گفتوگو با مجتبی حبیبی به مناسبت 22 شهریور، سالروز سرکوب قیام شیخ محمد خیابانی
چرا اطرافیان شیخ محمد خیابانی با گرفتن اماننامه او را در تیررس حادثه تنها گذاشتند؟
مجتبی حبیبی درباره پژوهش تازهاش در باب قیام شیخ محمد خیابانی گفت: برایم سوال بود که به چه علت یک عده اطراف شیخ محمد خیابانی جمع شدند و در قیام او ایفای نقش کردند، آیا این گرد هم آمدن تصادفی بود یا بنا به موقعیت. چرا در پایان کار شیخ تنها ماند و همه با گرفتن اماننامه مخبرالسلطنه شیخ را در تیررس حادثه قرار دادند؟
انگیزه شما از پژوهش درباره شیخ محمد خیابانی چه بود؟
از منظر جهانی هم ناسیونالیست و هم رهبران ملتساز که در راس ملتهای خودشان قرار میگیرند، موضوع مهمی است و پژوهش درباره آنها از اهمیت بسیاری برخوردار است؛ شیخ محمد خیابانی هم در این رسته قرار میگیرد. او در زمان جنگ جهانی اول و در برههای که کشور در شرایط دشواری قرار دارد، به صحنه میآید. ضمن اینکه آذربایجان هم از موقعیت خاصی برخودار است و در میان دو امپراتوری روس و عثمانی قرار گرفته و انگلیسیها هم در جنوب. هر چند تنها آذربایجان نیست که شرایط خاصی دارد، در شمال نهضت جنگل و در جنوب ریسعلی دلواری دست به حرکاتی زدند تا اعتراض خود را نسبت به اعمال حکومت مرکزی و حضور بیگانه در کشور نشان دهند. بنابراین افرادی مثل میرزاکوچک خان جنگلی، رئیسعلی دلواری و شیخ محمد خیابانی، افرادی تاریخی هستند که معمولا جوان و اغلب مذهبی و در اعتراض به سیاستهایی برمیخیزند و وظیفه خودشان را انجام میدهند و در تاریخ ماندگار میشوند.
طبق شرحی که دادید، اعتراض شیخ محمد خیابانی را در قالب یک حرکت ناسیونالیستی میبینید؟
منظورم از ناسیونالیستی ایرانی است نه آریایی؛ چنانکه حرکت جنگل و رئیسعلی را هم ایرانی میبینم.
اما در آن شرایط خاص که حرکتهای اعتراضی در شمال، جنوب و خراسان صورت گرفت، اعتراض خیابانی و تشکیل جمهوری آذربایجان در رسته ناسیونالیستی قرار نمیگیرد، به ویژه وقتی نام آذربابجان را به آزادیستان تغییر داد، برخی معتقدند این حرکت را نمیتوان جزء حرکتهای ناسیونالیستی به شمار آورد؟
به نظرم اتفاقا تغییر نام آذربایجان به آزادیستان برجستهترین حرکت اوست، زمانی که بخشهایی از شمال ایران بعد از جنگهای ایران و روس جدا شد، بعدها نام آذربایجان در آن طرف مورد توجه بازیهای سیاسی قرار گرفت، هر چند آنها جزء منطقه اران بودند و از نامهای دیگر استفاده میکردند و اصلا نام آذربایجان به نام مناطق تعلق نمیگرفت و حرکت خیابانی در استفاده از آزادیستان دزدیده شدن اسم را برمیگرداند و میگوید حالا که شما اسامی را از آن طرف جعل میکنید ما که مهد آزادی بودیم از نام آزادیستان بهره میبریم.
به نظرتان رفتار شیخ محمد خیابانی از جمله اعتماد به مخبرالسلطنه، والی جدید آذربایجان که منجر به مرگش شد، ناشی از چه رویکردی میتواند باشد؟ آیا صرف اینکه مخبرالسلطنه با قرارداد 1919 مخالف و از این منظر در جهبه شیخ بود، میتوانست مانع از عکسالعمل شدید مخبرالسلطنه درباره خودمختاری خیابانی بشود؟
در مجلس دوم مخبرالسلطنه و تقیزاده و افراد دیگری در حزب دموکرات هستند که در مجلس فراکسیونی بر پا کردند و با قرارداد 1919 مخالف بودند اما رویه ماسونی داشتند. از طرفی تبریز با تهران فاصله زیادی داشت و آن موقع اینطور نبود که اخبار به سرعت به نقاط مختلف ایران از جمله تبریز برسد و گاه یک روزنامه یک هفته طول میکشید تا به تبریز برسد و بالعکس از تهران به تبریز. به هر حال خیلی دیر در جریان اوضاع چرخش مواضع افراد قرار میگرفتند و افرادی مثل مخبرالسلطنه در ملاعام داد نمیزدند و بگویند ماسون هستند! لذا مخبرالسلطنه و چند تن دیگر از جمعیت ماسونها بودند که خود را قاطی حزب دموکرات کردند و فراکسیون تشکیل دادند. بر همین اساس رابطه دوستانهای برقرار کردند و شیخ محمد خیابانی از این موضوع اطلاع نداشت که او از جای دیگری دستور میگیرد چنانکه تقیزاده هم از جای دیگری دستور میگرفت و به مرور این تضادها علنیتر میشود؛ در حالی که شیخ در تبریز محاصره میشود که در نهایت به شهادت میرسد.
با توجه به شرایط کشور حرکت اعتراضی شیخ محمد خیابانی به جز اعلام خودمختاری به چه شکل میتوانست باشد که هم مخالفتش را با روسها و هم حکومت مرکزی نشان دهد؟
به صورت سمبلیک چون شیخ سههزار نیروی سواره و 200 پیاده داشت و کارهای اصلاحی خوبی از جمله ساختن یتیمخانه تا تشکیل مدارس نو و موارد دیگر انجام داده بود. اگرچه باید این نکته را در نظر بگیریم که همه این حرکات از 15 فروردین تا 23 شهریور اتفاق میافتد؛ یعنی زمانی کمتر از 6 ماه. شیخ زمانی به فکر این حرکت اعتراضی افتاد که قبل از آن به اولتیماتوم روسها اعتراض کرده و بعد از آن مدت دو ماه زندانی عثمانیها بود. از آن طرف طی همان مدتی که خیابانی در آذربایجان اعلام خودمختاری کرد، دوباره کابینه حکومت مرکزی عوض شد؛ کابینه نخست کابینه وثوقالدوله است که تحت فشار شکست میخورد و کابینه دوم به ریاست مشیرالدوله تشکیل میشود و دیگر کابینه دست وثوقالدوله اجیر شده دست امپریالیسم نیست. در این میان مشیرالدوله مشهور است به رهبر صبور، انقلابی و با اندیشه و صفاتی از این دست است و در همین کابینه مشاهده میکنیم هرسه قیام میرزا، دلواری و خیابانی با هم منهدم میشود. زمانی که میرزا در تلاش است با حرکت به سوی جنگل به سمت خیابانی برود، اما در سرمای زمستان و در میان جنگل شهید میشود. در جنوب هم به همین شکل است. لذا سه قیام ضد انگلیسی در دوره مشیرالدوله به شدت سرکوب میشود.
اما قیام خیابانی بیشتر وجه ضد روسی دارد تا انگلیسی؟ این وجه را هم با اعتراض به اولتیماتوم روسها کسب کرد و آن سخنرانی که متواریشدنش را در پی داشت؟
به این شکل نیست؛ در اینجا روس و انگلیس نداریم. در مواجهه با ایران، روس و انگلیس هردو با هم اولتیماتوم را تصویب و همچنین قرارداد 1907 را با هم امضا کردند و وقتی قرارداد 1919 را انگلیس به میان میکشد، دیگر روسی وجود ندارد و حالا صحبت از شوروی است. حتی در این بین نامهای از شیخ محمد خیابانی به میرزاکوچک وجود دارد که به یکی از مفاد قرارداد روابط او با شوروی اعتراض میکند که این بند از روابط شما با شوروی غیر ایرانی است و مثال میزند که اینجا فرقی ندارد تو عامل وثوقالدوله باشی که مهره انگلیس است یا عامل شوروی. در هر صورت قرارداد هر دو شما باطل است. در آن زمان لورنس عربستان را در ارومیه داریم که از روسها هیچ چیز کمتر ندارد و برتر هم هست و از لحاظ موقعیت جغرافیایی هم عثمانی را از هم میپاشد و هم روسیه را زمینگیر میکند.
پژوهش شما چه نکته تازهای درباره شیخ محمد خیابانی در بردارد؟
این سوال اصلی است که حایز اهمیت است. شیخ محمد خیابانی، مجتهد است و پاتوق اصلی او در قیامش، مسجد است که تا پایان هم پابرجا میماند و شیخ در اعتراض بیشتر در اعتلای فرهنگی تلاش میکند و بر تغییر فرهنگ تکیه دارد تا شعارها و مسائل دیگر. از طرفی شیخ وفتی میبیند که بهاییگری در آذربایجان بلوا به پا کرده است به عمد در صدد برنمیآید که مساله را زیر بار شعارهای مذهبی قرار دهد و نکته دیگر اینکه شیخ در قیامش با خاستگاه مذهبی که دارد به صورت عملی در مقابل کمونیستها قرار میگیرد که آن موقع از سوی سفارت آلمان مورد حمایت هستند و از طرف دیگر در برابر انگلیسیها قرار دارد که قرارداد 1919 را دارند و نمایندگان خاصی که به سمت شیخ میفرستند از جمله کاپیتان ادموند که او وعدههایی میدهند و شیخ نمیپذیرد و او را بیرون میکند و میگوید من با انگلیسیها در هیچ جبههای قرار نمیگیرم. در این میان افرادی چون کسروی به این طرف مراجعه میکنند و سایر دوستانی که مدت زیادی با او همسنگر بودند و این روزهای آخر را علی آذری در کتابش شرح داده است که اغلب اطرافیان شیخ در روزهای آخر از مخبرالسلطنه هدایت اماننامه داشتند و شیخ تنها میماند و این تاریخ است دیگر. به هر حال من در بازنمایی پشت صحنه که تنها تقی رفعت، شاعر با اوست سعی کردم به شرح گرد هم آمدن افراد به دور شیخ بپردازم که این گرد آمدن موقعیتی یا تصادفی بود و چه شد با ورود مخبرالسلطنه به صحنه و دادن اماننامه همه کنار میکشند و تسلیم سفارتخانه مختلف میشوند و شیخ تنها در تیررس میماند.
کتاب را کدام انتشارات به چاپ میرساند؟
نشر بینالملل.
نظر شما