ايبنا - خواندن يك صفحه از يك كتاب را ميتوان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعهاي از اكسير دانايي، لحظهاي همدلي با اهل دل، استشمام رايحهاي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و...
«ای کوفیان بدا به حالتان! حسین را تنها گذاشتید و او را، همراه فرزندان و یارانش کشتید و اموالشان را به تاراج بردید و برای خود برداشتید و زنانش را اسیر کردید و چنین خوار و نزار کردید. مرگ و هلاکت بر شما باد که حسین را وانهادید و در رکاب دشمنش شمشیر زدید. وای بر شما! آیا میدانید چه بر سر خود آوردید؟ آیا پشت شما سنگینی این گناه بزرگ را تاب خواهد آورد؟ پاکترین خون را ریختید و مقدسترین حرمت را شکستید. جامه از دخترکان بیپناه ربودید و اموال زنان را غارت کردید. آیا میدانید چه کردید؟ میدانید چه کسی را کشتید؟ او بهترین مردان، پس از پیامبر خدا و وصی او بود. آگاه باشید که حزب خدا پیروز است و حزب شیطان زیانکار.»
این جملههای کوبنده و دردناک، فریادهای امکلثوم بر سرکوفیان است. مردم کوفه، این سرزنشها را میشنیدند و میگریستند. زنان، موهای خود را پریشان کردند و خاک بر سر خود ریختند و ناخن به چهره کشیدند. مردان، انگشت حسرت میگزیدند و اشک میریختند. کوفه هرگز چنین روزی به خود ندیده بود و شاهد آنهمه گریه و زاری نبود. کوفیان، به یاد میآوردند که چگونه مسلم را تنها گذاشتند و چگونه حسین(ع) را تسلیم ابن زیاد کردند و به زبان حال میگفتند:
آیین تقوا ما نیز دانیم
اما چه چاره با بخت گمراه
صفحه 60 و 61/ ریحانههای دشت خون/ زهرا بابایی/ سازمان چاپ و نشر/ چاپ اول/ سال1391/ 80 صفحه/ 1400 تومان
نظر شما