دوشنبه ۷ آبان ۱۴۰۳ - ۰۸:۳۳
داستان آزمایش عزم و اراده پسرانِ فریدونِ فرخ

خراسان‌رضوی - فریدون فرخ می داند عمر 500 ساله فرمانروایی او خلاصه به فرجام خواهد رسید، بنابراین فرزندان را مورد آزمایش و آماده‌سازی برای شهریاری می‌کند.

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) _ سیدجعفر علمداران، پژوهشگر، دکترای زبان و ادبیات فارسی و استاد دانشگاه: فریدون در اول مهر ماه تاج بر سر می‌نهد و مادرش فرانک به دیدار او می‌رود. فریدون از شهرناز و ارنواز که دختران جمشید هستند صاحب سه فرزند می شود که بعد از ازدواج فرزندان و آزمایش پسران آنان را به نام‌های ایرج، سلم و تور می خواند.

نخستین اقدام فریدون انتخاب همسر برای سه پسر خود است. شاه یمن نیز پس از آزمایش کردن فرزندان فریدون، سه دختر سرو ناز خود را به پیوند زناشویی ایرج، سلم و تور در می آورد؛ سه شاهزاده ایرانی با عروسان خود و هدایای فراوان راهی ایران می شوند.


فریدون که از برگشتن پسران آگاه می‌شود، در هنگام ورود پسران به ایران دست به آزمایش آنان می زند:

چُون از بازگردیدن این سه شاه
شد آگه فِرِیدون، بیامد به راه
ز دِلْشان همی خواست کاگه شود
ز بدها گُمانیش کوته شود

شهریاران آگاه دوران اساطیری مانند فریدون، شاهزادگان را مورد آزمایش قرار می دادند؛ مهم ترین دلیل این آزمایشات و سخت‌گیری‌ها آماده‌سازی شاهزادگان برای شهریاری بر جهان و ایران بوده است؛ فریدون نیز دغدغه آینده جهان را دارد، او می داند عمر پانصد ساله فرمانروایی او خلاصه به فرجام خواهد رسید، بنابراین فرزندان را مورد امتحان، آزمایش و آماده‌سازی برای شهریاری می‌کند:

بیامد بسان یکی اَژدَها
کزو شیر گُفتی نیابد رها
خروشان و جوشان به جوش اندرون
همی از دهانش آتش آمد برون
چو هر سه پسر را به نزدیک دید
به گرد اندرون کوه تاریک دید
برانگیخت گَرد و برآورد جوش
جهان شد از آواز او با خروش

فریدون به شکل و هیبت اژدها سر راه بر سه پسر می گیرد تا واکنش آنها را ببیند.

اِژدِها، اَژدَها یا اَژدَر، واژگانی فارسی برگرفته از اصطلاح اوستایی اَژی‌دَهاکه، به‌معنی مار سهمگین و مهیب که در اساطیر ایران موجود غول‌پیکر مارمانندی است که در خشکی‌ها، دریاها و حتی آسمان‌ها سکونت دارد.


«اژی» در اوستا چندین بار با واژه «دهاک» آمده است و ترکیب «اژی دهاک» همان است که در اسطوره‌های ایرانی «ضحاک» شده است و به معنی مار و اژدها نیز به کار رفته است و در فارسی دری «اژدهاک»، هم به معنی اژدها و هم به معنی ضحاک آمده است و از طرفی
اژدها موجودی پلید و بر شکم رونده که دشمن پاکی و انسان های پاک است.


به این اعتبارها واین تدبیرها فریدون به شکل اژدها اول به سراغ پسر بزرگتر می آید:


بیامد دمان سوی مهتر پسر
که او بود پُرمایه تر تاجور
مِهین گفت با اَژدَها روی جنگ
نبیند خرد یافته مرد سنگ
سبک پشت بنمود و بگریخت زوی
پدر زی برادرْش بنهاد روی

پسر بزرگ در رویارویی با اژدها می‌گریزد، آن گاه فریدون به سوی فرزند میانی روی می‌آورد:

میانین برادر چُن او را بدید
کمان به زه کرد و اندرکشید
مرا گفت اگر کارزارست کار
چه شیر دمنده چه جنگی سُوار


فرزند میانی کمان می‌کشد و آماده رزم با اژدها می‌شود، سپس فریدون به سمت کوچکترین فرزند خود می‌رود:

چو کهتر پسر نزد ایشان رسید
خروشید کان اَژدها را بدید
بدو گفت کز پیش ما باز شو
نهنگی تو بر راه شیران مرو
گرت نام شاه آفْرِیدون به گوش
رسیده‌ست، هرگز بدینسان مکوش
که فرزند اوییم هر سه پسر
همه گُرزداران پرخاشخَر

فریدون واکنش سه پسر خود را می بیند و ناپدید می‌شود:

فِریدون فرّخ چو بشنید و دید
هنرها بدانست و شد ناپدید

نکته قابل توجه تا این جای داستان اینکه فریدون اگر لقب «فرخ» گرفته، به دلیل پاکی و کوشش و خردمندی اوست، همانگونه که خوانده شد او در ازدواج، تربیت، آزمایش و آماده‌سازی پسرانش تلاش پدرانه و خردمندانه‌ای دارد.

پسران نیز هم از طرف شاه یمن که پدر همسر آنان است و هم از طرف پدر خود مورد امتحان و آزمایش قرار می‌گیرند. پس در اسطوره‌های ایرانی فقط شاهزاده بودن، ملاک خوب بودن نیست.

اکنون فریدون با توجه به آزمون‌ها، سه پسر را به نام های سلم، تور و ایرج نام گذاری می‌کند:


چُنین گفت کان اَژدهای دُژم
کجا خواست گیتی بسوزد به دم
پدر بُد که جست از شما مردمی
چو بشناخت برگشت با خُرّمی

فریدون می‌گوید آن اژدهای دژم من بودم و اکنون شما را به نام های تان مزین می سازم:

کنون نامتان ساختستیم نغز
چُنان چون بباید سَزاوار مغز

تویی مهترین سلم نام تو باد
به گیتی پراگنده کام تو باد
که جستی سلامت زچنگ نهنگ
به گاه گریزش نکردی درنگ
دلاور که نندیشد از پیل و شیر
تو دیوانه خوانش مخوانش دِلیر

اما فرزند میانه:


میانه کز آغاز تیزی نُمود
از آتش مرو را دلیری فزود

وُرا تور خوانیم شیر دِلیر
کجا زَنده پیلش نیارد بزیر
هنر خود دِلیریست بر جایگاه
که بددل نباشد سَزاوار گاه

کوچکترین فرزند ایرج:


دگر کهترین، مرد با سنگ و چنگ
که هم با شتابست و هم با درنگ
ز خاک و ز آتش میانه گزید
چُنان کز ره هوشیاری سَزید

دِلیر و جوان چون هُشیوار بود
به گیتی جز او را نباید ستود
کنون ایرج اندرخورد نام اوی
در مهتری باد فرجام اوی

بدان کو به آغاز شیری نُمود
به گاه درشتی دِلیری فزود


پس «فریدون فرخ» سه پسر را سلم، تور و ایرج نامیده و آماده می‌شود که جهان را بین سه فرزند تقسیم نماید که ادامه داستان را هفته آینده خواهید خواند..

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها