به گزارش خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا)، بيستمين مجموعه درسگفتارهايي درباره عطار به «روايتشناسي داستانهاي عطار و مولوي» اختصاص داشت. اين درسگفتار جلسه پاياني پيش از سال 1391 بود كه عصر چهارشنبه (10 اسفند) با حضور دکتر سميرا بامشکي، عضو هيات علمي دانشگاه فردوسي مشهد در شهر كتاب مركزي برگزار شد.
سميرا بامشكي در ابتداي سخنانش گفت: ارتباط ميان متون، از زمان ساختارگراها و پسا ساختارگرايان بسيار مطرح بوده است. در اين شيوه از نقد ادبي، موضوعي به نام «فزون متنيت» پيش ميآيد. در فزون متنيت، دو اصطلاح وجود دارد: يکي «پيش متني» است و ديگري «بيش متني». در بحث ما، پيش متن منطقالطير عطار است و پيش متن مثنوي مولانا.
وي افزود: منتقدان ادبي ميگويند که هيچ متني، خودبسنده نيست بلکه ريشه در سبکهاي پيش از خود دارد. در نتيجه ارتباطي ميان متنها بهوجود ميآيد؛ از اين نظر، ادبيات هيچ گاه پايان پذير نيست چون هربار دوباره نوشته ميشود. به تعبير ديگر، هر نوشتهاي، يک نوشتار دوباره است.
اين مدرس دانشگاه گفت: در روش مقايسهاي ميان متنها، ابتدا داستانهاي مشترک دو متن و گزارههاي روايي آنها مشخص ميشود. بعد سکانسبندي (پي رفت) داستانها اتفاق ميافتد. گزارههاي روايي کوچک، يک واحد معنايي است. پي رفت نيز يک روايت کوچک است که نقش منفي دارد. پس از گزارهبندي، رمزگان معنايي مشخص ميشود.
وي افزود: با تحليل معنا، ذهنيت راوي آشکار ميگردد و بدين گونه انگيزههاي روايت روشن ميشود. هر چه هم راوي از رمزگان روايتي استفاده کند، امکان خوانشهاي بيشتري پديد ميآيد. اين خوانش چندگانه را در مثنوي ميتوانيم ببينيم. مولانا هنگامي که روايت دچار شکست ميشود، از رمزگان بازگشت استفاده ميکند.
شيوه شروع داستان در مثنوي، پرسشي است
بامشكي اظهار كرد: در داستان «ظاهر شدن فضل و هنر لقمان» که هم در منطقالطير عطار آمده است و هم در مثنوي مولانا، مهمترين تفاوت در اين است که داستان عطار پي رفت ندارد، اما در مثنوي بسيار طولاني است و 18 گزاره دارد. شيوه شروع داستان در مثنوي، پرسشي است. اين شروع، خواننده را وادار به تلاش ذهني ميکند تا پاسخ را پيدا کند.
وي افزود: نام لقمان هم براي خواننده مثنوي از پيش شناخته شده است و از بيرون متن و درون متن، با آن آشناست. در واقع نام «غلام» در منطقالطير، در مثنوي به «لقمان» دگرگون ميشود. خود شخصيت لقمان اهميت دارد. چون فضل و حکمت و آگاهي او در کنش پايان داستان، متناسب با شخصيت اوست. وجود لقمان در داستان مثنوي باعث ميشود که تناسب ميان انجام کنش و خود شخصيت بيشتر باشد، ضمن آن که حقيقت نمايي هم در آن هست.
اين پژوهشگر در ادامه سخنانش گفت: طولاني بودن اين گزاره در مثنوي بدان دليل است که لقمان نماينده «انسان کامل» در مثنوي است. اتفاقا در مثنوي مفاهيمي وجود دارد که مولوي هرگاه به آنها ميرسد، از خود بي خود ميشود. يکي از آن مفاهيم، انسان کامل است. اين يکي از موتيفهاي حساسيت برانگيز براي مولانا است. موتيف انسان کامل در شخصيت لقمان تبلور پيدا ميکند و همين باعث ميشود که در پايان، تعبيري عرفاني از داستان فهميده شود.
ويژگيهاي روايي مثنوي؛ ويژگيهاي روايتي منطقالطير
وي به ويژگي هاي روايي مثنوي اشاره كرد و آنها را چنين خلاصه کرد: برخورداري از پي رنگ قوي در مقايسه با منطق الطير؛ استفاده از رمزگان حقيقت نما؛ استفاده فراوان از رمزگان ارجاعي به دليل شکستهاي زياد در خط طبيعي روايت؛ استفاده از رمزگان پيشگويانه براي غافل کردن خواننده؛ استفاده از رمزگان نمادين و امکان خوانشهاي گوناگون؛ بسامد زياد گزارههاي زمانمند؛ پايانبندي کاملا متفاوت؛ آميخته شدن صداي راوي و شخصيت به علت عدم وجود هيچ نشانه ظاهري در متن؛ توصيف صحنه و مکان و زمان؛ استفاده از شگرد تعليق؛ استفاده از شخصيتپردازي نمايشي؛ استفاده از ارزشگذاري مکرر و سرانجام بار اطلاعاتي بيشتر به خواننده.
بامشكي ويژگيهاي روايتي منطقالطير را چنين برشمرد: توجه به اصل حادثه و نتيجه گيري از آن؛ حذف برخي از پي رفتها که منجر به سست شدن استحکام پي رنگ داستان ميشود؛ نبود رابطه علت و معلولي و انگيزه در داستان؛ نبود مکان و زمان واقعي که سبب کاهش حقيقت نمايي و جنبه هاي منطقي و منطقي داستان مي شود؛ توصيف شخصيت داستان به کوتاهي؛ بيان صريح و مستقيم بدون بار تمثيلي و نمادين.
جمعه ۱۲ اسفند ۱۳۹۰ - ۱۱:۱۳
نظر شما