثق تکیه دارد. از این حیث، کار پژوهشی سترگی محسوب میشود که میتواند منبعی کامل برای شناخت عملیات ثامنالائمه باشد. طبق آنچه در این کتاب میخوانیم عملیات با شناسایی کامل مواضع دشمن و تقویت روحیه و انگیزه نیروهای رزمی خودی شروع شد. هم دشمن را به دقت و تماموقت زیر نظر گرفتیم و هم روی روحیه و انگیزه رزمندگانی که قرار بود در عملیات شرکت کنند کار کردیم.
در روایتهای دیگری که از این عملیات ثبت شده نیز، به همین دو نکته، یعنی شناسایی دقیق و کامل، و آمادگی روحی و ذهنی نیروهای جبهه خودی اشاره میشود. به قولی ما دشمن را کاملاً میشناختیم. حتی وقتی خمپارهای شلیک میکردند، میفهمیدیم مسئول قبضه شلیک کرده یا کسی دیگر. تعداد سنگرهای تیربار، محل دقیقشان و ساعت تعویض نگهبانها را هم میدانستیم. روحیه نیروها در اوج بود و هرجا چند رزمنده دور هم جمع میشدند، از نزدیکترین فرمانده میپرسیدند که چرا به دشمن حمله نمیکنیم؟ همچنین نیروهای جهاد سازندگی در کاری انصافاً بزرگ صد کیلومتر جاده ساختند و بیشتر از صدوبیست کیلومتر خاکریز حفر کردند. هدف این بود که در حملهای همهجانبه عراقیها را به آن سوی کارون، به غرب رود عقب بزنیم و در پایان عملیات هیچ عراقی و تجهیزات عراقی در شرق کارون نباشد مگر اسیر یا غنیمت.
کتاب «شکست حصر آبادان» نوشته نازخند صبحی (نشر سفیر اردهال) نیز روایتهای جالب از عملیات ثامنالائمه است. هرچند نویسنده از زبان داستانی برای بازآفرینی حوادث استفاده میکند، اما اصل روایتها به خاطرات رزمندگان و فرماندهان حاضر در میدان برمیگردد و به نوعی مرور مشاهدات شاهدان عینی در قالب داستان است. زبان روایتها ساده است، اما این سادگی اشکالی در بیان درست حوادث ایجاد نمیکند. خواننده این کتاب نه فصلی، به خوبی از جریان نبرد و برخی اتفاقات متن و حاشیه آن آگاه میشود و تصویری از آن روزهای پیروزی در ذهنش شکل میگیرد. همچنین اینجا باید از کتاب «تا شکست حصر» یاد کرد که مرور خاطرات سید محمدهاشم پوریزدانپرست از رزمندگان حاضر در عملیات است و ما را با خود به میان درگیریها میبرد.
در ثامنالائمه، روش متفاوتی را برای حمله به خطوط دفاعی بعثیها به کار گرفتیم و عملیات را در چند محور، برای پیشروی به سمت دشمن آغاز کردیم. همین روش، یعنی حمله از چند محور بود که به یکی از عوامل برتری و پیروزی ما تبدیل شد. بعثیها در نبردهای قبلی همیشه در یک محور با ما درگیر میشدند و با تمرکز قوای خود، راه پیشروی نیروهای ما را میبستند. این بار هم برای مواجهه با رزمندگان ما در یک محور آماده بودند، اما ناگهان دیدند که در میدان گسترده درگیر شدهاند و عملاً خودشان در محاصره گرفتار هستند. البته مقاومت کردند و حتی بخشی از نیروهای مستقر در نزدیکی اهواز را هم به آبادان فرستادند. با همه داشتههای نظامی خودشان در مقابل رزمندگان ما ایستادند و تا دو روز سرسختی نشان دادند. حتی وقتی تلفاتشان بالا رفت، باز دستور به عقبنشینی ندادند.
البته شکستشان قطعی و گریزناپذیر بود. ششم مهر این واقعیت را پذیرفتند و میدان را واگذار کردند. محاصره آبادان شکست و بخش وسیعی از خوزستان، از خاک کشور ما آزاد شد. پیروزی ما آنقدر بزرگ بود که خیلیها تا چند روز پس از پایان عملیات آن را باور نداشتند. مثل بیبیسی که میگفت «برخلاف ادعای ایرانیها، محاصره شهر آبادان تنگتر از گذشته شده است.» اما ثامنالائمه یک پیروزی کامل و درخشان بود. کسی نمیتوانست انکارش کند. حتی خود بعثیها به آن اعتراف کردند. بعد مطبوعات دنیا به آن پرداختند. از جمله روزنامه انگلیسی گاردین که نوشت: «این شکست برای عراق بیش از یک عقبنشینی نظامی است. یک شکست سیاسی و نظامی کامل است.»
نظر شما