به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در یاسوج، قاسم بدره از شاعران برجسته کهگیلویه و بویراحمد شعری در خصوص «اتحاد مسلمانان» سرود.
مسلمانان...
مسلمانان چرا ساکت نشستید؟
چرا پیوند دینی را گسستید؟
جهان جولانگه عفریت ها شد
چرا تخت سلیمانی شکستید؟
به دشمن فرصت اندیشه دادید
به دستان کثیفش تیشه دادیدن
هزاران سرو را از بیخ و بُن کَند
شما آتش به خورد بیشه دادید
نمک بر زخم پیغمبر نپاشید
بلای جان همدیگر نباشید
چنان با دیوها هم سفره گشتید
که با دستان خود بت می تراشید
تبرها حکم از ابراهیم دارند
هزاران کینه از دژخیم دارند
نباید نامی از نمرود باشد
خدایان از تبرها بیم دارند
به «حَبلِ أللّه…» اگر دل می سپردید
به صاحب خانه منزل می سپردید
سراب عشق مجنون را نمی کشت
اگر لیلی به محمل می سپردید
مگر هستی به فرمان خدا نیست؟
مگر او خود دلیل و رهنما نیست؟
همه بیگانه از هم، در پَیِ غَیر
چرا؟ او بهترین مشکل گشا نیست؟
خداوندی که رحمان و رحیم است
همو که حَیّ و سبحان العظیم است
همه فرمان بر و مقهور اویند
«وَ فَوقَ کُلِّ ذی عِلمٍ عَلیم» است
اگر دُردی کش جام ولاییم
بلاجویان دشت کربلاییم
چرا ما پیش از آنکه دیر گردد
برای بستن سنگر نیاییم؟
ندیدی اهرمن ابزار دارد؟
کمان و تیر و جنگ افزار دارد؟
ندیدی حس استکباری اش را
که تا مستضعفین را خوار دارد؟
نهنگ از نعره ی طوفان نترسد
پلنگ از خشم کوهستان نترسد
سراب از دشت دیده پاک گردان
که رود از رنج شورستان نترسد
بهشت ارزانی آزادگان است
خِرَد همواره پشتیبان جان است
چو رستم باید از دیوان نترسی
که اینجا هفت خانی در میان است
چنان دیو بدآیین جان گرفته
توان از قوم بی سامان گرفته
که با نیرنگ آمریکای خونخوار
فلسطین تا لب لبنان گرفته
بدا ننگی که بر دامن بماند
و در تاریخ هر ملَّت بماند
بدا بر سرنوشت مردمانی
که با سالار بی غیرت بماند
امیران عرب ننگ آفریدند
برای قوم خود جنگ آفریدند
به اسرائیلیان بد باج دادند
مذّلت را به نرخ جان خریدند
علی را رهنمای راه دیدیم
چونان سیمرغ جان آگاه دیدیم
میان گنج های بی شماری
علی را از دو عالم برگزیدیم
حسین درس شجاعت یادمان داد
سرافرازی و عزت یادمان داد
حسین آموزگار عقل و عشق است
حسین درس شهادت یادمان داد
بنا باشد اگر ما هم بجنگیم
سنان گیو در جنگ پشنگیم
سوار رخش غیرت همچو رستم
به چشم دشمنان تیر خدنگیم
همه از نسل گودرز دلیریم
همه جنگاور و مانند شیریم
همه دلبسته ی ایرانِ جانیم
مگر در پای این سنگر بمیریم
جوانان را چو بیژن پروراندیم
درفش کاویان را بَر نشاندیم
چو باد دل پذیر نوبهاری
خسان از دامن ایران تکاندیم
ستم را از ستمگر بَرنتابیم
و با لالایی شیطان نخوابیم
به هر ویرانه ای که در جهان هست
چونان خورشید روشنگر بتابیم
خوشا روزی که باطل رنگ بازد
زمانه خوش شود با حق بسازد
خوشا روزی که یار از دَر، دَر آید
سمند بخت هُشیاران بتازد.
نظر شما