به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در اردبیل، از این دو عنوان کتاب در حاشیه برگزاری مراسم پایان دوره اول کارگاه رمان و داستان نویسی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی با حضور مدیرکل و مسئولان این اداره کل و جمعی از نویسندگان پرده برداری شد.
کتاب از دفتر خاطرات بابا خاطرات دوران کودکی اسماعیل قلی نژاد را روایت میکند که به زبان ساده در نثر داستانی نوشته شده است.
بیشتر خاطرات روایت شده در این کتاب مربوط به دهه ۶۰ و درگیری جامعه با رویداد جنگ تحمیلی است، در این کتاب خاطرات و شیطنتهای دوران کودکی و نوجوانی فردی آمده که در محیط روستایی زندگی می کند و در خاطراتش به فرهنگ و آداب بومی و مناسبتهای اجتماعی دهه ۶۰ اشاره دارد.
این کتاب ادای دینی است به شهدای روستای شام اسبی و شهیدان سلیم و سلمان نوعی اقدم یعنی نویسنده به دلیل شنیدن نام شهدای روستای محل زندگی خود در قالب خاطرات بابا از زندگی آنها نیز نقل کرده است.
نویسنده کتاب از دفتر خاطرات بابا ۱۴ ساله است و نثر کتاب با زبان کودکانهای که دارد خواننده کم و سن سال نیز از خواندن آن می تواند لذت ببرد.
این کتاب بهار سال ۱۴۰۳ توسط انتشارات حوزه مشق در ۱۱ فصل و خاطره بلند و کوتاه در ۱۳۱ صفحه چاپ و منتشر شده است.
در بخشی از خاطرات این کتاب آمده؛ مدرسهها دوباره باز شدند. چند روزی هم از مدرسه گذشته بود که وارد مدرسه ابتدایی «شهید کریم رجبی» شدم. آقای مددی ناظم با ابهت مدرسه به سمتم آمد. ترسی همراه با آمادگی لازم برای در رفتن از دستش، در ذهنم پیچید.
چطوری قلی نژاد؟ شندیم عمل سختی داشتی، الان بهتری؟ دستی بر سرم کشید. باورم نمی شد، گفت: بله آقا شکر خدا خوبم.
شنیدم حاج احمد خیلی کمکت کرده؟
بله آقا، مگه شما ایشون رو می شناسین؟ بله از دوستان نزدیک هم هستیم.
آقای ناظم داشت دور می شد. دویدم دنبالش: آقا اجازه! برگشت: مامانم همش میگه خدا جوون هاش رو بیامرزه. چرا؟
نگاهش غم آلود شد. آهی کشید و گفت: میگم معلم دینی برات توضیح بده.
چند روزی گذشت زنگ دینی بود. من قضیه را به کلی فراموش کرده بودم. معلم دینی وارد کلاس شد و حاضر غایب کرد. بعد از حضور و غیاب دفتر نمره را بست و کناری گذاشت. از داخل جیب کتش یک کاغذ و عینکش را بیرون آورد عینک را به چشم زد و کاغذ را باز کرد و بدون مقدمه با صدای بلند خواند: … ورقه را روی میز گذاشت عینکش را در آورد و نگاهی به بچه ها انداخت و گفت: حاج احمد نوعی اقدم پدر این دو شهید بزرگوار هستند. حالا کی می خواست بدونه حاج احمد کیه؟
من بلند شدن و با افتخار دستم را بالا بردم.
رمان «فرونشستِ آن زدگان» نوشته سارا رشیدی نیز سرنوشت یک زن در جامعه امروزی را در ژانر علمی تخیلی به قلم کشیده است. این کتاب در قطع رقعی در ۲۸۵ صفحه توسط نشر «زرین اندیشمند» منتشر و روانه بازار شده است.
سارا رشیدی ۲۲ ساله از نویسندگان نو قلم استان اردبیل به کار دانشجوی پرستاری مشغول است و از سال ۱۴۰۰ نوشتن را آغاز کرده و نخستین اثر خود را در قالب رمان نوشته است.
در بخشهایی از این کتاب که زندگی مرگ زده در عالم دیگر را میخوانیم، آمده است: بیمصرف بود، درست مانند زمانی که در خانه بود، بلد نبود چگونه کار کند و در نتیجه نمیدانست چگونه زندگی کند، بلد نبود زندگی کند، کسی که بلد نبود زندگی کند حق نداشت کسی را دوست داشته باشد، اینگونه طرف مقابل به ورطهی پست بیهودگی کشیده میشد. اینها تمام چیزهایی بودند که ذهنش را پر کرده بودند.
برای همین تصمیم گرفت به باجه دست بزند و به زندگیش پایان بدهد، مانند همه افرادی که سالیانه باجه را به جای ادامه ی زندگی انتخاب میکردند. اما هیچگاه گمان نمیکرد در فراسوی لمس باجهها چه چیزی نهفته است، همان چیزی که باعث میشود دنبال دروغگو بگردی و آرزو کنی که هیچگاه روی دیگر انسان را نمیدیدی.
نظر شما