به گزارش خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا)، چهاردهمين مجموعه درسگفتارهايي درباره عطار، به سخنراني دکتر قدمعلي سرامي درباره «غزلِ عطار» اختصاص داشت. اين نشست عصر چهارشنبه (9 آذر) در مركز فرهنگي شهر كتاب برگزار شد و سرامي، استاد زبان و ادبيات فارسي غزلهاي عطار را واكاوي کرد.
عشق مادرانه عطار به هستی
سرامی گفت: عشق عطار به هستی، «عشق مادرانه» است. به خاطر همین هم ماندگار است. عطار در مرگ مادرش می گوید: «مرا گر بود انسی در زمانه/ به مادر بود و او رفت از میانه؛ اگر چه رابعه صد تهمتن بود/ ولیکن ثانیه این نیک زن بود».
وی افزود: عرفان عطار برگرفته از حماسه است. به همین دلیل است که می گوید قدرت رابعه صد برابر رستم بود. در نگاه او، هر کس که بتواند بر خود چیره شود، بر همه عالم چیره شده است. من شک ندارم که عطار به خاطر عشق به مادرش بود که داستان «رابعه عدویه» را در «تذکره الاولیاء» آورده است.
این استاد زبان و ادبیات فارسی گفت: عطار در این کتاب، سرگذشت بیش 90 پیر را آورده که یکی از آنها زن (رابعه) است. چون عطار می داند که روان و اندیشه است که آدم ها را از هم جدا می کند، نه استخوان و ریشه.
وی افزود: عطار خود را را «پُرگو» می نامد. با این همه سخن خود را به «شاهد زیبا» و «عروس خانگی» که پوششی از ناز دارد، تشبیه می کند. به همین دلیل باید سخن عطار را بسیار خواند تا پوشش آن برداشته شود و نیک دریافت شود. عطار که نگاه مادرانه دارد، عشق را برمی گزیند. پس وظیفه خودش را انجام شده می داند.
سخنان عطار را باید بسیار خواند
عطار می گوید: «عشق جامی داد و بستد والسلام/ چند گویی آخر از خود والسلام؛ تو چنان انگار کاندر راه عشق/ یک نفس بودیم و شد آمد والسلام؛ شیشه ای اندر دمید استاد کار/ بعد از آنش بر زمین زد والسلام». به درستی هم عرفان هیچ نیست جز روانشناسی انسان در قرون و اعصار. عارفان بزرگ هم کاری جز این نکرده اند که احوال خود را برای ما به یادگار بگذارند.
وی افزود: عصاره آن احوال هم همان است که حافظ آن را در یک بیت فشرده است: «آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است/ با دوستان مروت با دشمنان مدارا». راه عاشقانه چنین است که باید خود را در همان آغاز باخت. چون این راهی است که «خودی» در آن راه ندارد.
عطار می گوید: «عشق باید که باید بستاند تو را». کار عشق، ستاندن «خود» آدمی است. کسی که مستغرق عشق شد، سزاوار و برازنده نام «عاشق» است. عشق، آدمی را بیمه می کند و غنا و شادمانی می بخشد. برای عشق هم فراغ معشوق از وصال او بهتر است. اگر چه برای عاشق بهتری و بدتری وجود ندارد، هرچه هست «بهتری» است.
همانندی عطار و خیام
این استاد ادبیات فارسی افزود: عطار همشهری به نام «خیام» دارد که اهل عشق بوده، اما خوب فهمیده نشده است. خیام حیران ترین عارف است. حتی از عطار هم حیران تر است.
وی گفت: خیام را باید راستگوترین عارف دانست. چون نمی گوید همه چیز را می دانم. با این که عالِم بوده و فقه و اصول و صرف و نحو خوانده، اما می گوید: «نمی دانم». عطار از خیام یاد گرفته که به نادانی خودش اعتراف بکند و این اصل دانایی است.
وی اظهار کرد: عطار در غزلیاتش، عشق را برمی گزیند و از گفتن «نمی دانم»، دوری نمی کند. از سوی دیگر، عطار این ویژگی را دارد که به دنبال پیرو نباشد. برای این که می داند هر کس داعیه چنین کاری دارد، به گمراهی می رسد.
سرامی گفت: عطار بارها از «مرگ» یاد می کند، تا به ما بفهماند که یک لحظه لقاء دوست، همه ازل و ابد آدمی را می پوشاند. این را هم باید گفت که در تفکر عطار، «آن» یعنی یک لحظه. اگر این «آن» را در یک لحظه دریافت کنیم، از همه چیز بی نیاز خواهیم شد. تنها راه رهایی از چون و چراها هم این است که بدانیم که نادانیم.
پنجشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۰ - ۱۲:۵۸
نظر شما