به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، اثر حاضر، سير نفس و حالات و دگرگونيها و وضعيت آن را در طول مسير تكامل بررسي كرده و نشان ميدهد كه نفس چگونه و به چه وسيله در اين مسير رو به تكامل ميرود.
بيترديد مساله انسان و شناخت حقيقت و زواياي وجودي او يکي از مباحث بنيادين در تاريخ عرفان و فلسفه اسلامي محسوب ميشود و تحقيقات و موشکافيهاي ثمربخشي در اين زمينه «به خصوص از حيث وجودشناسي» صورت گرفته است. «انسانشناسي»، «خداشناسي» و «جهانشناسي» در يک ديدگاه کلي، موضوعات محوري تمام معارف بشري را تشکيل ميدهند و در اين ميان موضوع «انسانشناسي» جايگاه خاصي دارد، به اين دليل که علاوه بر ارائه معارفي در مورد انسان، نقش تعيينکنندهاي نيز در ديدگاه انسان نسبت به امور ديگر دارد، به طوري که ميتوان آن را جهتدهنده علوم انساني دانست و شايد به همين دليل است که «انسانشناسي» با تحولات و دگرگونيهاي کمنظيري همراه بوده است.
تعاريف و نظراتي که در طول تاريخ از انسان ارائه شده ـبا تمام اختلافاتي که با هم دارندـ در يک حقيقت مشترک هستند و آن، توجه و اهميت خاص قائل شدن براي انسان است؛ به اين معني که تمام نظرات در پي يافتن راهي براي سعادت انسانند و در اين مسير برخي از نظرات، تحقير و تباهي و برخي ديگر تکريم و تعظيمِ جسم يا روح انسان را براساس تعريف و تبييني خاص ارائه كردهاند.
«مساله شناخت انسان و اينکه انسان چيست، عنصر حيات کدام است و اساسا حيات چه مسيري را طي ميکند؟» از مهمترين مسائل فلسفه و عرفان در طول تاريخ بودهاند و تحقيقات و موشکافيهاي ثمربخشي در اين باره به ويژه از حيث وجودشناسي صورت گرفته است. در ميان مجموع کائنات، انسان تنها موجودي است که انديشمندان، فلاسفه و عرفا توجه ويژهاي به شناخت ابعاد وجودي او داشته و روح انسان را از جهت ذات، صفات و افعال، مظهر تجلي خداوند خواندهاند تا آنجا که شناخت و معرفت نفس انسان مقدم بر معرفت ربّ و يکي از راههاي شناخت خداوند قرار داده شده است.
در بين فيلسوفان مسلمان، صدرالمتالهين با ايجاد تلفيق بين انسانشناسي فلسفي، عرفاني و ديني، معرفتي خاص از انسان ارائه ميدهد که ارتباط محکمي با خداشناسي و جهانشناسي او دارد و بر اين اساس تصوير خاصي از حقيقت انسان و جايگاه او در نظام هستي ارائه ميدهد.
از آنجا که ملاصدرا حرکت جوهري را اثبات ميکند ـکه اشتدادي نيز هستـ به وجود حرکت هميشگي و دائمي در انسان قائل ميشود و در مقام عظمت انسان همين بس، که در اين سير تکاملي حد و مرزي وجود ندارد، در حالي که همه موجودات حد و مرز مخصوص خود را دارند بطوريکه از آن حد نميتوانند تجاوز کنند، هرموجودي داراي مرتبهاي است که آن مرتبه براي وي ثابت است؛ جماد در جماد بودن، فرشته در فرشته بودن و... همواره ثابتند و اين تنها انسان است که در کمالاتي که ميتواند به دست آورد حد يقفي ندارد و مراتب وجودي وي ميان قوه و فعل قرار دارد.
بر اساس مطالب كتاب، انسان در فلسفه صدرايي طراز عالم خلقت است و مثال پروردگار خويش در قوس صعود بر بال ملائک مينشيند و به ولايت تام الهي ميرسد و خليفةالله ميشود؛ بهگفته صدرالمتالهين، انسان موجودي است که حقايق عالم بالا و پايين در او جمع شده و پايي در عالم طبيعت و سري در ماوراء داشته و حد تلاقي دو قوس صعود و نزول است؛ در قوس نزول در طي چند مرحله از نزد ذات آمده و در قوس صعود نيز با طي چندين مرحله تا لقاءالله پيش ميرود.
در انسانشناسي ملاصدرا، انسان ميوه درخت وجود است؛ يعني سراسر عالم وجود براي او و به خاطر او آفريده شده است، از اينرو هرکس نفس خود را بشناسد عالم را شناخته است؛ انسان با شناخت روح خود، عالم روحاني و بقاي آن عالم و با شناخت جسم خود عالم جسماني و نابودي آن را خواهد شناخت.
شناخت هويت انسان ـکه شامل شناخت ابعاد مادي و غير مادي او ميشودـ از جمله مهمترين مسائلي است که در راستاي خودشناسي قرار ميگيرد. در اهميت شناخت انسان همين بس که معرفت صحيح به «من» موجب تفسير صحيح نسبت به جايگاه انسان در هستي و رابطه آن با جهان و خدا ميشود. معرفت نفس انساني بهمثابه عامل اساسي براي رسيدن به کمال حقيقي و سعادت ابدي است؛ در حقيقت غرض و غايت حکمت متعاليه، فلاح و رستگاري انسان است و کليد اين سعادتمندي تکامل نفس است تا رسيدن به درجه فناء فيالله.
انسان با ويژگي عقل و علم به عنوان برترين موجود عالم، ميتواند جامع جميع کمالات مراتب هستي شود؛ بر اين اساس انسان کامل همان وجود فعليت يافتهاي است که در مقام جمعي داراي همه کمالات مراتب هستي شده و خليفةالله ميشود. ملاصدرا حتي تشکيل حکومت را از آن جهت ضروري ميداند که امکان عبادت انسان را به درگاه خداوند فراهم ميآورد؛ از اينرو دنيا براي انسان و از ديد وي هدف نيست، اما از باب مقدمه و راه آخرت اصالت دارد. انسان حاملِ اسماء و مستعد خلافت الهي، اعجوبهاي است که هرچه در شناخت او تعميق شود، به فراخي وسعت اين معرفت، بيشتر آگاه ميشويم. از طرفي ميزان جايگاه هرفردي بستگي به شناخت او از خويش و بتبع آن از خالق دارد؛ بر اين اساس با آگاهي از احوالات نفس ميتوان مسير خود را براي رسيدن به سعادت و کمال هموارکرده و به آنچه که بخاطر آن خلق شدهايم، رسيد.
اهتمام به پرورش روح، صرفنظر از تنبلي و تنپروري ـکه نتيجه شناخت درست انسان استـ بدون آگاهي از مسائل نفس و پيچيدگيهاي آن امري دشوار به نظر ميرسد، زيرا هرگونه تغيير، تهذيب و تزکيه نفس، فرع معرفت اوست، پس انسان، حقيقت اسرارآميز و پر رمز و رازي است که با شناخت او، روزنهاي از قلمرو بيکران خداشناسي فرا روي ما قرار ميگيرد.
از نظر صدرا ـانسان که اشرف مخلوقات استـ بواسطه اصل حقيقياش داراي کمال خاصي است که در اين مقام هيچ سبقتگيرندهاي نميتواند بر او پيشي بگيرد و آن کمال، رهايي از ماديات و پيوستن به معقولات و قرب به حق تعالي است؛ او نه تنها نفس انساني را به مقام ارجمند تجرد رسانيده؛ بلکه آن را در مقام رفيعتر «فوق تجرد» يعني مقام نامتناهي بودن جاي داده و به عبارت دقيقتر او بر آن شد که انسان مقام معلوم و مشخصي ندارد و پايانناپذير است. از نظر وي، معرفت نفس انساني، بهترين روش براي نيل به غايت خلقت انسان است و بايد از طريق آن به حکمت الهي راه يافت. ملاصدرا بالاترين مرتبه در شناخت خداوند را شناخت نفس ميداند؛ از نظر ملاصدرا هويت و حقيقت انسان، نفسش را ميسازد و از آنجا که شناخت نفس او از پيچيدگي و سختي خاص برخوردار است، شناخت انسان و جنبههاي وجودي او نيز کاري دشوار و پر زحمت به نظر ميرسد.
مباحث نفس با بخشهاي گوناگوني از معارف اسلامي در ارتباط است، مثلا با توحيد و معاد ربطي دقيق دارد؛ ارتباط آن با توحيد بسيار روشن است چرا که معرفت نفس راهي است به سوي معرفت خداوند؛ «من عرف نفسه فقد عرف ربه» و نيز اگر اعتقاد به نفس به عنوان موجودي مستقل از بدن ـکه ميتواند پس از فناي آن باقي باشدـ نداشته باشيم، اصولا جايي براي معاد باقي نميماند، همچنين شالوده مباحث اخلاقي بر اصل کمالپذيري نفس گذاشته شده است، تا زماني که ندانيم سير نفس به سوي خداوند و کمال آن نزديکي به خداست نيت مطلوبي نخواهيم داشت و در اينصورت رفتار ما از ديدگاه اسلام فاقد ارزش اخلاقي خواهد بود. مسائلي چند در باب نفس وجود دارد که به عنوان اصل موضوع در نظامهاي تربيتي پذيرفته ميشود، برخي از اين مسائل عبارتند از: الف: نفس قابليتکمالپذيري دارد. ب: تکامل نفس در پي اعمال اخلاقي و اختياري انجام ميشود. ج: جهتگيري اعمال مذکور بايد به سوي غايت تکامل نفس باشد.
افزون بر اين، اصل اراده و اختيار انسان نيز در علم النفس ثابت ميشود و سپس به عنوان پيشفرضي براي اخلاق قرار ميگيرد.
كتاب حاضر در شش فصل سامان يافته است. در فصل نخست دو مبناي مهم اين تحقيق يعني حرکت جوهري و نفس بدور از قيل و قالها و اثباتها و استدلالهاي طولاني، بسيار مختصر و گزيده تعريف و تبيين شدهاند.
در فصل دوم هم نظريه خاص صدرالمتالهين در باب حدوث و قدم نفس آورده شده و با تکيه بر حرکت جوهري نظريه جسمانية الحدوث بودن نفس تبيين شده است. در ادامه اين فصل نيز بحث نفس و قوا آورده شده و در پايان از ارتباط نفس و بدن بحث شده و اينکه هريک چه نيازي به ديگري دارند.
در فصل سوم که عنوان حرکت جوهري و تجرد نفس بر آن گذارده شده است، سير نفس از ابتدا تا انتها و تحولات و تکاملات آن و نحوه به تجرد رسيدنش مورد بررسي قرار ميگيرد، به اينصورت که ابتدا قوس نزول-که به ترتيب شامل عوالم عقلي و مثالي و مادي ميشود- توضيح داده شده و سپس در قوس صعودي مراحل تکامل نفس يکي پس از ديگري از زماني که نطفه در رحم قرار ميگيرد تا تجرد کامل نفس، بدقت بيان ميشود. در پايان عواملي که در اين سير حرکت جوهري، در شکلگيري هويت انسان دخيل هستند تحت دو عنوان عوامل اختياري و عوامل غير اختياري بيان ميشوند.
در فصل چهارم به عقل عملي و نظري انسان پرداخته ميشود و در پايان نيز ديدگاه خاص صدرالمتالهين در اينباره بيان ميشود و در فصل پنجم در ضمن اشاره به دو نوع مرگ طبيعي و اخترامي، ديدگاه خاص صدرالمتالهين در باب مرگ بيان شده و تفاوت آن با مرگي که زيستشناسان به آن قائل هستند تبيين شده است. همچنين
در فصل ششم، به نقش حركت جوهري در شكلگيري هويت انسان پرداخته شده است.
چاپ نخست كتاب «نقش حركت جوهري در شكلگيري هويت انسان» در شمارگان 2000 نسخه، 206 صفحه و بهاي 36500 ريال راهي بازار نشر شد.
نظر شما