سه‌شنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۳ - ۰۸:۴۲
هوشمندی و توانایی شاعر، شعارزدگی شعر کوششی را کم‌رنگ می‌کند

شاعر معاصر مطرح کرد: وقتی پای کار موضوعی پیش می‌آید، تقریباً همه تلاش‌های شاعر برای رهایی از شعارزدگی بی‌فایده است و به‌هرحال به تناسب محور قرار دادن یک موضوع و یک پیام مشخص، شعر او دارای یک درجه از شعارزدگی به نسبت کم یا بیش خواهد بود. اینجا بحث توان شاعر مطرح است و اینکه چقدر می‌تواند میزان این نسبت را کاهش دهد.

سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) -سمیه خاتونی: همراه با شتاب گرفتن تحولات امروزی و گرایش به صنعتی شدن همه علوم و رشته‌ها، هنر نیز از این غافله عقب نمانده است و همچون سایر رشته‌ها سعی در بازآفرینی‌های خلق الساعه در مدت زمان‌های کمتر دارد. باید پذیرفت که هنرمند امروزی همچون هنرمندان نسل‌های قبل و قبل‌تر نمی‌تواند ساعت‌ها، روزها و ماه‌ها و شاید هم سال‌ها منتظر الهام، ایده و یا معجزه آفرینش بماند. هنرمند امروز در هر رشته‌ای و مخصوصاً در شاخه ادبیات و شعر ملتزم است برای دوام خود در این روزگار به ابزاری مجهز باشد که او را در برابر زمان‌های کشنده و کش‌دار لحظات خلق و تولد اثر مقاوم کرده و پیش‌ران او در این روش‌مندی باشد.

بنابراین اگر بخواهیم از همین منظر به بحث شعر امروز توجهی ویژه مبذول داشته باشیم، باید به طرح و پاسخ این پرسش بپردازیم که ابزار لازم یک شاعر در عصر حاضر برای جوشش خود خواسته چیست؟ و از آنجا که شعر از جمله هنرهایی است که مستقیماً با احساس سراینده آن سر و کار دارد و به طور کلی شاعر بدون جوشش و قلیان روحی نمی‌تواند در سرایش حتی یک بیت شعر موفق باشد، آیا با این وضع شاعر می‌تواند در حالت انتخابی، سفارشی و یا خود خواسته خود را به جوششی برساند که حاصل آن ابیاتی چند از یک شعر باشد؟ در ادامه این بحث را گره می‌زنم به امری مصطلح در فن شاعری که شعرا را در بر این امر وا می‌دارد که در موضوعی سفارش شده به صورت خلق الساعه ابیاتی بسرایند و یا در مدح یا مزمت شخص و یا رویدادی شعر بگویند. از نمودهای بارز این حلقه‌ها که بیشتر با فن شاعری سروکار دارد تا احساس او، می‎‌توان برنامه تلویزیونی «قندپهلو» را مثال زد که در آن شاعرانی چند گرد هم می‌آمدند و در رقابتی سرعتی با دیدن یک تصویر، کلمه یا جمله در موضوعی خاص شعر می‌گفتند که غالب اکثر این شعرها هم به طنزوارگی می‌گرائید. در همین موضوع با ناصر فیض که اتفاقاً یکی از دست اندرکاران این برنامه مفرح تلویزیونی در محوریت شعر بود گفت‌وگویی داشتیم و نظر او را در این باره جویا شدیم.

آیا شعر به لحاظ تخصصی و فنی می‌تواند به درجه‌ای برسد که فارغ از احساس و دغدغه تنها با تمرکز شاعر را به قلیانی برساند که ابیات خود را سرازیر کند؟

شعر چه از نوع موضوعی و یا غیر موضوعی به‌هرحال یک سخن غیرمتعارف است و از دسته سخنان عادی به حساب نمی‌آید، شعر مستقیماً با تخیل سروکار دارد و از ارتباطات معمولی کلام فاصله می‌گیرد. به همین دلیل ما مولفه‌های کلامی‌ای چون بلاغت و فصاحت را در شعر داریم. وقتی صحبت از بلاغت و شیوایی یک کلام می‌آید، کاملاً آن را از گفتار عادی جدا می‌کند. در واقع فصل جدایی کلام عادی و شعر در وجود عنصر بلاغت در شعر است. با این پیش فرض و مبحثی که شما مدنظرتان بود، به طور مثال وقتی ماجرایی رخ می‌دهد و شاعر قصد دارد شعری به فراخور آن اتفاق بسراید، در ابتدا خود را در آن جایگاه قرار می‌دهد در این میان اگر توانایی چینش کلمات و برخورد هنری با ابژه مدنظر را نداشته باشد ممکن است سخن و شعرش در دام شعار بیفتد. در واقع وقتی پای کار موضوعی پیش می‌آید، تقریباً همه تلاش‌های شاعر برای رهایی از شعارزدگی بی‌فایده است و به‌هرحال به تناسب محور قرار دادن یک موضوع و یک پیام مشخص، شعر او دارای یک درجه از شعارزدگی به نسبت کم یا بیش خواهد بود. اینجا بحث توان شاعر مطرح است و اینکه چقدر می‌تواند میزان این نسبت را کاهش دهد. اما شعری که بر اساس حس درونی شاعر و تخلیه روحی و هیجانی بدون سفارش گفته می‌شود، قصه‌اش جداست و نمود این مثل است که «هر سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند» و قطعاً تاثیرگذارتر است. اما قبول این مسئله هم به این معنی نیست که در موضوع سفارشی نمی‌توان شعر تاثیرگذار گفت. همان‌طور که در سایر شاخه‌های هنری خصوصاً فیلمسازی این مسئله به وفور دیده می‌شود. یعنی وقتی به یک فیلمساز می‌گویند که با موضوع سبک زندگی یک فیلم بساز، حتماً با دخالت دادن تجربه زیسته خود در اثر نهایی، مرکز روایتگری از منبع سفارش دهنده به خود منتقل می‌کند.

با این حال شاعر با چه ابزاری می‌تواند، منبع روایتگری را از بیرون به درون خود منتقل کند؟

یک شاعر در درجه اول باید هوشمند باشد و در درجه دوم برخورد او با واژه‌ها مهم است که نتیجه نهایی اثر را مشخص می‌کند. هر کلمه، جانی دارد که در جایی بهترین کارکرد و کاربرد را خواهد داشت، پس شاعر باید با هوشمندی آن جان نهفته در هر کلمه را بگیرد و با هنرمندی آن را در ترکیبات بدیع بچیند. بخش بزرگی از این توانایی به ذات و قریحه شاعر و مانوس شدن او با کلمات برمی‌گردد.

با این حساب شعر، هنری نیست که بتوان آن را آموزش داد؟

خیر، نمی‌توان صفر تا صد شعر را مانند یادگیری یک نرم افزار آموزش داد. شعر هنر خلق است و بالعکس کارهای معمول دیگر، نتیجه آن قرار نیست ما را به یک نتیجه روتین و مشخص برساند. محصول کار شاعر رسیدن به اثریست که تا به‌حال وجود خارجی نداشته است. وقتی ملک الشعرای بهار شعر دماوند را می‌گوید پیش از آن چیزی به نام شعر دماوند وجود ندارد. به دلیل اینکه شعر از جنس خلق و خلاقیت است نه ساختن. به همین دلیل هر قدر هوشمندی و توانایی شاعر بالاتری داشته باشد، حتی در اشعار سفارشی هم می‌تواند موفق و تاثیرگذارتر عمل کند. البته بخشی از شعر قابل یادگیری است اما بخش عمده آن کاملاً مرتبط با ذوق و قریحه و … است.

اگر نکته‌ای دارید در پایان بفرمایید.

استاد موسوی گرمارودی شعر را به دو بخش کوششی و جوششی تقسیم کرده است؛ شعر کوششی تلاش ما برای گفتن چیزی است اما جوششی آن چیزی است که از درونت قلیان و جوشش می‌کند، طوری که جلودار آن نیستی.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها