سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) _ سیدجعفر علمداران، پژوهشگر، دکترای زبان و ادبیات فارسی و استاد دانشگاه: گفتیم که نخستین اقدام فریدون انتخاب همسر برای سه پسر خود بود. شاه یمن نیز پس از آزمایش کردن فرزندان فریدون، سه دختر سرو ناز خود را به پیوند زناشویی ایرج، سلم و تور در می آورد. سه شاهزاده ایرانی با عروسان خود و هدایای فراوان راهی ایران می شوند.
فریدون که از برگشتن پسران آگاه می گردد، در هنگام ورود پسران به ایران دست به آزمایش آنان می زند و به هیبت اژدها جدا جدا سر راه بر سه پسر می گیرد و پس از آزمایش پسران آنان را به نامهای سلم، تور و ایرج نامگذاری میکند.
آنگاه سه برادر به وصال سه دختر شاه یمن می رسند. ایرج با سهی ازدواج می کند، آرزوی نصیب سلم می شود و تور با ماه وصلت می کند و فریدون جهان را بین سه شاهزاده تقسیم می کند.
روم و خاور به سلم، توران زمین و چین را به تور و «ایران» را به ایرج میدهد:
نهفته چو بیرون کشید از نهان
به سه بخش کرد آفریدون جهان
یکی روم و خاور دگر ترک و چین
سیم دشت گردان و ایرانزمین
نخستین به سلم اندرون بنگرید
همه روم و خاور مراو را سزید
دگر تور را داد توران زمین
ورا کرد سالار ترکان و چین
بزرگان برو گوهر افشاندند
همی پاک توران شهش خواندند
از ایشان چو نوبت به ایرج رسید
مر او را پدر شاه ایران گزید
هم ایران و هم دشت نیزهوران
هم آن تخت شاهی و تاج سران
بدو داد کورا سزا بود تاج
همان کرسی و مهر و آن تخت عاج
نشستند هر سه به آرام و شاد
چنان مرزبانان فرخ نژاد
می دانیم که فریدون در منابع گوناگون به اشکال متفاوتی روایت شده است اما در تمام این متون ترکیب و بافتی همخوان و سازگار دارد. فریدون، فرزند آبتین همان کسی است که در متون اوستایی با نام ترَئِهتَئونَه (ثریتَه) فرزند آتویَه مورد اشاره واقع شده است. قدمت این نام به دوران اشتراک فرهنگی هندیان و ایرانیان باز میگردد. چون در وداها هم شرح حال آپتیَه و پسرش تریتَنَه را داریم.
نام ثریته، «سومی» معنا میدهد، و معمولاً در جهان باستان بر سومین پسر نهاده میشده است. با توجه به اینکه فریدون هم دو برادر دیگر داشته، میتوان پذیرفت نام ثریته که بعدها به فریدون تبدیل شده، را به این سبب بر او گذاشتهاند. آبتین را، دهخدا به صورتِ “نیکوکار، صاحب گفتار و کردار نیک” معنی کرده است.
رد یابی واژه three (عدد سه) دردرود انگلیسی شاهد همین مدعا است. فریدون شخصیتی که از همان آغاز تولد و بزرگ شدن و رشد کردن و در سوگ برمایه گریستن و یتیم شدن و به کوه البرز رفتن ویژه است، او تربیت جسم و جان می بیند تا برای مبارزه با ضحاک آماده شود.
ضحاک همان دیو پلید اهریمنی که هزار سال مغز جوانان اهورایی این سرز مین را خوراک مارهای دوش دیو پیکر خود می سازد تا با آگاهی و دانایی و با نیروی جوانی که نیروی زایش و دانش جهان هستی است، دشمنی نماید، به گفته خود فردوسی:
«تو مرا دیو را مردم بد شناس»
فریدن برای رسیدن به حکومت ۵۰۰ ساله از چنین دیوی باید عبور کند، پس باید فره ایزدی داشته و بسیار آگاهانه حکومت را به پیش ببرد؛ او در شکست دادن دیو اهریمنی با کمک کاوه آهنگر و اجتماع مردم به ستوه آمده از ظلم ضحاک، پیروز می شود.
اما با تقسیم جهان بین فرزندان، بهانه به افکار اهریمنی سلم و تور میدهد به گونه ای که اولین برادر کشی اسطوره ایرانی شکل می گیرد!!
این نوع تقسیم و برادر کشی در داستان فرزندان آدم نیز مشاهده می شود، قابیل هابیل را می کشد، گویا سلم ها و تور ها و قابیلیان همیشه برای رفتار اهریمنی و شیطانی خود بهانه ای پیدا می نمایند حتی اگر آن بهانه جویی به قتل برادر بیانجامد.
ساختار آفرینش انسان و جهان در اسطوره بر پاکی و اهورایی است، اهورا کیومرث را بر نهاد پاکی می آفریند، شاهنامه کیومرث را به عنوان نخستین انسان می شناسند، او اولین موجود انسانی است که اهورامزدا، خدای نیکی در دین زرتشتی، او را آفریده و در اوستا، کیومرث بهنام «گیهمَرِتَن» (Gayōmard) نامیده شده که به معنای زندگیِ میرا یا زندگی فانی است. این نام اشاره به فانی بودن و آغاز حیات بشری دارد. کیومرث اولین پادشاه جهان و بنیانگذار تمدن و آغازگر حیات اجتماعی منظم است؛ اما از همان آغاز پیدایش اهریمن بیکار ننشسته و دیو بچه ها پیوسته در تلاش برای براندازی پاکی و اهورایی از جهان هستی هستند.
دیو بچه هایی که سیامک فرزند کیومرث را می کشند و آغاز گر جنگ و خون ریزی در جهان هستی می گردند این دیو بچه ها و اهریمنان همواره در اشکال مختلف با بشر و بشریت مشکل دارند. در قرآن اشاره به پیدایش آدم و عدم سجده ابلیس و سوگند خوردن ابلیس مبنی بر گمراه نمودن بشر نمونه آشکاری از این رویایی اهریمن با اهوارا می باشد.
در داستان فریدون سلم و تور به بهانه تقسیم ناعادلانه سرزمینی، ایرج برادر مهربان و صلح طلب و انسان وارسته شاهنامه را می کشند و سر آغازی برای جنگ های طولانی و خون ریزی بین توران و ایران را رقم می زنند و این کار اهریمنی، بر خلاف تفکر فردوسی فرزانه و شاهنامه اساطیری ایران است زیرا شاهنامه کتابی سراسر جنگ با تفکر صلح است.
جهان خواستی، یافتی، خون مریز
مکن با جهاندار یزدان ستیز
در نزد فردوسی جنگ و کشتار، ستیزه با خداوند است؛ مگر در دفاع از کیان وطن و ایران که ایرانیان همیشه در دفاع دلیرانه از مرز و بوم خود، درجهان حرف برای گفتن داشته و دارند.
زمانی که فریدون چشم به راه ایرج بود چون هنگام باز گشت وی رسید فرمان داد تا شهر را آذین بستند و تختی از فیروزه برای وی ساختند و همه چشم به راه وی نشستند. شهر در شادی بود و نوازندگان و خوانندگان در سرود خوانی و نغمه پردازی بودند که ناگاه گردی از دور بر خاست. از میان گرد سواری تیز تک پدید آمد. وقتی نزدیک سپاه ایران رسید خروشی پر درد از جگر بر آورد و تابوت زرینی را که همراه داشت بر زمین گذاشت. تابوت را گشودند و پرنیان از سر آن کشیدند. سر شهریار جوان در آن بود. فریدون از اسب به زیر افتاد و خروش بر داشت و جامه به تن چاک کرد.
پهلوانان و آزادگان پریشان شدند و خاک بر سر پاشیدند. سپاهیان به سوگواری اشک از دیدگان می ریختند و بر مرگ خسرو نامدار زاری می کردند. ولوله در شهر افتاد و ناله و فغان برخاست. فریدون سر فرزند گرامی را در آغوش داشت. افتان و خیزان به کاخ ایرج آمد تخت را بی خداوند و باغ و بستان را سوگوار و سپاه را بی سرور دید.
در بر خود ببست و به زاری نشست که، «دریغ بر تو ای شهریار ناکام که به خنجر کین از پای در آمدی. دریغ بر تو ای گرامی فرزند که کشته بیداد شدی. دریغا آن دلیری و فر و شکوه تو، دریغا آن بزرگی و بخشندگی تو. ای آفریدگار جهان، ای داور دادگر، بر این کشته بی گناه بنگر که چگونه به نا جوانمردی خونش بر خاک ریخت. ای یزدان پاک، آرزوی مرا بر آور و مرا چندان امان ده و زنده بدار تا ببینم کسی از فرزندان ایرج کین او را بخواهد و چنانکه سر نازنین ایرج را به ستم از تن جدا کردند و سر آن دو ناپاک را از تن جدا سازد. مرا جز این به درگاه تو آرزوئی نیست.»
ادامه دارد....
نظر شما