پنجشنبه ۱ دی ۱۳۹۰ - ۱۴:۳۰
خاکی: حیرت و حیرانی مفاهیم مشترک عطار و مولانا است

دکتر غلامرضا خاکی در میزگرد بررسی غزلیات عطار و مولانا گفت: «حیرت» و «حیرانی» یکی از مفاهیم مشترک عطار و مولانا است. در واقع اگر عارفان را شبکه ای بدانیم که به زبان های گوناگون از معانی سخن می گویند، عام ترین مفهومی که نزد آنان می توان جُست، حیرت و حیرانی است._

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا)، پانزدهمين نشست از مجموعه درس گفتارهايي درباره‌ عطار، «سفر به ذره» نام داشت كه ميزگردي درباره غزليات عطار و مولانا بود. اين نشست در شب نخست زمستان (30 آذر) با حضور اديبان و علاقه‌مندان در مركز فرهنگي شهر كتاب برگزار ‌شد. 

دکتر غلامرضا خاکی در ابتدای نشست گفت: حیرت و حیرانی یک روش برای گریختن از عقل جزیی است و گاه گزارش احوالات یک سالک در رویارویی با امر مطلق است. گاه نیز تجربه رابطه ای است که آدمی را به سمت حقیقت هدایت می کند. برخی خواسته اند که از شخصیت عطار بهره برداری کنند و چنین بگویند که سیر و سلوک او با جزییات عقلی و فلسفی هماهنگ است. 

وی افزود: این برداشت، غفلتی است که باید در آن مکث کرد. وقتی او می گوید: «سالک فکرت که در کار آمده است/ نه ز عقل کز دل پدیدار آمده است»، این نشان می دهد که کاربرد «فکرت» در نزد عطار ویژگی خاصی دارد. چون در پاره ای جاها عطار یونانی ستیزی خود را بیان کرده است. 

فکرت نگاه دل به دیده عبرت به خداوند است
خاکی اظهار کرد: در اینجا نخست باید معنایی برای «فکرت» پیدا کرد. فکرت را اندیشه ای دانسته اند که بر آن درنگ می کنند. اما تفکر، گریز دل به سوی ملکوت الهی است. فکرت نگاه دل به دیده عبرت به خداوند است. پس اگر فکرت در ما اتفاق بیفتد، پدیده ای به نام حیرت رُخ خواهد داد. در نزد عطار، فکرت حیرت زا است. این را هم باید گفت که زبان عرفا پارادوکسیکال است. از این رو آنچه برای فیلسوفان قابل فهم نیست، برای عارفان درک کردنی است. 

وی افزود: فیلسوف نمی تواند حیرت را تجربه کند، چون ابزار او تعقل است و تعقل درپی ساماندهی جهان است. در حالی که فکرت به ما اجازه می دهد که آنچه را فیلسوفان نمی توانند ببینند، ببینیم و درک کنیم. با این حساب، فکرت نمی تواند از جنس تامل ها و تعقل های فلسفی باشد. 

لغت شناسان حیرت را به مفهوم گرداب دانسته اند
وی به واژه حیرت اشاره کرد و گفت: لغت شناسان حیرت را به مفهوم گرداب دانسته اند. پس حیرت نوعی به دور خود چرخیدن است و بالابرنده و به خویش مشغول کننده است. «روزبهان» در مفهوم حیرت می گوید که: «حیرت ودیعه ای است که از راه تفکر به عارف داده می شود». آنجایی که عارفان حیرت خواهی کرده اند، نگران بوده اند که ممکن است عقل دچار این اشتباه بشود که قادر به شناخت خداوند است. 

این استاد دانشگاه افزود: یک عارف به دنبال این است که عجز عقلش را با حیرت نشان بدهد، تا بتواند از چارچوب عقل فراتر برود و پدیده ای را مشاهده کند که عقل را محال می داند. تجربه ها درونی است که عارف را متوجه عجز عقل کرده است. البته این سخن بدان معنا نیست که نیازمند عقل نیستیم. بلکه مفهومش این است که عقل در حوزه ی شناخت خداوند عاجز است. 

وی افزود: آدمی امر مطلق را با عقل نمی تواند بشناسد. شاخص خداشناسی، احوالات حیرانی است. یک نشانه حیرانی هم بهت و سرگشتگی است. نشانه دیگر آن بی خبری از خویش است و نیز آمیختگی جهل و آگاهی است. چون آگاهی مطلق و جهل مطلق وجود ندارد. مولانا می گوید: «تو آسمان منی و من زمین به حیرانی/ که دم به دم ز دل من چیز رویانی» 

سنجش عطار با مولانا باعث درخشش مولانا می شود
حمیدرضا شایگان فر سخنران بعدی میزگرد بود، وی افزود: با توجه با تمام زحافات و اوزان شکسته ای که مولانا به کار بُرده، 48 وزن را در دیوان غزلیات او تشخیص داده اند. البته هنوز هم بین 48 تا 53 وزن، اختلاف هست. چون بسیاری از غزلیاتی که در دیوان کبیر راه یافته، معلوم نیست از مولانا باشد. 

وی افزود: هنگام مقایسه مولانا و عطار، از دید به کارگیری اوزان، البته مولانا را باید بزرگتر دانست. هرچند هر دو آنها بزرگ هستند. این مقایسه همانند مقایسه کردن سعدی و حافظ است. اگرچه سعدی شاعر توانا و بزرگی است، اما در سنجش با حافظ در جای پایین تری قرار می گیرد. مولانا و عطار هم همین گونه اند و سنجش عطار با او، ناخواسته باعث درخشش مولانا می شود. 

شایگان فر اظهار کرد: مولانا نزدیک به 53 وزن را به کار می گیرد و عطار 30 وزن را. با این حساب عطار دو سوم مولانا از وزن استفاده می کند. بسامد اوزان موسیقایی مولانا هم بسیار بیشتر از عطار است. می دانیم که وزن های طرب انگیز، به شاعر آزادی عمل می دهد. 

مثلا آنجایی که مولانا می گوید: «آمد موج الست کشتی غالب ببست»، وسط مصراع مکثی روی می دهد که همین توقف و مکث باعث آزادی عمل شاعر می شود و به او این اجازه را می دهد که در میانه مصراع، قافیه بیاورد. این ویژگی که مولانا از آن استفاده می کند، باعث رقصان شدن شعر می شود. غزل عطار چنین ویژگی ندارد. 

وی افزود: مولانا از ردیف های بلند هم استفاده می کند که ویژگی آن تکرار ضرب آهنگ است. چنین چیزی را در عطار نمی بینیم یا کمتر می بینیم. عطار به ندرت از ویژگی های موسیقایی استفاده می کند. یک نمونه نادر از به کارگیری این ویژگی در نزد او آنجایی است که عبارت: «چیزی بده درویش را» را در پایان هر بیت تکرار می کند. 

غزل مولانا حاصل تجربیات دَم و لحظه است
این استاد دانشگاه اظهار کرد: اما عطار این گونه ردیف های طولانی را کم به کار می گیرد. آن حالت سماعی که در غزل مولانا هست، در شعر عطار دیده نمی شود. وزن شعر عطار خیزابی نیست. به هر حال اگر بخواهیم وزن هایی را که قابلیت موسیقایی دارند، درنظر بگیریم، خواهیم دید که مولانا 35 و عطار 16 وزن استفاده کرده است. چرا مولانا وزن های بیشتری را به کار بُرده است؟ پاسخش این است که غزل مولانا حاصل تجربیات دَم و لحظه است. 

وی افزود: این را هم بگوییم که مولانا استاد عروض و قافیه است. او در برخی از غزلیاتش نوع وزن را هم می آورد. هرچند شعر او را باید فراتر از وزن و قافیه دانست. مولانا وزن و قافیه را مانعی برای شعر خود و معناهایی که در دل دارد، می شناسد. 

مولانا می گوید: «قافیه اندیشم و دلدار من/ گویدم مندیش جز دیدار من». عطار برعکس اوست و می گوید: «شعر تفنن ز راه وزن خاست/ وز ردیف و قافیه افتاد راست» مولانا از این مرحله پ قافیه اندیشی گذشته است. می گوید: «بسی بهر قوافی برجهیدی/خموشی گیر و بی گفتار برجَه». 

شایگان فر در پایان سخنانش گفت: وقتی مولانا می دید که زبان، مانع و پرده ای برای او شده است، اصوات را به کار می بُرد. به هر حال باید گفت که غزل های عطار مهندسی شده است. در نتیجه خیزابه ها و تندابه های غزل مولانا را ندارد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها