شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳ - ۰۹:۰۳
روایت شیمی‌دانی که بلاگر کتاب شد/ از دستگاه‌های آزمایشگاه داستان می‌چکد

خراسان‌رضوی- «ترانه علی‌نیا» دختر جوان مشهدی که کارشناس شیمی بود به ناگهان سر از دنیای کتاب درآورد؛ نویسنده، بلاگرکتاب و تسهیلگر کودک با رویکرد کتاب‌درمانی شد.

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - سید احسان مصطفی‌زاده: تقریباً هر کسی که با من و تغییر رشته‌ام آشنا می‌شود، با تعجبی آشکار این سوال را می‌پرسد: «آخه از شیمی به ادبیات؟» این اولین عبارت گفت‌وگوی ما با «ترانه علی‌نیا» دختر جوان مشهدی است که به ناگاه سر از دنیای کتاب درآورده است. او در حالی رشته شیمی را در مقطع کارشناسی دانشگاه فردوسی مشهد به اتمام رساند که حالا دیگر برای خودش نویسنده، پژوهشگر، تسهیلگر کودک با رویکرد کتاب‌درمانی و بلاگرکتاب شده است. «ترانه علی‌نیا» یکی از روزهای گرم شهریور ۱۳۷۵ در مشهد و در خانواده‌ای کوچک و آرام به دنیا آمده است؛ خانواده‌ای که به گفته خودش کتابخوانی در آن چندان رواج نداشت. به بهانه هفته کتاب و کتابخوانی با ترانه‌علی‌نیا کارشناس شیمی کاربردی و کارشناس ارشد ادبیات فارسی گرایش کودک و نوجوان، نویسنده، پژوهشگر، تسهیلگر کودک با رویکرد کتابدرمانی و بلاگرکتاب به گفت‌وگو نشستیم.

- خانم علی‌نیا؛ از آشنایی‌تان با کتاب بگویید.

در خانواده من کتابخوانی چندان رواج نداشت. شاید به همین دلیل بود که دیرتر از بسیاری از هم‌سن و سال‌هایم با دنیای کتاب آشنا شدم اما اولین جرقه علاقه‌مندی من به کتاب، در خانه پدربزرگم زده شد. تصویر پدربزرگ مهربان با آن رحل قرآن چوبی و کتاب بزرگی که همیشه روی میز داشت، هنوز هم در ذهنم زنده است. خانه پدربزرگ، با آن حیاط خلوت و ساده‌اش، فضایی آرام و دلنشین داشت. قرآن پدربزرگم تا آن روز بزرگترین کتابی بود که دیده بودم، نوشته‌های درشت، خوش‌خط و چشم نواز که می‌توانستم برای مدت کوتاهی تظاهر به خواندنشان کنم. از آنجایی زمان زیادی را در خانه پدربزرگم می‌گذراندم و همبازی دیگری جز چند کتاب کوچک و بزرگ که داخل گچبری توی دیوار و روی طاقچه گذاشته شده بود نداشتم، بعد از اینکه توانستم کلمات را سرهم کنم و جملات را بخوانم خیلی زود سرم را با همان کتاب‌های قدیمی که از فواید پوشیدن کفش زرد برای افزایش نور چشم سخن می‌گفت گرم می‌کردم، البته که آن کتاب‌ها همیشه بزرگترین علامت سوال‌ها را در ذهنم می‌کاشت!

- و پس از این آشنایی، چطور کتابخوانی را ادامه دادید؟

بعد از آن کتابخانه مدرسه راهنمایی‌ام، آغاز جستجوگری در دنیای جدید و اسرارآمیز من بود. خوش‌شانس بودم که مدرسه‌ام کتابخانه و حتی کتابدار داشت. من می‌توانستم ساعت‌ها در میان کتاب‌ها پرسه بزنم و همانجا بود که در ساعت های کوتاه تفریح، تحقیقات کلاسی، کنجکاوی‌های دینی و حتی خیال‌پردازی‌های کودکانه‌ام را با کتاب‌ها پاسخ می‌دادم. علاقه‌ام به علوم تجربی و خواندن کتاب‌های علمی هم بسیار زیاد بود و همین موضوع باعث شد درس‌های سخت‌تر مثل زیست‌شناسی و فیزیک در سال‌های بعدی دبیرستان برایم ساده‌تر شود.

- اما با تمام این موارد شما وارد رشته‌های تجربی شدید نه انسانی.

جالب است که سنگفرش خیابان‌ها، دکور مغازه‌ها، سلیقه خوراک و مد پوشاک مردم روز به روز و لحظه به لحظه در حال تغییر است ولی در این یک دهه که از دوران انتخاب رشته من می‌گذرد، دیدگاه تجربی خواندن و دکتر شدن بدون هیچ تغییر و تحولی همچنان پرقدرت به حکمرانی خود در ذهن والدین، معلمان و مشاوران ادامه می‌دهد. در آن دوران من هم از این قاعده مستثنی نبودم و مشاور مدرسه درست مثل یک پزشک حاذق، خواندن رشته تجربی را برایم تجویز کرد.

- و این تجویز تا کجا همراه شما بود؟

این مسیر تجویزی تا سال دوم رشته شیمی کاربردی که در دانشکده علوم فردوسی مشهد ادامه داشت، اما به‌تدریج متوجه شدم که علاقه‌ام به کتاب‌های روانشناسی و ادبیات داستانی روزبه‌روز بیشتر می‌شود. این کشمکش درونی، مرا به فکر فرو برد. آیا باید به دنبال علاقه‌ام به ادبیات می‌رفتم یا به مسیر تحصیلی‌ام که با برنامه ریزی بلند مدت وارد آن شده بودم ادامه می‌دادم؟ انتخاب آن روزهای من سخت‌ترین و البته درست‌ترین انتخاب ممکن بود. بعد از اتمام کارشناسی شیمی، در مقطع ارشد ادبیات خواندم آن هم در گرایش کودک و نوجوان!

روایت شیمی‎دانی که «بلاگرکتاب» شد/ از دستگاه آزمایشگاه جای محلول، داستان می‌چکد!

- پس خانم علی‌نیا شما از رشته سخت و زمخت شیمی وارد دنیای کتاب شدید؟

در واقع از سال دوم دانشگاه و در حین انجام آزمایش تیتراسیون اسید بود که فهمیدم استعداد نویسندگی دارم، از دستگاه آزمایشگاهی من به جای محلول سبز رنگ، ایده‌های داستانی بودن که ثانیه به ثانیه چکه می‌کردند، طوری که نمی‌توانستم همه آن ایده‌های ناب را جمع کنم و از آن‌ها بنویسم. در نهایت به دلیل علاقه وافری که به دنیای ادبیات، نویسندگی و به ویژه ادبیات کودک و نوجوان داشتم، تحصیلاتم را در مقطع کارشناسی ارشد ادبیات فارسی با گرایش کودک و نوجوان ادامه دادم.

- تغییر برای‌تان سخت بود؟ از شیمی و آزمایشگاه به ادبیات و کتابخانه؟

این تغییر برای من چندان هم دور از ذهن نبود. از میان دروس شیمی در دانشگاه همیشه به شیمی آلی و شیمی تجزیه علاقه بیشتری داشتم؛ یعنی دانش تفکیک و جداسازی، ترکیب و فرمول‌بندی جدید عناصر پایه. اگر در مسیر رشته کارشناسی‌ام ادامه می‌دادم، حتماً به دنبال کشف ترکیبات آلی‌نوین بودم. ادبیات هم برای من همین معنی و مفهوم را دارد و دقیقاً همین حس کنجکاوی را برمی‌انگیزد. نقد ادبی، که همان تجزیه و تحلیل ادبی است، همیشه برایم جذاب بوده. دوست دارم شخصیت‌پردازی، روایت، واژه‌گزینی، شیوه تصویرگری کتاب و همه عناصر یک اثر را بررسی کنم. از طرفی، خلق یک داستان جدید با همین کلمات ساده و روزمره، شبیه به خلق یک ترکیب شیمیایی جدید است؛ یک لذت وصف‌ناپذیر. پس ادبیات برای من فقط راهی سریع‌تر برای رسیدن به اکسیر حیات است.

- کمی از فضای نویسندگی‌تان بگویید.

در سال‌های اول نویسندگی‌ام، بدون هیچ قیدوبندی و صرفاً با دانش اندوخته شده از مطالعه رمان‌ها، به خلق داستان پرداختم. معتقد بودم (و البته هستم) که هرگونه محدودیت بیرونی، خلاقیت را سرکوب می‌کند؛ بنابراین، آزادانه نوشتم و طی سه سال، پنج رمان و دو داستان کوتاه را به پایان رساندم! بااین‌حال، پس از مدتی احساس کردم نیاز به آموزش‌های تخصصی دارم. در این مرحله، مطالعه کتاب‌های آموزشی نویسندگی بیشتری را آغاز کردم، رمان‌های کلاسیک و عامه‌پسند بیشتری خواندم و حتی سری هم به کتاب‌های تخصصی روانشناسی و اسطوره‌شناسی زدم تا بتوانم مسیر ادبی خودم را بهتر بشناسم. آثار آموزشی نویسندگانی مثل جولیا کامرون، هاروکی موراکامی، محمود دولت‌آبادی و نیل‌گیمن تأثیر فوق‌العاده‌ای برای من داشت. کتاب کوتاه و ارزشمند نیل گیمن، نویسنده کتاب محبوب کورالین، با عنوان «ارواح ماشین‌نشین» دیدگاه جدی‌تری نسبت به نویسندگی کودک و نوجوان در من ایجاد کرد. بعد از آن، در مسترکلاس نویسندگی نیل گیمن، جودی بلوم و سایر نویسندگان مطرح کودک و نوجوان شرکت کردم. هم‌اکنون نیز در حال گذراندن دوره‌های آموزش مجازی دانشگاه وسلین آمریکا در زمینه نویسندگی خلاق هستم.

- با کدام داستان‌نویسان و شاعران ارتباط بهتری برقرار کردید.

فکر میکنم قیصر امین پور و فاضل نظری شاعران اصلی نسل من هستند. روزهای زیادی از زندگی‌ام چه در پرسه زدن‌های پاییزی شبانه، تاب خوردن میان شکوفه‌های بهاری و حتی نشستن کنج اتاقم در زمستان‌های برفی با غزل‌های ایشان به خاطراتم سنجاق و در ذهنم ماندگار شده است. از میان داستان‌نویس‌های ایرانی نیز شیوه روایت، توصیفات و استفاده نمادین از واژه‌ها در آثار غزاله علیزاده، به‌خصوص در کتاب «خانه ادریسی‌ها» برایم لذت‌بخش است. عباس معروفی نیز با سبک روایت منحصربه‌فردش و همچنین نگاه دقیق و انتقادی که به جامعه اطرافش دارد از نویسندگان محبوب من است. از نویسندگان معاصر نیز، داستان‌های کوتاه «آملی نوتوم» من را به وجد می‌آورد. این نویسنده بلژیکیِ فرانسوی‌زبان با دانش گسترده در زبان‌شناسی کلاسیک، جهانی چندلایه و پیچیده در داستان‌هایش خلق کرده است که با هر بار خواندن، لایه‌های جدیدی از آن آشکار می‌شود.

- و در حوزه کودک و نوجوان چطور؟

به عنوان نویسنده کودک و نوجوان، در نوشتن قصه‌هایم از خلاقیت و روایتگری داستان‌های فرهاد حسن‌زاده، اشعار محمود کیانوش و حمیدرضا شاه‌آبادی الهام گرفته‌ام. در میان نویسندگان خارجی هم ال. ام. مونتگومری نویسنده پرآوازه کتاب‌های «آن شرلی» و «امیلی در نیومون» جایگاه ویژه‌ای در قلبم دارد. شاید جالب باشد که با اکثر نویسندگان کودک محبوب دیگرم مثل موریس سنداک، رولد دال و شل سیلور استاین نه در کودکی و بلکه در دوران تحصیل کارشناسی ارشد آشنا شدم، خوش‌شانس بودم که این گرایش را برای ادامه تحصیل انتخاب کردم.

روایت شیمی‎دانی که «بلاگرکتاب» شد/ از دستگاه آزمایشگاه جای محلول، داستان می‌چکد!

- فضای کتاب و کتابخوانی را در شهر مشهد چطور می‌بینید؟

یادم هست که چند وقت پیش، در جستجوی تاریخ برگزاری نمایشگاه کتاب مشهد، در سایتی خواندم: نمایشگاه کتاب مشهد به خاطره‌ها پیوست! راستش هر بار که در شهر قدم می‌زنم، چشمم به دنبال بیلبوردهای نمایشگاه کتاب است؛ بیلبوردی که سال‌هاست غیبش زده، مثل نوجوانی که از خانه فرار کرده باشد! شاید وقت آن رسیده که به صورت رسمی به مسئولان اطلاع دهیم که این رویداد فرهنگی مهم، سال‌هاست از تقویم شهر ما حذف شده است. برای من و بسیاری دیگر از علاقه‌مندان به کتاب، نمایشگاه کتاب فرصتی بی‌نظیر برای دیدار با نویسندگان، آشنایی با کتاب‌های جدید و البته ارتباط با جامعه‌ای از کتابخوان‌هاست. نبود این رویداد، خلأ بزرگی در زندگی فرهنگی شهر ایجاد کرده است. با وجود تلاش‌های مجموعه‌های مختلف برای ترویج فرهنگ کتابخوانی، مانند نصب المان‌های کتاب در برخی نقاط شهر، همچنان احساس نیاز به حضور پررنگ‌تر کتاب در زندگی روزمره شهروندان وجود دارد. به عنوان مثال در المان‌های شهری مشهد در ایام نوروز که در آن‌ها کتاب حضور کمرنگ یا کوچکی با توجه به ابعاد المان‌های دیگر دارند. مگر نه اینکه قرآن و دیوان حافظ، از دیرباز جایگاه ویژه‌ای در سفره هفت سین ما داشته‌اند؟

- وارد موضوع فعالیت‌های آموزشی ترویجی شما در حوزه کتاب بشویم.

من عاشق کلمات بودم، می‌خواندم، می‌نوشتم و می‌سرودم. دنیای کلمات برای من شفابخش و روشنگر بود و دوست داشتم این معجزه خلقت و این بینش رو با بقیه هم به اشتراک بذارم. پس شروع کردم به برگزاری کارگاه‌های مهارتی به کمک داستان برای کودک، نوشتن داستان‌هایی برای کودکان و نوجوانان و همچنین تولید محتوا با موضوع کتاب برای بزرگسال. همچنین از ۸ ماه پیش به همراه یکی از دوستان علاقمند به کتاب گروه مطالعه‌ای به نام «جریان» را در فضای مجازی راه‌اندازی کردیم که این روزها ۱۵۰ عضو دارد. ما در این گروه هر دو هفته یک‌بار در روزهای چهارشنبه دور هم جمع می‌شویم تا به بحث و بررسی کتاب‌های مختلف بپردازیم.

روایت شیمی‎دانی که «بلاگرکتاب» شد/ از دستگاه آزمایشگاه جای محلول، داستان می‌چکد!

- از بلاگری کتاب هم بگویید.

قبلاً احساس می‌کردم در جهانی شبیه به سیاره شازده کوچولو سرگردانم؛ جهانی که در آن دیدن هم‌زبانی با علاقه وافر به داستان‌ها و کتاب، مثل آرزویی دست‌نیافتنی بود. شاید همین حس خلأ بود که من را به سوی دنیای کتاب‌بلاگری سوق داد و البته میل به داشتن حلقه‌ای امن و مشتاق ادبیات که منجر به تاسیس هم‌نشینی کتاب جریان هم شد.

- یعنی به دنبال اشتراک‌گذاری دنیای کتاب‌ها هستید.

اشتیاقی درونی و حرارتی داشتم تا از کتاب‌ها و برای کتاب‌ها صحبت کنم، پل ارتباطی میان کتاب‌دوستان باشم و فضایی امن و صمیمی برای تبادل نظر و تجربه مشترک از کتاب‌ها فراهم آورم. این، نخستین هدفی بود که من را بر آن داشت تا این تجربه جدید را در دنیای مجازی آغاز کنم. همیشه حسرت می‌خوردم که چرا در دنیای واقعی، جایی که هر روز از آن گذر می‌کنم، کتاب‌ها این‌قدر غایب‌اند. در فیلم‌هایی که می‌دیدم و رمان‌هایی که می‌خواندم، کتاب‌ها همه‌جا بودند؛ در دست مسافران مترو، در کافه‌های دنج، حتی در پیک نیک‌های خانوادگی، اما در دنیای واقعی من، کمتر کسی را می‌دیدم که کتابی در دست داشته باشد. از نبود کتاب در اتاق انتظار مطب دکتر، در ایستگاه شلوغ مترو، یا حتی در آرامش یک کافی‌شاپ دلگیر می‌شدم. این تفاوت عمیق میان دنیای خیال و واقعیت، دغدغه‌ای بزرگ در من ایجاد کرده بود.

- به نظر شما بلاگری کتاب در ترویج کتابخوانی موثر است؟

به باور من، هر حرکت کوچک و هدفمندی می‌تواند تأثیری شگرف و گسترده داشته باشد، از همان اثر پروانه‌ای معروف صحبت می‌کنم؛ به همین دلیل، تصمیم گرفتم صفحه خودم را به محتوایی اختصاص دهم که کلمات، نوشته‌ها، کاغذهای خط خطی شده با افکار نویسنده‌ها و کتابفروشی‌ها را در مرکز توجه قرار دهد. امیدوارم بتوانم با این تلاش کوچک، قدمی هرچند ناچیز در جهت ترویج فرهنگ کتاب‌خوانی بردارم تا به بخشی جدایی‌ناپذیر از زندگی روزمره تبدیل شود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها