مريم مقيمي- زندگي انسان با خاطراتش جريان پيدا ميكند و لحظه هايش با گذشته، چه شيرين و چه تلخ، پيوند ميخورد و پيوسته ميماند تا زماني كه گذشتهاش با حال و آيندهاش درآميزند و چنين است كه ثبت خاطرهها او را در اين مهم ياري ميدهند. فراموشي كه جزئي از ويژگي انسان است، در نبرد اين تقابل زانو ميزند و او را از مرزهاي زمان به فراسويي ميكشاند كه هميشه جاري خواهد بود. چه پرغرور و پرشور خواهند ماند اين خاطرهها وقتي عزت و ايثار و جوانمردي در آن ها ثبت شده باشند./
وي در هفتم مهرماه 1339 در يكي از روستاهاي ييلاقي اطراف شهرستان چالوس به نام «براز» كه در دل كوههاي البرز قرار دارد به دنيا آمد.
بابايي درباره زندگياش ميگويد: «تحصيلاتم را تا كلاس چهارم ابتدايي در مدرسهاي در همان روستا كه همه كارهاش يكي از سپاهيان دانش به نام آقاي «جهانبخش» بود خواندم. تابستان سال 1348 از روستاي براز به تهران هجرت كرديم و در محله امامزاده عبدالله ساكن شديم. از كلاس چهارم تا ششم ابتدايي را در مدرسه «مظفر اميري» واقع در خيابان 13 متري حاجيان گذراندم. بعد از اين مقطع، روزها كارمي كردم و شب ها در مدرسه راهنمايي «هخامنش» و بعد از آن در دبيرستان «ستارخان» تا مقطع ديپلم پيش رفتم.
دوران انقلاب همراه مردم محله «جي» و مسجد جواد الائمه (ع) سعي كردم قدمي در راه نهضت امام خميني(ره) بردارم. بعد از انقلاب همه چيز برايم مسجد جواد الائمه (ع) بود. هر جايي كه رفتم باز آخر از اين مسجد و كميته و كتابخانه آن سر در ميآوردم. يكسال و نيم بعد از آغاز جنگ، در زمستان سال 1361 به جبهه اعزام شدم و تا پايان آن به صورت متوالي و گاهي متناوب، 50 ماه در جبهه بودم. در طول اين مدت سه بار هم به صورت جزئي و گاهي هم كمي جدي، تير و تركش نصيبم شده است! در جبهه، همه روزها را در دفترچه خاطراتم ثبت ميكردم كه تعدادشان به هفت دفترچه رسيده بودند. اين هفت دفتر را در دو كتاب چاپ كردم.
نخستين كتابم به نام «نقطه رهايي» و دومي «غربت هور» بود.
از سال 1372 به طور جدي كارهاي پژوهشي مربوط به دفاع مقدس را ادامه دادم و نتيجه آن كتابهايي اند كه الآن در دسترس مخاطبان قرار دارند.
بيشتر در چه شاخه اي از ادبيات دفاع مقدس كار ميكنيد؟
نخست با خاطرهنويسي شروع كردم كه خاطرات شخصي خودم بودند و بعد هم به بررسي،پژوهش و تحقيق در دفاع مقدس و سپس به تاريخنگاري دفاع مقدس پرداختم.
چرا وارد اين گونه فعاليت شديد؟
در اين باره احساس خلاء ميكردم. خودم در لشكر 27 محمدرسولالله (ص) بودم. بعد از اينكه جنگ تمام شد و همه جا رنگ آرامش به خود گرفت، كارهايي كليشهاي انجام ميشدند اما كار زيربنايي كه با آن تاريخ نوشته و ثبت شود و دليل متقني براي وقايع دفاع مقدس باشد، وجود نداشت. به همين دليل به مديريت آن زمان لشكر، طرحي ارائه دادم و قرار شد به اتفاق اميرحسين بهزاد طرح لشكرنويسي را بنويسيم.
لشكرنويسي به چه معنا؟
اينكه لشكر چگونه به وجود آمد و چطور شكل گرفت.
و بعد؟
تمام سعي ما اين بود كه در كتابي 400 و 500 صفحهاي همه وقايع هشت سال را بنويسيم اما زماني كه وارد كار شديم به اسناد و مدارك و روايتها و گفتگوهاي زيادي دست پيدا كرديم و معلوم شد ممكن نيست بتوانيم آنها را در اين تعداد صفحه جمع كنيم. حاصل جمعآوري اطلاعات و تحقيقاتمان، ابتدا كتاب «همپاي صاعقه» است كه تاريخچه6 ماه نخست تيپ است و تقريباً حدود 800 صفحه شد و جلد دوم آن به نام «ضربت متقابل» بود كه نوشتن آن حدود سه ماه زمان برد. بنابراين نياز به ثبت وقايع به صورت تاريخنگاري، دليل وارد شدنم به اين مقوله بود.
تاريخ نگاري شما در قالب نوشتن خاطره است؟
سعيام بر اين بوده كه محور اصلي، خاطره باشد زيرا هرچه گفته و نوشته شده از سوي راويان است و نويسنده فقط حلقه واسط اين گفتگو با مخاطب است. اين دو كتاب به گونهاي جمعآوري شده كه ميتوان رمان هم به آن اطلاق كرد. به اين معنا كه ابتدا و انتهايي دارد كه خواننده ميخواهد بداند، آخر كار چه شده و براي قهرمانان داستان چه اتفاقي افتاده است. خاطرات منسجمي اند كه به شكل مونتاژ و موازي كنار هم قرار گرفته و هر يك مكمل ديگرياند. ممكن است يك كتاب، 100 راوي داشته باشد و بسياري از مكالمات بوسيله بيسيم و از اين جور چيزها باشد با اين حال، هر يك در جهت تكميل ديگري است. مثلاً در فصل نخست همپاي صاعقه، در عمليات محمد رسولالله (ص) همه در مسير، حرف ميزنند و نتيجه اين حرفها به جايي ختم ميشود. يا در عمليات فتحالمبين و ... همينطوراست. نوشتهاي روايت و خاطرهگونه است اما شكل رمان هم دارد.
صرفا تاريخنويسي انجام ميدهيد يا تحليل تاريخ هم داريد؟
خير، تحليل نيست و فقط روايت است. در هيچ جايي از داستان اظهار نظر داناي كل ديده نميشود. ممكن است راويان درباره نحوه عمليات يا عملكرد فلان فرمانده نظر بدهند، اما من فقط گفتگوهاي كساني را كه شاهد ميداني بودند يا مصاحبهشان از طريق راويان حاضر در ميدان ثبت شده يا از روي نوارهايي كه سالهاي بعد از دفاعمقدس به دستم رسيده نوشتهام . بنابراين عين روايت است و هيچ قضاوتي در آن صورت نگرفته است.
براي نوشتن و ثبت وقايع تاريخي به مدارك متقن و البته دست اول نياز است. چگونه به اين مدارك دسترسي پيدا كرديد؟
الآن بسياري از اسناد جنگ ديگر محرمانه نيستند. نقل قولي كه از مقام معظم رهبري شنيدم اين بود كه اين اسناد قابل انتشارند و بيان آنها مانعي ندارد. بعضي از اين اسناد در تشكيلاتي كه ما بوديم وجود داشتند زيرا يك مركز نظامي و در جنگ نقش به سزايي ايفا كرده بود و بخش عمده آن هم در مركز مطالعات و تحقيقات جنگ سپاه وجود داشت. اين مدارك به واسطه ارتباطي كه با دوستان داشتم به دستم ميرسيدند و الآن هم مدارك جديد و تازهاي به دستمان ميرسد. مثلاً قرار شد چاپ جديد كتاب همپاي صاعقه متوقف شود زيرا ويراست چهار آن بايد با توجه به اسناد و مدارك جديدي كه به دستم رسيده انجام شود كه مربوط به سه-چهار ماه نخست جنگ است. گاهي هم اين اسناد انگار به طور امداد غيبي به دستمان ميرسند و آخرين لحظات، گرههاي عمليات و وقايع توسط آنها باز ميشوند.
در نوشتن خاطرات، رعايت چارچوب ها محدوديتي را برايتان ايجاد نميكند؟
يكي از ويژگيهاي اين دو كتاب اين است كه در آن ها دقيقاً اصول خاطرهنويسي رعايت شده. در خاطرهنگاري از چيزهايي كه مهماند، زمان و مكانند و ديگري هم شخص راوي. اين سه بايد دقيقاً مشخص باشند. در باره مكان كه دقيقاً محل وقوع را در همان جايي كه اتفاق افتاده بيان ميكند، مثلاً در ايستگاه گرمدشت، جاده اهواز- خرمشهر، كنار كانال آب. درباره زمان نيز همين گونه است يعني زمان دقيق، مثلاً روز دوازده ارديبهشت سال 1360 ساعت 40/16و ...
همه فعاليتهايي كه در جبهه انجام مي شدند با همين دقت ثبت و ضبط شده اند؟
بله نوارهايي همراه راوي بوده مثل اينكه نوار شماره 20 ساعت 5 تا 6 بعدازظهر و ...
بله و ...
اين اصول و اسلوبها دقيقاً در كتابهايم رعايت شده اند.
به جز اين سه مورد كه اشاره كرديد، اصول ديگري هم هستند كه ما را محدود ميكنند مثل اينكه با نسل امروز كه حرف ميزنيم، لازم است زبانمان به روز باشد. بنابراين مجبوريم خاطرهها را با تغييراتي در زبان آن، بنويسيم تا فضاي آن دوره كاملاً درك شود.اين تغيير، محدوديت ايجاد نميكند؟
آنچه در اين خاطرات وجود دارد و مهم است؛ صداقت است. زيرا 50 درصد از راوياني كه خاطره گفتهاند شهيد شدهاند و اين نوارها از صحنههاي نبرد آنها به جاي مانده. البته در اين مرحله از جنگ در سال 1361 اتفاق خوبي افتاد و آن اعزام راويان دفتر سياسي سپاه به جبههها بود. اين افراد همراه فرماندهان و نيز در دل يگانها، وقايع را ثبت ميكردند. بعد از هر مرحله از عمليات هم تعدادي از رزمندگان را گلچين ميكردند و با آنها حرف ميزدند و از آنان ميخواستند واقعيات را بيان كنند، زيرا قرار بود كه اينها ثبت تاريخي شوند و مربوط به مطبوعات و نشر نبودند. بنابراين، افراد هم واقعيات را ميگفتند اگر ضعفي بود چه در فرماندهي يا ضعف در تاكتيك يا قدرت. بنابراين گفتههايي كه در اين نوارهاهستند عموماً گفتههايي از روي صدق و صداقت اند و شعار در آن ها نيست و عين واقعيت اند و شكست و شهيد شدن و محاصره و ... در آن ها وجود دارند كه به نظر ميرسد مخاطب با آن ارتباط برقرار ميكند.
در عملياتي مثل رمضان كه شهداي زيادي داشتيم و موفق نبوديم، همه را نوشتهايد؟
بله در كتاب ضربت متقابل، همه را آوردهام. ملاقاتي با رهبر معظم انقلاب داشتيم كه ايشان هم بعد از خواندن اين كتاب به همين نكتهها توجه كرده بودند. در حالي كه ممكن بود بعضي از مقامهاي امنيتي بيان آن را صلاح ندانند اما ايشان بر همان نقطهها دست گذاشتند و نوشتن اين مسايل را نقطههاي قوت اين كتاب بيان كردند و اصالت كتاب را به همين گفته ها و خاطرات كه تا به حال گفته نشده دانستند.
اما گاهي بيان بعضي از روايات صادقانه، در حيطه اعتقادات ما درست نيستند؛ مثل مورد آزار قرار گرفتن زنان و دختران بعد از محاصره و اشغال شهرهايمان توسط بعثي ها.
اين بخش در سه، چهار ماه ابتداي جنگ اتفاق افتاده كه البته ما به آن نپرداختيم اما به اندازه كافي در اين مورد گفته شده. در بستان، سوسنگرد، خرمشهر و ... وقايعي اتفاق افتادند و بوميهاي آن منطقه هم به بيان آن راضي نيستند. به هر حال كار من نگارش صحنههاي نبرد و اتفاقات در خط مقدم جبهه است حتي اگر تلخ باشند. مثلاً گاهي، يك دوشكاچي عراقي گردان ما را متلاشي كرده. متأسفانه در فيلمهايي كه به خورد جوانان ما دادهاند اين است كه عراقيها عمدتاً مست و بيعرضهاند در حالي كه اينگونه نبود. بعضي از آنها خيلي خوب ميجنگيدند و گاهي يك يا دو نفر شان ميتوانست راه 300 نفر از ما را سد كند. در عمليات بيتالمقدس كه منجر به آزادسازي خرمشهر شد جنگ ما حدود 23 روز طول كشيده بود كه در آن حمله كرديم، شهيد داديم و محاصره شديم و بدترين شرايط را داشتيم. از صحبتهاي شهيد همت است كه ما به مرحلهاي رسيده بوديم كه ديگر مغزها خسته شده بود و ديگر كشش نداشت تصميم بگيرد چه كار كند. آنقدر شرايط سخت بود كه هيچ فرمانده لشكر و تيپي آمادگي انجام عمليات را نداشت. هر كس دنبال بهانه بود كه برود. از طرفي هم مردم انتظار داشتند كه اين حملهها و شهيد دادنها نتيجه بدهد و خرمشهر آزاد شود و تا اين اتفاق نميافتاد نتيجه عمليات مطلوب نبود. در كتابم به اين شرايط اشاره كردهام. در اين وضعيت شهيد صياد شيرازي و محسن رضايي خدمت امام (ره) رسيدند و اين را مطرح كردند كه تا دهانه خرمشهر پيش رفتهايم و همه چيز آماده است اما ديگر نه رمقي داريم و نه نيرو. خيليها شهيد شده اند و مجروح هم زياد دادهايم ... و امام در يك جمله فرمودند: «تا توكلتان بر خدا چقدر باشد». اين جمله امام براي رزمندگان انگيزه شد و به لحاظ روحي انرژي گرفتند تا خرمشهر به آزادي رسيد. ما نميتوانيم ادعا كنيم كه با دشمن هم تراز بوديم؛ گاهي او از ما برتر بود چه از لحاظ تاكتيك و چه سلاح و مهمات و ... ما نبايد از بازگويي اين موضوع ها بهراسيم.
كتابهاي دفاع مقدس به دست مخاطب ميرسند يا بيشتر براي ماندن در كتابخانههاي كشورند و خريداران دولتي دارند؟ اين تهمت ناروايي به فرهنگ جنگ است. ما در نمايشگاه كتاب هر سال شاهد شلوغي غرفه ها و خريد كتابهاي دفاع مقدس هستيم.
همه كتابهاي دفاع مقدس پرطرفدار نيستند. شايد براي بعضي از افرادي كه آن زمان بودند جذاب باشند اما جوان امروز چطور؟
جوان امروز صد در صد سراغ اين كتابها ميرود. كتاب «همپاي صاعقه» كتابي تاريخي است. كسي كه اين كتاب را نخوانده باشد فكر ميكند اين يك كتاب تاريخي صرف است. اما بيش از 18 تا 24 بار زير چاپ رفته و حدود 13 ـ 14 هزار تومان قيمت دارد كه مخاطب آن را خريده.
كتابهايتان را آسيبشناسي هم كردهايد.
آسيبشناسي وظيفه مراكز علمي و تحقيقاتي است.
براي شما به عنوان نويسنده اهميتي ندارد كه آثارتان تا چه اندازهاي مخاطب دارد و مخاطبانتان چه كسانياند؟
برداشت من از بازخوردي كه در جوانان ميبينيم و نيز مراجعات و پيگيري مدام آنان، اين است كه كتابهايم مورد استقبال قرار گرفتهاند.
بيشتر چه قشري پيگير كتابهاي شما و چاپ آنها هستند؟
بيشتر جوانند، اما من انتظار دارم كه خواص از اين آثار استفاده بيشتري داشته باشند. بنا بر گفتههاي مقام معظم رهبري، مي شود از اين كتابها دهها فيلم و رمان تهيه كرد. اما فيلمسازان ارتباط برقرار نميكنند و بعضي از آنان براي ساخت فيلمها بيشتر در اوهام به سرميبرند. گاهي فيلمها وقايعي را از جنگ نشان ميدهند كه واقعي نيستند و تحليل خودشان است.
شايد اين موضوع نشاندهنده اين است كه جامعه اين گونه فيلمها را ميپسندد.
خير. اين مسأله خراب كردن ذائقه مخاطب است. يعني به جاي هدايت كردن مخاطبان، آنان را از حقيقت دور ميكنند. آن چه كه واقعي بوده بيان نميشود بلكه به موضوع هاي كذايي پرداخته ميشود. گاهي براي داشتن جذابيت به طنز كشيده ميشود و گاهي خيال در آن زياد است. در هر حال در فيلم جنگ افراط و تفريط به چشم ميخورد.
براي اينكه خاطرات واقعي به صورت فيلم ساخته شوند، كاري انجام دادهايد يا نوشتن اين كتابها كافي است؟
البته فيلمساز بايد بخواهد. سيما فيلم از من اجازه خواسته تا كتاب همپاي صاعقه را به صورت فيلم درآورد؛كارهايش هم انجام شده اما چون كار پرهزينهاي است معطل مانده. مشكل اين جاست كه به دليل هزينهبر بودن آن، كمتر سراغش ميآيند. براي دفاع مقدس نيز بايد مانند پروژههاي ديگر صدا و سيما سرمايهگذاري كرد و به صورت ملي وارد عمل شد. نميشود براي دفاعمقدس به صورت جزيره اي فيلم ساخت. همانگونه كه براي فيلمهاي مختارنامه يا يوسف پيامبر(ع) هزينه شده براي دفاع مقدس هم بايد هزينه پرداخت شود. هنرمندان خبره و اصيل بسيج شوند و طراحي عميق و درست انجام شود و تيم قوي و اراده قوي و هزينه مناسب پشت كار را بگيرند.
شما پيشنهاد اين كار را دادهايد؟
بله در برنامه زنده تلويزيوني خواستم. تا وقتي اراده اين كار در مسوولان نباشد و هر كس فقط گوشهاي را ببيند كار خاص و قابل توجهي انجام نمي شود. البته نمونه موفق هم داشتهايم. در مستند دفاعمقدس كه چند سال پيش در هفت روز از هفته دفاعمقدس در تلويزيون پخش شد، موفقيت داشتيم اما در بحث سينما و سريال اين اراده وجود ندارد و كسي ريسك نميكند.
در دوران دفاع مقدس، گاهي ارتش و سپاه با هم دچار مشكلاتي بودند آنها را هم ثبت كردهايد؟
بله در همين كتاب همپاي صاعقه آمده است. جايي كه طرح مانور عمليات داده ميشود نظر ارتش و سپاه با هم متفاوتند و ...
در ثبت اين وقايع بيطرفانه عمل كردهايد؟
بله. چهار نفر از تيمساران كه از كارشناسان خبره ارتش و طراحان زمان جنگ هستند به من گفتند كه منصفانهترين نگارش در اين كتاب وجود دارد و از من تشكر كردند. سعي كردهام همان اندازه كه به نقش سپاه و بسيج اشاره شده به نقش ارتش هم اشاره شود و البته واقعياتي است كه نميتوان آن را كتمان كرد.
شما به حضور هر دو سازمان اشاره كردهايد، به اختلاف هايشان چطور؟
هنوز به آن مرحله و زمان در خاطرهها نرسيدهايم. يعني مرحلهاي از جنگ را نوشتهايم كه هنوز اختلاف سپاه و ارتش اوج نگرفته است. در واقع عمليات رمضان را تازه پشت سر گذاشتهايم كه نقطه آغاز اين اختلافهاست.
تصميم داريد بعد از آن هم بنويسيد؟ و اگر بله از اين اختلافات هم خواهيد نوشت؟
اگر فرصتي باشد بله. اگر بنويسيم حتماً اين اختلافات را هم ذكر خواهم كرد. البته به بعضي از اين اختلافات اشاره شده وقتي عمليات رمضان تمام شد، عين مذاكرات 2 تن از سران ارتش و سپاه، آمده است كه مذاكره دوستانهاي هم نيست و با هم جدل ميكنند.
به نظر شما زبان نويسندگان دفاع مقدس با زبان نويسندگان امروز كه درباره دفاع مقدس مينويسند، تفاوت پيدا كردهاند؟
همه چيز تغيير كرده است. در گفتمانهايمان تغيير داشتهايم. در زمان آغاز انقلاب و دفاعمقدس نوع گفتمانها ميطلبيد كه بيشتر شعاري باشد كه در ادبيات، شعر و فيلم و ... تأثيرگذار بوده. مثلا در فيلمها همه ملقب به «حاجي» و «سيد» بودند و همه هم مقدس و پهلوان، از افراط آن زمان به تفريط الآن رسيديم كه دموكراسي در روز روشن و ... را داريم. در مورد ادبيات هم همين طور است؛ نوع نگارش تفاوت دارد. نگارش كتابهايي كه مثلاً در سال 1367 نوشته شده با كتابهاي الآن و نيز نوع الفاظ و اصطلاحات فرق كردهاند.
نظرتان درباره وضعيت جانبازان بنابر همين افراطهاي آن زمان و تفريطهاي حالا چيست؟ به نظر شما چند درصد از عملكرد خود پشيمانند؟
فكر نميكنم كسي پشيمان باشد. شايد از نامهربانيها و مشكلاتي كه با آن دست و پنجه نرم ميكنند و نيز بي توجهي و وجود تبعيضها ناراحتند نه پشيمان. بنابراين هميشه نقطه روشني در زندگيشان احساس ميكنند كه همان زمان حضور در جبهه است.
با چه عدهاي از جانبازان صحبت كردهايد كه اين نقطه روشن را بيان كردهاند؟
جانبازان قطع نخاع گردن، قطع نخاع كمر،شيميايي و خيليهاي ديگر.
در چه وضعيت اجتماعي بودند كه پشيمان نشدهاند و فقط ناراحت بودند؟
براي كسي كه خودش به جبهه رفته پشيماني وجود ندارد.
شايد ما مردم جامعه كاري كرده ايم كه دچار پس رفت شده ايم و باعث پشيماني آنان .
در هر صورت، اگر پشيمان شده باشند يعني انگيزهاي براي جبهه نداشتهاند.
شما خودتان تا به حال كاري را با انگيزه انجام دادهايد كه بعد پشيمان شويد؟
اين مسأله با كارهاي ديگر فرق ميكند. كساني كه به جبهه رفته بودند جانشان را كف دست گذاشتهاند كه رسيدهاند به قطع نخاع و ... در حقشان اجحاف و باعث ناراحتيشان شده است و زبان به اعتراض باز ميكنند كه شرايط نامطلوب است. اما اين به معنا فدا كردن گذشتهشان نيست زيرا گذشته اشان بسيار با ارزش است.
به نظر ميرسد پاسخ شما به اين پرسش شعاري است. اگر به عنوان نويسنده كه تمام توان و زندگي خود را براي بيان ارزشهاي دفاع مقدس گذاشتهايد و آن را مكتوب كردهايد از كتابتان بدترين نوع برداشت و سوء استفاده بشود، از نوشتن آن پشيمان نميشويد؟
اين دو موضوع با هم قابل مقايسه نيستند. بايد به نخستين پيام امام (ره) برگرديم كه براي قطعنامه بيان كرده بودند: «ما براي اداي تكليف جنگيديم و نتيجه فرع آن بوده است».
امام (ره) درباره نتيجه اجتماعي اين سخن را گفتهاند اما درباره جانبازان، ما درباره نتيجه شخصي حرف ميزنيم.
البته امام (ره) همان زمان هم به خاطر عملكرد اشتباه بعضي از مسوولان از رزمندگان، خانوادههاي شهدا و ايثارگران عذرخواهي كردند. خود ايشان هم از بعضي از ناملايمات ناراحت بودند.
صحبتي داشتيم درباره سينما و فيلم. نظرتان درباره رابطه هنر و جبهه چيست؟
در آن دوره، بنابر فرموده امام (ره) كه فرمودند شهادت هنر مردان است و شهدا، جانبازان و ايثارگران مصداق آنند هنرنمايي چنين بود، اما اگر وجه تمثيلي را كنار گذاريم، هنرمندان به شكل ظاهري بايد وارد ميدان شوند و هنرمندي شهيدان و ايثارگران را با زبان هنر براي نسل امروز بازگو كنند، زيرا به گفته بزرگان ما هنر زيباترين زبان براي ارائه هر واقعيتي است. ما در عرصه هنر، بستري را آماده كرديم براي كسي كه ميخواهد رمان بنويسد يا فيلمساز كه از درون اين خاطرات اين هنر را به عرصه نمايش گذارد. من به عنوان تاريخنگار آنچه را بوده بازگو كردم و حالا هنرمندان با چاشني هنر و رنگ و لعابي كه به آن ميدهند، آن را آماده ميكنند تا به مخاطب برسد.
اين رنگ و لعاب واقعيات خاطره را تغيير نميدهد؟
در زندگينامهنويسي به صورت داستان،رمان،قصه و ... دست نويسنده باز است و براي ارتباط برقرار كردن با مخاطب ميتواند تا جايي كه به اصل واقعيات آسيبي نرسد، در آن دخل و تصرف كند.
به نظر ميرسد بعضي از زندگينامه ها كه داستاني ميشوند بخش تخيل در آن بسيار پيداست و گويا كاملاً از واقعيات دور ميشوند.
بله. چند نمونه از اين كتابها را ديدهام. يك واقعه كوچك از زندگي شهيد را گرفته و آنقدر اطراف آن قلمفرسايي كرده بودند كه اگر آن كتاب را به خانواده خود شهيد ميدادند، آنها متوجه نميشدند كه اين شهيد فرزند آنهاست. اما من مثلاً بيست واقعه از زندگي شهيد را كه بيست راوي دارد و مشخص است، مينويسم و در بعضي از بخشها كه بايد نگارش تغيير كند اين كار را ميكنم و رنگ و لعاب هم به آن اضافه ميشود اما تغيير در واقعيات ايجاد نميشود.
داوري هم به عهده داشتهايد؟
بله كتاب شهيد غنيپور را در سال گذشته داوري كردم.
به نظر شما داوري در مورد كتابهاي دفاع مقدس چگونه است؟
من بخش مستند زندگينامه داستاني را داوري كردهام كه حدود 40 اثر ارسال شده بود. داوري قبل از اين در يك حلقه بسته بود كه در آن تعداد خاصي هميشه دبير و داور بودند اما الآن در حال خارج شدن از اين حلقه است كه اين مطلوب است.
چند ساعت در روز كتاب ميخوانيد.
حدود يكي دو ساعت
آخرين كتابي كه خوانديد.
مقاومت در سوسنگرد.
و نخستين كتاب؟
از كتابهاي جنگي «لحظههاي يك پاسدار» كه خاطرات آقاي محمدي بود. اما به طور كلي از سال 57 ـ 56 شروع به خواندن كتاب كردم كه از جمله آنها كتاب هاي شهيد مطهري، صمد بهرنگي، محمود حكيمي و ... بودند.
به جز كتابهاي موردنياز براي كارتان به چه موضوع هايي علاقهمنديد؟
باز هم خاطره و داستان دفاعمقدس.
براي نوشتن خاطرات، به موضوع هاي روانشناسي و جامعهشناسي هم وارد شدهايد؟
نويسنده بايد اين موضوع ها را بداند و اين در شرايطي است كه درباره آدمهايي كه ميخواهند بنويسد آگاهي كافي نداشته باشد و آنان را نشناسد. اما من با رزمندگان زندگي كردم، حدود 8 سال با هم بوديم و تقريباً الگوهاي روانشناسي را در آنان ميدانم و ميشناسم.
چقدر به كتابهاي جامعهشناسي رجوع ميكنيد؟
من كتابهاي استاني مينويسم. مثلاً براي استان همدان كتاب نوشتهام و جامعهشناسيام هم بيشتر جامعهشناسي اقليمي و جغرافيايي همان منطقه است.
به شعر هم علاقمنديد؟
خيلي.
ميخوانيد يا ميسراييد؟
ميخوانم.حتي حفظ كردنش هم برايم سخت است!
از كدام شاعر ميخوانيد؟
سلمان هراتي، قيصر امينپور و...
از شاعران گذشته؟
زياد نه.
اهل موسيقي يا هنرهاي ديگر هم هستيد؟
موسيقي گوش ميدهم. اما به دليل اينكه الآن در بخش تلفيق موسيقي و فيلم يا كليپ كار ميكنم، بيشتر گوش ميدهم تا ببينم با تصوير تطبيق دارند يا خير و اهل هنرهاي ديگر هم نيستم.
ورزش ميكنيد؟
قبلاً فوتبال بازي ميكردم. الآن فقط طرفدارم.
اگر به زمان گذشته برگرديد كه جنگ شروع شد با تجربه الآن باز هم به جبهه ميرفتيد؟
حتماً. جامعه ما زماني به اين نتيجه ميرسد كه كفران نعمتي نسبت به بازماندگان جنگ داشتند و از اين موضوع پشيمان خواهند شد.
اگر دوباره جنگ پيش آيد موافقيد فرزندانتان به جبهه بروند.
بله اگر خودشان بخواهند. اما بسيار سخت است. رزمندگان كه آن زمان رفتند و حالا داراي فرزندند ميفهمند كه پدران و مادران در آن زمان چه روحي داشتهاند.
كدام يك از كتابهايتان را بيشتر دوست داريد؟
غربت هور.
چرا؟
زيرا خاطرات شخصي خودم است و فضايي كه در آن وجود دارد شرايط سخت و شكست و جنگ نابرابر است و اين جنگ واقعي ما بود. مظلوميت ما در كتاب نمودار است.
دوست داريد كدام كتابتان فيلم شود؟
همه آنها قابليت فيلم شدن را دارند. اما همپاي صاعقه خوب است زيرا هم تدبير، هم انسجام سپاه و ارتش هم پيروزي و هم شكست و بالاخره همه صحنههاي شيرين و تلخ را داشته و چيزي كم ندارد. اين همان چيزي است كه يك فيلم بايد آن را داشته باشد و به آنها نياز دارد.
لازمه نوشتن رمان جنگي حضور در جبهه است؟
خير. بسياري از افراد بودند كه از وقايع تاريخي رمان ساختند كه آن زمان نبودند. اما بايد جامعه و آدمهاي آن دوره را خوب بشناسند.
آخرين اثرتان چيست؟
كارنامه تاريخي استان همدان در جنگ تحميلي كه شكل رمان هم دارد و به گونه مسلسلوار و پيوسته به هم است.
تصميم داريد در آينده چه كارهاي ديگر انجام دهيد؟
در حال حاضر مشغول كار اجرايي ام. اما كاري كه قول آن را به مخاطبان دادهام، ادامه تاريخنگاري لشكر 27 محمدرسولالله (ص) است.
آثار:
«عقابان بازي دراز»
«آن سه مرد» (اثر برگزيده اولين دوره جشنواره پاسداران اهل قلم. چاپ اول 1383 ـ چاپ شانزدهم 1384)
«همپاي صاعقه» (اثر برگزيده ششمين جشنواره انتخاب كتاب سال دفاع مقدس) و مفتخر به تقدير از سوي رهبر فرزانه انقلاب حضرت آيتالله خامنهاي.
«ضربت متقابل» (اثر برگزيده (سوم) دوازدهمين جشنواره انتخاب كتاب سال و برگزيده سومين جشنواره انتخاب كتاب پاسداران اهل قلم)
«نبردهاي جنوب اهواز»
«از الوند تا قراويز»
«ققنوس فاتح»
«بهار 82»
«غوفاي غبار»
«طلايهداران دوكوهه»
نظر شما