یکشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۳ - ۱۰:۳۳
چه شعری شکست‌خورده است؟

شعری شکست ‌خورده است که نتواند خواننده واقعی خود را پیدا کند.

سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - صادق رحمانی، شاعر و سردبیر مجله ادبی چامه: در این عصر سرعت و تغییر، چه بسیار شاعرانی را می‌شناسم که وسواس شدیدی برای محصول فکری خود دارند و شعر خود را آن قدر به تیغ ویرایش می سپارند که دیگر چیزی از آن باقی نمی ماند. به تعبیر یکی از دوستانم، خلق یک شعر شبیه آفرینش پرنده است. اگر آفرینشگر ادبی وسواس زیادی برای تولید شعرش از خود نشان دهد، پرنده ‌ای ناقص ‌الخلقه به خواننده عرضه خواهد کرد. شعر در همان اولین سطرهایی است که نوشته بودیم و آن را حذف کرده‌ایم.

شاعری بهترین شعرش را خواهد سرود که خواننده را با خود به سرزمین رؤیاهایش ببرد و آرامش شعر، به خواننده منتقل شود و شور و شرّ آن، ذهن خواننده را برانگیزاند. بر این اساس ما به تعداد شاعران می‌توانیم، شعر خوب داشته باشیم؛ در صورتی که شاعر در کلماتش به راحتیِ سخن گفتن، نفس بکشد و عواطف خود را بیان کند اما شعری شکست خورده است که نتواند خواننده واقعی خود را پیدا کند. از دیگر سو، رشد نقد ادبی، تفسیر و تأویل شعر و متن‌های دیگر را مدیون تلاش و اهتمام منتقدان هستیم. ما از طریق اندیشه‌های منظم و منتقدانه به ژرفای زبان فارسی پی می‌بریم.

ما مشکلی به نام بحران در شعر نداریم. آنچه به بحران برمی‌گردد به شاعر مربوط می‌شود نه شعر. شعر از آغاز تا به اکنون و از اکنون تا به آینده راه خود را پیش می‌گیرد و می‌رود. آنچه ما به آن نیاز داریم تغییر در نگاه شاعران و نوآوری در معنا و محتواست. آیا جهان مدرن باعث بحرانِ شعر شده است؟ آیا زندگی در جهان پرشتاب امروز هر گونه تلاش برای ایجاد رابطۀ بین شعر و جامعه را باعث شده است؟ این پرسشی است که نیاز به تأمل بیشتر دارد. ممکن است تغییرات در فناوری هم به سود شعر باشد و هم به ضرر آن.

شعر فارسی از هزار سال به این سو، همواره بر قلۀ زبان فارسی ایستاده است. شعر فارسی یک سر و گردن از سروده‌ها و شعرهای دیگر جهان بالاتر و بلندتر است. به دلیل اینکه شعر، هنر اوّل مردم ایران بوده است؛ مانند کُشتی که ورزش اوّل ایران است، هر چند امروز ممکن است از تب و تاب اوّلیه افتاده باشد.

شعر در کشورهای دیگر قلمرو خواص است، امّا در کشور ما ایران، مردم با هر میزان تحصیلات شعرهای زیادی را به خاطر می‌سپارند. مرقد شاعران بزرگ در ایران، مقصد گردشگری است و همه روزه مردم برای کسب معرفت به زیارت آنان می‌روند. ذهن یک ایرانی پر است از شعرهای سعدی، حافظ، فردوسی، عطّار و مولانا و حتّی شاعران معاصر ما که به فراخور رویدادهای مختلف آن را به زبان می‌آورند. در تعارفات روزمره از شعرهایی که به صورت زبانزد در میان همه رواج پیدا کرده است استفاده می‌کنند. حتی کسانی که از سواد دانشگاهی بی‌بهره هستند شعر را به عنوان ابزاری برای ابراز احساسات خود بر اتومبیل‌های خود می‌نویسند. بنابراین شعر در ایران با همه سطوحش که کلامی هنری باشد یا منظومه‌ای خالی از تخیل و تصویر در میان مردم جریان دارد. از لالایی مادران بر گهواره کودکان تا مرثیه‌سرایی گویندگان بر مردگان، همه در قلمرو شعر قرار دارد. بالاخره، شعر تا سنگ گور از سر آدمی دست برنمی‌دارد.

شعر نسبت به نثر بیشتر به مخاطبان کمک می کند تا تجربه دیگران را درک کنند و به این گونه است که شعر به زندگی ما شکل می‌دهند. نکته ضمنی در اینجا این است که از آن‌جایی که زندگی انسان با درگیری‌های عاطفی همراه می‌شود، بهترین راه برای انتقال درک زندگی انسان، استفاده از زبانی‌ست که موجب واکنش احساسی می‌شود. ادبیات پوست عاطفی آدم‌ها را خراش می‌دهد و لایه‌های زیرین آن را که بنیان حرف شاعران است، می‌کاود. به این ترتیب ادبیات مبتنی بر حرکت و عمل است.

آنچه برای یک نویسنده یا شاعر مهم است، توانایی ایجاد «حرکت» با کلمات شعر و ادبیات است. به نظر می‌رسد که تجربه زیستی انسان بیشتر شبیه به شعر است تا نثر. بنابراین شعر نسبت به نثر، راه بهتری برای صحبت کردن و نفوذ در ذهن دیگران است.

مردم ایران برای اثبات حرف‌های خودشان، به هنگام گفت‌وگو با دیگران از شعر استفاده می‌کنند. شعرهایی که جنبه آموزشی دارد هنوز نیز کاربرد خاص خود را دارد. هنوز هم کتاب‌هایی چاپ می‌شود که آموزش کودکان را بر پایه شعر بنا می‌گذارند. درست هم هست که آموزش را باید از کودکی آغاز کرد. هنوز پدرها و مادرها به کتاب های شعر کودک و نوجوان اعتماد دارند و آن را می‌خرند تا کودک خود را با کتاب و شعر و درونمایه آن آشنا کنند.

راز اینکه شعر شاعران اصیل و بزرگ ما تا هنوز زنده است و نفس کشد، این است که شعر آنان به شیء تبدیل نشده و در هر روزگاری، مردی از سرِ وظیفه، آن را توسعه داده است. هنوز شعر آنان مورد استفاده است؛ چه در آیین های خاص همچون آغاز سال نو یا شب یلدا. درست است که مردم ممکن است به عمق مفاهیم پی نبرند، امّا همین در دسترس بودن شعر و غزل، شعر را از دیده‌ها خارج نمی‌کند. شعر همیشه پیش چشم ماست.

اگر چیزی از دسترس و چشم‌رس مردم خارج شود، از مدار اندیشه او هم خارج می‌شود؛ این است، این روزها مثلاً فوتبال و سینما، ذهن ما را بسیار مشغول به خودش می‌دارد. شاید حواس مردم به جای دیگری ست؛ اما این شعر و ادبیات است که زبان و جهان ما را گسترش خواهد داد. گرچه سینما هم هست، صنعت و تکنولوژی هم هست. بنابراین کار شعر، هرگز تمام نخواهد شد!

امروزه شعر جایگاهی در کنار دیگر هنرها دارد و مانند گذشته به عنوان هنری یکه تاز در عرصه هنر مطرح نیست. شعر امروز با خوشنویسی، آواز و تصنیف و ترانه و نقاشی خط و دیگر نگاره ها به حیات خود تداوم می‌بخشد.

با این حال، شعر در جامعۀ ما کاری ویژه می کند؛ کار شعر این است که دوست دارد، جهان را از ناپاکی‌ها و پلشتی‌ها آزاد کند. بی گمان زشتی‌ها، چهره جهان را مخدوش می‌کنند و شاعر اصیل، در پی آن ‌است که روح آدمی را از این همه فاصله بین دست و زبان پالایش کند. ما حافظ و سعدی و مولوی و شاهنامه فردوسی و شعر شاعران امروز و شاعران و نویسندگان جهان را می‌خوانیم تا به گشودگی روح و روان برسیم؛ رنج ‌ها را تاب بیاوریم و کلمات را سایه‌بانی کنیم تا آفتاب را در سایه امن آن ببینیم. شاعران و نویسندگان با کلمات و ایده‌هایی که دارند، در برابر ناخالصی‌ها تاب می‌آورند و دیگران را در دریافت حقیقت یاری می‌رسانند و اگر این نبود، ما ایرانی‌ها و پارسی ‌زبان‌ها این‌گونه به تقدیس شعر و زبان فارسی برنمی‌خاستیم. تلاش ابوالقاسم فردوسی برای ساختن واژه‌های شاعرانه و الهام از ناخودآگاه و صیقل دادن آن در کارگاه خودآگاهی نوعی منبت ‌کاری بر کلمات است. در این کارگاه است که فضای شعر را با آهنگ حماسی بر کلمات تنگ می‌کند تا بهترین معانی خلق شود.

نوشته‌های کهن و کلاسیکی که سال‌هاست ما می‌خوانیم و کلماتش بوی کهنگی نمی دهد، علاوه بر آفرینشگری و خلاقیت نویسنده، به ماده خام آن نیز باز می‌گردد. زبانی که شاعران و نویسندگان به آن نوشته‌اند، زیبایی را دو برابر می‌کند، بویژه که زبان فارسی خود ظرفیت‌ها و ظرافت‌هایی دارد که جنبه برانگیختگی ذهن را با خود به همراه دارد.

در فرجام این یادداشت باید گفت که شاعر می‌سراید و ما می‌خوانیم تا دانش نهفته در دل شعر به بینش و معرفت تبدیل شود. می‌خوانیم تا حقیقت را بیافرینیم. کتاب‌ها در برگیرنده شناخت و حقیقت است و خواننده با مطالعه به ژرفای معرفت و حقیقت پی می‌برد. خواندن کتاب به طور عام و خواندن کتاب‌های شعر به طور خاص، چیزی نیست جز مُحرّکی که ذهن خواننده را به تحرک وامی‌دارد تا خود دست به آفرینش بزند و به راستی، یکی از خصوصیات کتاب مفید که نقش بنیادین در حیات فکری ما بازی می‌کند همین است؛ یعنی دانایی ما از همان جایی آغاز می‌شود که دانایی شاعر یا نویسنده به پایان می‌رسد.

برچسب‌ها

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • عبدالله عبدالملکی RO ۰۷:۲۴ - ۱۴۰۳/۰۹/۰۲
    درست میفرایید.امااگرمنابعی باشدکه عموم راازشعرگریزی بخصوص ازکتابگریزی بسوی فرهنگ کتاب هدایت کند،جامعه ای زیباخواهیم داشت.برای شاعر واهل قلم هیچ چیزی بدترازاین نیست که جامعه رانسبت به کتاب وکتابخانه بی تفاوت ببیند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها