فريبرز لرستاني متولد 1347 در كرمانشاه است. او فعاليت خود در حوزه ادبيات كودك و نوجوان را از سال 1367 و با همكاری در مجلاتي مانند «كيهان بچهها» آغاز كرد. «عروسي» عنوان نخستين كتاب اين نويسنده و شاعر است كه در سال 1380 به چاپ رسيد.
«مادر پروانهها»، «ترانههاي شادي»، «چون برههاي آهو»، «وقتي خيلي كوچولو بودم» ،« خدایا شکر که پدربزرگ عینک خریده است» و «خورشيد آن دشت» برخی از آثار این نویسنده براي كودكان هستند.
اجازه بدهید با یک سوال تکراری شروع کنم،در حوزه ادبیات کودک چه دیده اید که سالهاست پا بندش شدهاید؟
من هم کوتاه جواب میدهم. به این دلیل پایبند نویسندگی و شعر برای کودکان شدهام تا همواره مانند آنان، همیشه طعم شیرین دوران کودکی را در ذهن خود داشته باشم.
برای خود من این سوال پیشآمده که چرا تخلص شما «آشنا»ست،کمی توضیح میدهید؟
آشنایی و «آشنا» بودن، مساله و مقوله زلال و شیرینی است که یک فرد، میتواند نسبت به خیلی از چیزهایی که پیرامون اوست، داشته باشد. آشنایی و آشنابودن من نیز با جهان کودکی و کودکان سرزمینم، بر همین مبناست.
شما از چه زمانی احساس کردید که با روحیه کودکان«آشنا» هستید؟
من متولد سال 1347 هستم. بعد آن، تا بزرگ بشوم و بچرخم و بگردم و بدانم و بفهمم، بیست سال گذشت. آن وقت بود که قسمت دوم شروع من، آغاز شد! آن هم به صورت حرفهای در مجله کیهان بچهها و سایر نشریات کودک و نوجوان و این شروع ادامه پیدا کرد. یعنی نوشتم و نوشتم و نوشتم تا زمان فعلی که روی هم میشود چیزی حدود بیست و پنج سال.
شما اهل کرمانشاه هستید و ساکن آنجا. به تعبیر دیگر شما هم جزو نویسندگانی هستید که خلوت شهرستان را به هیاهوی مرکز ترجیح دادهاند ولی این انتخاب چندان ساده هم نیست.
بله!، البته سختی در همه کارها وجود دارد. آن قدر که گاهی احساس میکنم حتی مولکولهای وجودم را هم شامل شده است اما وقتی کار زندگی و نفس توست، به تمام سختیهای آن نیز تن میدهی. حتی به اجبار!
برویم سر سوالات اصلی. به نظر شما آیا الزامی برای حضور ادبیات کودک و نوجوان، وجود دارد یا این که حضور و وجود چنین مقولهای را میشود یک تلنگر یا فعالیت گاه به گاه به حساب آورد؟ تلنگر و فعالیتی که زمانی پرشتاب میشود و وقتی دیگر، کند و از نفس افتاده؟
به گمان من به شکل صد درصد لازم است.ببینید! اینکه بگوییم این الزام چه مقدار است مثنوی هفتاد من کاغذ میشود چرا که ادبیات برای کودکان، در حقیقت فرصت مغتنمی ایجاد میکند تا رشد عاطفی و ذهنی را در خود تقویت کنند. روبهرو شدن و در جریان قرار گرفتن کودکان ما از همان سنین کودکی با کتاب و در کنار آن، موجب میشود تا در آینده، با بزرگسالانی مواجه نشویم که از غنای شخصیتی دور ماندهاند! چرا که در غیر این صورت، با افرادی مواجه خواهیم شد که مشکل بزرگی برای خانواده و اجتماعشان خواهند بود، پس به این ترتیب موضوع گاه به گاه و تلنگروار درحوزه فعالیت برای کودکان نیز، خود به خود از حیطه صحبتهای ما خارج میشود چرا که هیچ کار بزرگی با اختصاص زمانی که نامش «گاه به گاه» است اتفاق نمیافتد. حالا چه پرشتاباش باشد و چه کمشتاب!
پس بهنظر شما ـ حضور ادبیات کودک، یک امر ضروری است. حال با توجه به این نکته، آیا الزامی نیز برای ارایه کارهای ماندگار داریم یا خیر؟
ما به آثار موفقی که به لحاظ محتوا و ارزش هنری پاسخگوی کودکان باشند، نیاز داریم. حالا این که یک اثر، چه قدر میتواند ماندگار شود و یا ماندگاری بهوجود آورد، بستگی به توانایی و زحمات فراوان و شبانهروزی نویسندهاش دارد.
یعنی برای ماندگاری یک اثر فقط زحمات فراوان و توانایی نویسنده کافی است؟
مسلماً خیر. ماندگاری یک اثر، تناسب مستقیمی با قدرت دید و درک عمیق او دارد و نیز میزان علاقهمندی و پشتکارش در رابطه با خلق آن اثر. البته در این میان، حمایت و صحبت پیرامون آن اثر هم تأثیر بسزایی در جاودانه شدنش فراهم خواهد آورد.
پس این ضرورت که علاوه بر ادبیات، نویسنده هم نیاز به حمایت و معرفی هرچه بیشتر دارد، میتواند قابل توجه باشد؟
صددرصد. کاملاً طبیعی است. چنانچه هر مقولهای مورد حمایت قرار گیرد، بازدهی بیشتر، معقولتر و مفیدتری از خود بروز خواهد داد. خوب، نویسنده هم از این قاعده مستثنی نیست. اگرچه مشکلات، دغدغهها و تنهاییهایی که یک هنرمند، تجربه میکند برای ساختهشدن و صیقل خوردن شخصیتش و نیز پختگی آثارش، لازم است، اما این موارد بدان معنا نیست که هنرمند را به حال خود رها کنیم! چون یک نویسنده از نگاه من یک سرمایه ملی است.
با توجه به عقیدهتان که هنرمند را یک سرمایه ملی میدانید که البته از دیدگاه هر صاحب خرد و کمالی هم همینطور است، بفرمایید اگر شناخت یا تبلیغ و معرفی درباره این سرمایه و یا سرمایههای ملی، صورت نپذیرد، میزان آسیب موقعیتی و محیطی و فرهنگی که به جامعه وارد خواهد شد، چگونه عواقبی به دنبال خواهد داشت و اصولاً ضرر و زیانی در میان خواهد بود یا خیر؟
ببینید! چنانچه درباره هرچیز مساعد، سازنده، غنی و سرشار از معرفت و آگاهی و دانایی، صحبتی نگردد و یادآوری صورت نگیرد، چه طور میتوان انتظار داشت صاحب نسلی فعال و معقول و متفکر شویم؟ معرفی ـ تبلیغ ـ صحبت و یادآوری از کارهایی که شاخص و استثناییاند، هر جامعه و نسل های پی در پی آن را، رشد خواهند داد. آن وقت این جامعه میشود یک جامعه پویا و صاحب فکر. جامعهای سالم که از ادبیاتی قابل مکث برخوردار است. خاصه صحبت و پرداختن از حوزهای مانند کودک و نوجوان که انسان سازاست. متاسفانه هنوز بسیاری از افراد یا خانوادهها، ادبیات کودک و نوجوانی که وجه آموزشی بالایی داشته باشد جدی نمیگیرند، برای همین هم عموماً میروند و کتابهایی را برای کودکانشان انتخاب میکنند که فقط ظاهر فریبدهنده کودکانه دارد. خانوادهها باید متوجه این امر باشند همانگونه که درخصوص تغذیه و مسائل جسمانی کودک مراقب میکنند، باید در زمینه ادبیات نیز حساسیتهای لازم را داشته باشند، حتی با دقت بیشتر و شدیدتر. آن ها باید از این مساله که کودکان و نوجوانان ما، نیاز جدی به شناخت اصولی موارد متعدد زندگی، آن هم در قالب ادبیات، دارند، مطلع شوند.
به نظر شما، نویسندهها به جهان خاصی تعلق دارند یا همانند بسیاری از انسان های روی کره زمین عادی نگرند؟
به طور مسلم نگاه و احساس یک هنرمند یا یک نویسنده، نسبت به رویدادهای زندگی، همینطور شناخت و مسایل موجود در پیرامونش، با یک فرد عادی و معمولی، متفاوت است و اصلاً همین تفاوت است که بینش و احساسات او را رنگ و بو بخشیده و موجب ظهور خلاقیتهای گوناگون و روز به روز میشود. خلاقیتهایی که برایش جهانی شگرف میآفریند تا در آن زندگی کند و ایام بگذارند.
با این ترتیب، شما نویسندهها را دارای تفکری والا می دانید که صلاحیت راه و چاه نشان دادن به دیگران هستند.
بله! اما از طرفی هم این امر برمیگردد به سلایق و تفکرات فرد. به نظر من نوشتهای که حرفی برای گفتن نداشته باشد، ارزش خواندن هم ندارد. وقتی ضرورت فکری و حسی قوی، نویسنده را وادار به نگارش میکند یعنی اینکه آن هنر برای نویسنده هدفدار، ارزشمند و دوستداشتنی است. نه اینکه من با خواندن چندین کتاب و آشنایی با فنون داستاننویسی، همین طور قلمفرسایی کنم!
هنگامی که مشغول نوشتن هستید، از کدامین جهان ذهنی، به سمت اهداف و سوژههایتان حرکت میکنید؟
جهان ذهنی من مملو از سادگی و خلوص کودکانه است. این همه جهان من است! توجه به اتفاقات، رویدادها، و خیلی از چیزهایی جزیی و ریزی که دیگران نسبت به آنها، یا بیتوجهاند و یا بیاعتنا در دنیای من دیده میشود. کاملاً ساده اما سرشار از مهر و زیبایی، با قدمزدنی آرام و بیشتاب!
یادتان میآید اولین جملهای که نوشتید چه بود؟
این جملهای را که می خواهم بگویم شاید برای اولین بار نوشتهام و هیچگاه رهایم نکرده: «به فردیت خود احترام بگذار و آن را شکوفا کن!»
به نظر شما، چند درصد کتابهایی که برای کودکان ارایه میشوند، از این شکوفایی برخوردارند و همانی هستند که باید باشند؟
به عنوان کسی که برای کودکان مینویسد و نیز به عنوان جستجوگر و یک فرد علاقهمند به مطالعه، باید بگویم عموماً کتابهایی را که در حوزه کودک چاپ میشود دیده، ورق زده و مطالعه میکنم، امّا متاسفانه باید یادآور شوم به یقین، از آن شکوفایی که لازمه کار برای کودک است، چیزی درون آنها به چشم نمیآید و به قول شما، از «آنی» که باید داشته باشند، خبری نیست!
به نظر شما، انتظارات و توقعات کودک و نوجوانان امروز ما، تا چه حد، در ادبیات معاصر، برآورده شده یا میشود؟
تقریباً میشود گفت در مورد ادبیات کودک، تا حدودی تکلیف نویسندگان، مشخص و تعریف شده است. ولی در زمینه ادبیات نوجوان، هنوز مرز محتوایی و نگارشی، به میزان ادبیات کودک قانعکننده نیست. نوجوان گاه در خواندن آثار، احساس میکند هنوز کماکان کودک است! چون با او مانند کودک رفتار میکنند! نوجوان باید در کارهایی که مثلاً برای او و به نام او نوشته و ارایه میشود، راهی به نیازهای واقعی پیدا کند و در اجزای این نیازها به کندوکاو بپردازد، چون در غیر این صورت «دست ما کوتاه و خرما بر نخیل!»
با این اوصاف قطار ادبیات کودک و یا به طور مشخص، ادبیات نوجوان ما هم اکنون نیازمند رسیدن به ایستگاهی به نام «نقد اصولی» است.
این سوال پاسخی مفصل و شاخه به شاخه میطلبد که بنده بدون ورود به آن و شاخههای متعدد، فقط میگویم، نقد نباید براساس سلیقه و میل شخصی اتفاق بیفتد، بلکه مبنای هر نقد باید بر واقعیت و ضرورت باشد. خیلیها کودکان را دست کم میگیرند و میگویند آن ها که چیز زیادی نمیفهمند! در حالیکه اینطور نیست. بچههای ما با جنبههای مختلف زندگی آشنا شدهاند و به موازات این آشنایی، شعور و درکشان هم رشد کرده و افزایش یافته است. ما باید این مساله را باور کنیم که زندگی برای کودکانمان فقط بادکنکها، اسباببازیها و بگو و بخند نیست!
با توجه به صحبتهایی که کردید، میتوانید از پیشبینی که درباره آینده ادبیات کودک و نوجوان دارید، حرفی بزنید؟
نمیتوان با صراحت و شتابزده در این باره حرف زد. آنچه مسلم است قابلیتهای بسیار خوبی در این حوزه وجود دارد. اما اینکه شرایط چه قدر مهیا باشد تا این نیروها، خود را به مرحله ظهور و اجرا، نزدیک کنند، مهم است.
گاه در برخی آثار تالیفی، دیده میشود فضا، زبان، نگاه و نثر نویسنده، نزدیک یا کاملاً مشابه کارهای ترجمه شده است، فکر میکنید علت چنین مسالهای در چیست؟
خیلی کوتاه بگویم که تنبلی، اغوا شدن، ادا درآوردن و بیاعتمادی به خود!
نظرتان درباره آثار سری نویسی چیست؟
بیشتر یک آفت فرهنگی است. مگر این که موضوع و قلم از کشش و جاذبهای غیرقابل تصور برخوردار و از تکرار هم دور باشد.
خیلی از نویسندگان سری نویس بر این باورند که فقط مطالعه کتابهای خودشان برای کودکان کفایت میکند و بارها این را در جراید تکرار میکنند. به نظر شما این رویه مخرب است؟
صد در صد. چون اکتفا به تعداد قلمهایی محدود، ادبیات را به سمت تکبعدی شدن میکشاند که نوعی تحمیل را به دنبال خواهد داشت. ادبیات چیزی نیست که آن را به دیده انحصار بنگریم. اگر چنین باشد شک نکنید که در زمانی کوتاهتر از آنچه تصور خواهید داشت، چیزی به نام ادبیات، از میان خواهد رفت و آسیب و آفت یعنی همین.
در آخر اگر تمایل دارید از کتابهای در دست انتشارتان بگویید.
آخرین کتاب چاپ شده من، کتابی است که در آن به موضوع شکرگزاری برای کودک پرداختهام که نامش را «خدایا شکر که پدر بزرگ عینک خریده است» انتخاب کردهام.
تعدادی از کتابهای در دست چاپ هم عبارتند از: مجموعه داستان «خانم باران انتشارات مدرسه. مجموعه شعر بابایی دوستت دارم، نشر دانش نگارـ لالالالا بارونه بارون ـ نشر پیک ادبیات. و ترانههای دسی دسی، ناشر خانه هنر.»
گفتوگو: فاطمه مشهدی رستم
شنبه ۲۱ دی ۱۳۹۲ - ۱۴:۱۱
نظر شما