به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، اين برنامه كه ديروز(شنبه 4 تير) در سالن باستانيپاريزي دانشگاه تهران برگزار شد، با ياد و خاطره ايرج افشار همراه بود.
در ابتداي اين برنامه علي دهباشي در مطلبي با عنوان «علامه قزويني؛ آغازگر سنتپژوهي عالمانه در ايران» گفت: محمد قزويني، مشهور به علامه محمد قزويني، که به حق شايسته عنوان علامه است، در 1256 خورشيدي در دروازه قزوين تهران و در خانوادهاي که همه اهل فرهنگ و قلم بودند، متولد شد.
وي افزود: او صرف و نحو و فقه و کلام و حکمت را نخست نزد پدر و سپس نزد استاداني ديگر چون ميرزا حسنآشتياني و ملامحمد آملي، اديب پيشاوري و شيخ هادينجمآبادي آموخت و به تحصيل ادامه داد و درس طلبگي گرفت و زير نظر شمسالعلما در علوم اسلامي و هيات و رياضي و تاريخ و تاريخ ادب و رجال و عروض و قافيه متبحر شد.
دهباشي سخنانش را درباره علامه محمد قزويني اينگونه پي گرفت: اين پژوهشگر پرتلاش در مدرسه آليانس تهران به فراگيري زبان فرانسه پرداخت. در سال 1283 خورشيدي به دعوت برادر خود که آن زمان در لندن بود، به قصد ديدار از کتابخانه عظيم لندن و نسخههاي قديمي نفيس آن، از راه روسيه و آلمان و هلند رهسپار لندن شد و همين سفر او را براي بيش از 30 سال در اروپا ماندگار کرد.
دهباشي درباره مهمترين ويژگيهاي شخصيتي و كاري علامه قزويني توضيح داد: او فرهنگ مغربزمين را از نزديک آموخته و با آن زيسته بود. او در دل کشورهاي پيشرفته زمان خود، پاي به آکادميهاي بزرگ نهاد و همراه با مستشرقان و عالماني که مشهورترين ايشان ادوارد گرانويل براون بود، سالها به ايران و فرهنگ ايراني و تاريخ اين سرزمين، از بيرون نگريست.
وي ادامه داد: قزويني توانست سد مهارناپذير و فريبدهنده حشر و نشر داخلي و خودپرستي و خودپسندي فرهنگيمآبان را با تواضع و اميد و اطميناني چون کولهباري کهنه از دوش بردارد و با بار و لباسي راحت و سبک به سلوک در وادي اين فرهنگ ديرپا و عزيز بپردازد. قزويني از اين هنگام با چهره ديگري از ايران آشنا شد. براي او مفهوم ايران، ديگر يک مفهوم منتزع ضعيف و بيحصر و دهکدهاي نبود. يک مفهوم علمي و تاريخي بود و منابع استناد به تاريخ و فرهنگ آن روشن و از پس صخرههاي قرون چون الماسي درخشان بازمانده بود.
اين پژوهشگر همچنين با توصيف ويژگيها و ديدگاههاي قزويني و نوع نگاهش به تاريخ و تمدن ايران، گفت: قزويني از مستشرقان چهار چيز را با وسواس و علاقهاي عجيب آموخت. نخست آموختن و دانستن بسيار؛ دوم، يادگيري روشها و ابزار پژوهش انتقادي، سوم، نظم و کار بيوقفه و چهارم، عشق به ملت و فرهنگ خويش، به مثابه گاهواره و بستر حضور و حيات آينده خويش.
دهباشي همچنين اضافه كرد: قزويني به راهي که «براون» و ديگران رفتند، گام نهاد، اما مقلد آنان نشد. او شيفته شيوهها و فرهنگپژوهي منظم آنان بود. او آنچه را ميبايست، از ايشان آموخت و بازگشت تا آنچه را آنان نياموختند يا اساسا به دلايل اقليمي و فرهنگي، امکان آموختنش را نداشتند، بياموزد و به زودي لقب «علامه» که برازنده راستين قامت آن فرزانهمرد عرصه فرهنگ بود، نثار وجود نازنينش شد.
وي همچنين گفت: با قزويني نسلي بزرگ و سرشار از انگيزه پديد آمد که فقط ذکر نام برخي از آنها ميتواند بيانگر ارج و اعتبار و عظمت ايشان باشد؛ علياکبر دهخدا، محمدتقي بهار، محمد پروين گنابادي، عباس اقبال آشتياني، سيدحسن تقيزاده، محمدعلي و خانواده فروغي، علياصغر حکمت، بديعالزمان فروزانفر، ميرزا جبيب اصفهاني، قاسم غني، عبدالعظيم قريب، خانواده نفيسي، جلالالدين همايي، مجتبي مينوي و... اين رشته سر دراز دارد.
دهباشي تصريح كرد: شايد برخي از متجددان و تازه از راه رسيدگان ادعا کنند که نسل مذکور صرفا به واژهشناسي و نسخهکاوي و پژوهشهاي درون متني و کلاسيک - نظير تصحيح و تنقيح متون - ميپرداخت و در نثر و کيفيت نگرش نيز نگاه سنتي را حفظ کرده بود. اين سخن را در دهه 50 و نيز در سالهاي اخير شنيدهايم؛ آن هم از زبان از خودبيگانگاني کممايه که ضعفهاي خويش را با تحقير عظمت ديگران درمان ميکنند. در پاسخ فقط ميتوان به اجمال چنين گفت:
- تا پيش از اهتمام اين بزرگان، بويژه علامه فقيد محمد قزويني، اساسا خبري از منبع و مآخذ قابل اعتماد و پژوهيده و نسخههاي مصحح انتقادي وجود نداشت تا طول و عرض فرهنگ ايراني شناخته آيد.
- تا پيش از حضور اين بزرگ مردان، بويژه قزويني فقيد، کسي جسارت و اعتماد به نفس ورود به عرصه منابع فرهنگ ملي و برجسته ساختن آن و بهتر دانستن آن از مشابههاي غربي را نداشت.
- تا پيش از اين ستارگان سپهر فرهنگ ملي، مفهوم و معناي فرهنگي و روشنفکرانه ايران، فرهنگ ايراني و هويت ملي، هيچ حصر و مشخصهاي نداشت.
- تا پيش از اين رادمردان دفتر و خرد، با فرهنگ ايراني به دست روشنفکران خودباخته ضداسلام تحقير ميشد، يا فرهنگ ملي ايران به وسيله دينداران کمخرد و قشري مورد توهين و تحقير قرار ميگرفت و يا هردو به واسطه غربزدگان و از خودبيگانگان فرنگيمآب در هم شکسته و منحط معرفي ميشد و يا ديگراني از متغافلانِ نسبت به جهان معاصر، مدعي انحطاط فرنگ و فرنگي و نفي همه ارزشها و جنبههاي وجود آن را داشتند.
اين نويسنده در ادامه توضيح داد: قزويني آموخت که فرهنگ ايراني يک کل يکپارچه است. گذشتهاي پرفروغ پيش از اسلام دارد، ماهيتي درخشان در دوره اسلامي و نيازي شديد به ارزشها و جنبههاي مثبت فرهنگ مدرن. افراط و نه تفريط، دواي اين درد نيست. او همچنان که از نثرش ميتراود، روش و نظم فرنگي را به خدمت فرهنگ ملي ايران درآورده و با عشق و ايمان به ديانت و خداوند به سوي آينده ميرفت و همگان را با خود به اين عرضه آفتابي و روشن پيش ميراند. بر وجود روشنگر و روان روشنترش درود. هزاران درود.
در ادامه اين مراسم مهدي محقق، به بررسي شيوه علامه محمد قزويني در تصحيح نسخ خطي پرداخت و گفت: من فكر ميكنم به اشتباه به اين مجلس دعوت شدهام، شايد گمان بر اين بوده که من مرحوم محمد خان قزويني را از نزديک زيارت کردهام. من مرحوم قزويني را ملاقات نکردم؛ اما دوست ديرين و گراميام، احمد مهدوي دامغاني در سالهاي 1325، 26 و 27 در مجالس روزهاي جمعه ايشان حاضر ميشدند و بعد براي من نقل ميکردند که چه کساني آنجا بودند و چه گفته شده بود.
وي افزود: اين رسم بسيار خوبي بود که در زمان دانشجويي ما، استادان مجالسي داشتند که در آن مجالس دانشجويان حضور مييافتند و از انفاس قدسي آنها بهرهمند ميشدند و علاوه بر تدريس، مجالس معنويشان نيز درس محسوب ميشد. مجالس روز جمعه ايشان نيز از جمله اين مجالس بود. چنين بود که مرحوم غلامحسين صديقي نيز مجلسي داشتند که جدا از دانشجويان و استادان، همرزمان ايشان در دوران دکتر محمد مصدق نيز در اين مجلس شرکت ميکردند.
او در ادامه يادآور شد: ما نيز چند سال پيش در انجمن مفاخر فرهنگي مجلس بزرگداشتي ترتيب داديم و جزوهاي هم منتشر کرديم مشتمل بر سرگذشت خودنوشت ايشان و فعاليتهاي فرهنگي ايشان در پاريس، برلين و لندن. علامه قزويني از هر فرصتي استفاده ميکرد و بنا به گفته ايشان اولين فرصتي که به او داده شد، توسط برادرش بود که در آن هنگام شغل ديواني داشت و وي را به لندن دعوت کرد.
محقق در بخشي ديگر از سخنان خود به مدرسه معير اشاره کرد و گفت: مدرسه معير را من يک بار با دکتر مهدويدامغاني ديده بوديم تا ببينيم به چه کيفيت بوده و مرحوم قزويني چه هوايي را استنشاق ميکرده، در سالهاي 24 و 25 زماني بود که شهيد مرتضي مطهري از قم هجرت کرده بودند به تهران و هنوز شغل مرتبي نداشتند. خب، بعدها خطيب زبردستي شدند؛ اما در آن اوايل اشتغال خاصي نداشتند.
اين نويسنده در ادامه توضيح داد: سيد عبدالله انوار هم دنبال معلم خوبي بود که بتواند از اين طريق شرح منظومه حکمت شيخ هادي سبزواري را بخواند که آخرين کتاب درسي بود که براي طلبهها نوشته شده بود و از زمان چاپ اول آن در زمان ناصرالدين شاه حداقل 10 بار چاپ سنگي شده بود. تا آنکه ما توانستيم ترجمه انگليسي آن را در انتشارات دانشگاه تهران به چاپ برسانيم و به اين ترتيب بعد از 800 سال نظام منسجم فلسفي اسلام وارد جهان غرب شد.
وي يادآور شد: خلاصه آنکه سيدعبدالله انوار را به آقاي مطهري معرفي کرديم تا از مجلس درس ايشان بهرهمند شوند. آخرين کسي هم که در مدرسه معير بود، آقاميرزا هادي آشتياني بود که در مدرسه سپهسالار قديم درس ميداد و تا قبل از شهريور 20 شبها ميآمد و اينجا تدريس ميکرد. افراد ساکن در آن مدرسه هم همه از فضلا بودند.
محقق با اشاره به فضاي تحصيل مرحوم قزويني در تهران تصريح كرد: بنابراين زماني که مرحوم قزويني در تهران دروس طلبگي و حوزوي را شروع کرد، تهران مرکز علماي بزرگ بود. شايد ما شانس اين را داشتيم که به برخي از بازماندگان آنها رسيديم. مرحوم قزويني در يک چنين فضايي تربيت شده بود و ايشان در شرح حال خودنوشت خويش مينويسد که از آغاز جواني علاقه زيادي به ادبيات و نظم و نثر عربي داشت به طوري كه در نثر ايشان ميتوان تعابير نادر عربي را يافت.
وي در ادامه اضافه كرد: وي صرف و نحو عربي را نيز به خوبي آموخته بود و بعد وارد درس منطق شده بود و از مکتب کساني چون شيخ هادي نجمآبادي بهره گرفته بود. اين فضا براي او مملو از علم و دانش بود و مرحوم قزويني بهره کافي از استادان زمان خود گرفت و اين شانس هم برايشان پيدا شد.
محقق همچنين با اشاره به آشنايي زندهياد قزويني با مستشرقان
گفت: مرحوم قزويني در انگلستان با ادوارد براون آشنا شد و براون، دروازه ديگري به روي قزويني گشود. او شيوه تصحيح و مقابله متون را از آنان آموخت. بدين معني که هنگام تصحيح متون، قديمترين نسخه را پيدا کند که يا به خط خود مولف يا شاگردان و يا معاصران مؤلف باشد و هر چه زمانش قديمتر بهتر. بعد نسخهاي را مبنا قرار دهد و تفاوتها را با نسخههاي ديگر در پاورقي يادداشت کند، در حالي كه اين روش هزار سال پيش در اسلام وجود داشته است.
وي با اشاره به پيشينه تصحصح انتقادي متون بعد از ظهور اسلام اضافه كرد: روش تصحيح انتقادي متجاوز از هزار سال پيش در جامعه اسلامي وجود داشته و چيزي نبوده که از غرب بيايد، شايد هم غرب بعدها به اين شيوه توجه نشان داد. به هر حال جهان اسلام نيز با اين شيوه آشنا بود؛ اما اين آشنايي براي قرون متمادي از ياد رفت تا آن که شخصي چون «اشتراسه» آمد و به ياد همگان آورد و بعد هم مرحوم قزويني از اين شيوه سود جست.
در بخشي ديگر از اين مراسم مهدي فيروزيان و بهناز محبوب با تنبک قطعهاي از زندهياد پرويز مشکاتيان را اجرا كردند.
پخش فيلم مستندي از مجيد عاشقي درباره زندگي علامه محمد قزويني، بخش پاياني اين مراسم بود.
یکشنبه ۵ تیر ۱۳۹۰ - ۱۵:۵۳
نظر شما