سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): قرار است داستانی باشد از جنگ در جنوب لبنان. جنگی که سیوسه روز طول کشید و با عقبنشینی قوای متجاوز اسرائیل به پایان رسید. اما نویسنده ماجرا را در بستری بزرگتر، به وسعت جغرافیای مقاومت روایت میکند. ««بعد از یک استراحت چهارروزه، به دستور حاجی دوباره مشغول به کار شدیم. حدسم درست بود، برای بازسازی جنوب، فردِ موردنظرِ حاجی حسن آقای شاطری خودمان بود. او کسی بود که من و همه مهندسان سپاه قدس تا ابد مدیون رهنمودهایش هستیم. حاجی جلسهای تشکیل داد و از او خواست که به لبنان برود و شرایط را از نزدیک بررسی کند و ظرف مدت دو هفته، یک برنامه کامل برای بازسازی لبنان ارائه کند. قرار بر این شد که من نیز بههمراه او بروم. حسن آقا اهل وقتتلفکردن نبود. دو روز بعد از جلسه عازم لبنان شدیم. حاج عماد در مرز سوریه به دنبالمان آمد. یک هفته بود که او را ندیده بودم، اما انگار یک سال گذشته بود. حسن آقا متوجه صمیمیت بین من و حاج عماد شد. حسن آقا بهمعنای واقعی کلمه یک چریک بود. چریکها مرد لحظهها و ثانیهها هستند. سهروزه از کل جنوب بازدید کرد. یک دفتر صدبرگ با خودش آورده بود و هرچه را میدید در آن مینوشت. در نزدیکی صور منطقهای بود که در زمین آن بمبهای خوشهایِ منفجرنشده فراوانی فرورفته بود. به او گفتم: یکی از مصیبتهای کار، همین مواد منفجره آماده انفجار است. در همین چند روزی که از پایان جنگ گذشته، چند نفر پایشان روی اینها رفته است و درجا به شهادت رسیدهاند.»
«سی و ۳» نوشته هاشم نصیری است. داستانی است از یک جنگ بزرگ و تاریخی، و مجموعهای از مسائل مرتبط با آن؛ حتی از آن به داستانی جنگی با لایههای عمیق اجتماعی تعبیر میکنند. عمده حوادث در لبنان روی میدهد، اما قهرمان قصه جوانی ایرانی به اسم امید است. جوانی نخبه که آیندهاش را تحصیل و کار در بهترین دانشگاههای جهان میبینند، اما او دست به انتخابی دیگر میزند و هدفی متفاوت را دنبال میکند. این «انتخاب دیگر» محصول مواجهه با سردار سلیمانی است. قهرمان داستان، به جای یکی از کشورهای غربی از لبنان سر درمیآورد، دوشادوش نیروهای مقاومت میایستد و نقش خود را در ماجرایی مهم ایفا میکند. «با حاجی و حاج عماد به سمت ساحل رفتیم چند ناوچه از دور مشغول راه رفتن بر روی اعصاب رزمندگان و مردم بودند و هرازگاهی هم چند گلوله به خاک ما شلیک میکردند حتی اگر وضعیت به همین صورت باقی میماند و آنها پیشروی بیشتری نمیکردند باز هم ما را شکست میدادند چون در همین چند ساعتی که آمده بودند بر روحیه ساحلنشینان و مجاهدان تأثیر گذاشته بودند. از نظر دریایی امکانات نظامی ما صفر مطلق بود با دیدن ناوچههای آزاد و رهای دشمن در دریا حاجی گفت: هر طور شده باید ناوچههایشان را زمینگیر کنیم.»
این رمان دویست صفحهای از زبان اول شخص روایت میشود و خواننده همه حوادث از دید او میبیند. این شخصیت، که اساساً زاده تخیل نویسنده است، خواننده را در سفری چندساله از تهران تا جنوب لبنان میبرد و داستانی درباره تکوین یک قدرت منطقهای را تعریف میکند. مسئله محوری رمان، یا دستکم یکی از مسائل محوری آن، روحیه مقاومت و امید به پیروزی نهایی است. هدفی که البته جز با ایمان و کوشش خستگیناپذیر به دست نمیآید. اما قطعاً دستیافتنی است. به تعبیری، این داستان به این حقیقت میپردازد که پیروزی نهایی ممکن نخواهد بود مگر با فداکاریها و از خودگذشتگیهای فراوان. راه جهاد راه سهل و همواری نیست. دشواریها دارد و خونهای عزیزان بسیاری به زمین ریخته خواهد شد. در این راه، جداییها هست و فقدانها. فقدانهایی که تلخ هستند و دردناک، اما سرانجام فتح با مومنان است.
نظر شما