خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، آیا مترجمان ایرانی در حوزه جامعهشناسی، توانستهاند پاسخگوی نیازهای دانشجویان این رشته و علاقهمندان به جامعهشناسی باشند؟ آیا ناشران ایرانی توانستهاند زمینه را برای فعالیت اندیشمندان این حوزه و ترجمه آثار جامعهشناسی از سوی آنان فراهم آورد؟ آیا جامعهشناسی ایران توانسته است همسو با جامعهشناسی جهان، پویندگی را در این زمینه حفظ کند؟
اینها سوالاتی است که در گفتوگو با ناصر فکوهی، جامعهشناس و مترجم فعال این حوزه به بررسی آنها پرداختهایم تا بر این اساس، مشکلات و معضلات ترجمه آثار جامعهشناسی را در ایران مورد کنکاش قرار دهیم.
آقای دکتر فکوهی، به نظر شما در ترجمه کتابهای جامعهشناسی، مترجمان ایرانی با چه محدودیتها و مشکلاتی مواجه هستند؟
بزرگترین مشکل آن است که جامعه ما به شدت به سوی تجاری شدن و کاسبکار شدن همه کس و همه چیز پیش رفته است. در واقع پنجاه سال گذشته، تغییر گسترده سبکهای زندگی که ناشی از بالا رفتن درآمدهای نفتی در این کشور بوده، از ملت ما، مردمی ساخته که هر چه بیشتر و بیشتر به پول، رفاه و درآمدهای بی دردسر، برای به دست آوردن مادیاتی بیندیشیم که دیر یا زود، پیری و از کار افتادگی، آنها را از ما خواهند گرفت.
ما هرگز به فکر کار کردن و زحمت کشیدن برای آنکه مفید باشیم و یا حتی، صرفا برای لذت فردیمان نیستیم. سالها پیش، «صادق هدایت» به عنوان یک نویسنده، تنها یک کارمند ساده در دانشگاه تهران بود و زندگی سادهای هم داشت، همانقدر ساده که اندیشمندی چون «مهرداد بهار» -که او هم یک کارمند بود- اما امروز چقدر میتوانیم بگوییم که مترجمان و نویسندگان ما نیز چنین هستند و چقدر میتوانند اینچنین باشند.
بنابراین فکر میکنم، مشکل اخلاقی، مشکل اصلی ماست که البته پیش از مترجمان به سراغ ناشرانی هر روز سودجوتر رفته است که به چیزی جز سود بلافصل نمیاندیشند. کدامیک از این صدها و بلکه هزاران ناشر -البته اگر گروه کوچکی را کنار بگذاریم- به فکر آن هستند که کارهایشان، چیزی را به ثمر آورد. کارهایی که فراتر از سود مادی باشد. کدامیک حاضرند کمی ضرر را در این راه تحمل کنند. کدامشان به جز «مد»های بازار در ترجمه و تالیف به چیز دیگری فکر میکنند؟
مشکل دوم، قطع رابطه علمی و فکری ما با جهان در پویندگی و پیچیدگیاش است که سبب شده هر چه بیشتر خانگی و محلی و تقلیل یافته بیندیشیم. ترجمه اتفاقا مثال خوبی است. چون فکر میکنیم، هر چه دیگران بگویند، حتما خوب است و هر چه ما بگوییم، لزوما بد است و ما دائما باید از روی دست آنها بنویسیم. حتی وقتی این دیگران، برخی از ایرانیانی باشند که سالهاست در خارج کشور زندگی میکنند و برای خودشان در این و آن دانشگاه حتی درجه دو و سه فرنگ، جایی خوش کردهاند.
حالا ناشران ما دربهدر به دنبال ترجمه کارهای این دست از نویسندگان هستند. چون بعد از پست مدرنیسم، فعلا این «بازار دانشمندان درخشان ایرانی خارج از کشور» گرم است. این کوتاه اندیشیهاست که خود ایرانیها، بعضی وقتها در ایران و خارج، به آن «ایرونی بازی» میگویند و همین «ایرونی بازی» است که ما را به چنین وضعیتی رسانده است.
مشکلات، اینهاست و طبعا این مشکلات، در کتابهای جامعهشناسی، بسیار بیشتر از کتابهای به فرض روانشناسی بازاری و فال و طالعبینی دیده میشود ولی همه این مشکلات از یک جنس هستند. هر هفته فکر کنم در ایران، بیش از صدها عنوان کتاب در زمینه علوم اجتماعی منتشر میشود. پس کجایند این مغزهای متفکر که این کتابها را ترجمه کردهاند؟! البته باید این را هم بگوییم که علاوه بر این ترجمهها، همین مقدار هم تالیف در این زمینه داریم که میتوانیم برای آن هم، این سوال را مطرح کنیم.
متونی که تا کنون در حوزه جامعهشناسی ترجمه شدهاند، در پاسخگویی به نیازهای جامعهشناسی ما، چقدر با مقتضیات بومی و استانداردهای ملی ما هماهنگی داشتهاند؟
پاسخ به این سوال تقریبا غیرممکن است. چون اگر نگویم هیچ نظمی، حداقل باید بگویم نظم بسیار بسیار اندکی بر چگونگی انتخاب و ترجمه این کتابها وجود دارد. چند ناشر داریم که برای بخشهای مختلف کار خود از جمله رشتههای مختلف علوم اجتماعی، مدیران برجسته و کارشناسانی را به کار گرفتهاند و تازه اگر هم این کار را کرده باشند، این مدیران چقدر توانستهاند خود را از ذهنیتهای تنگ نظرانه و بی اخلاقیهای اجتماعی، پس بکشند و به کارشان واقعا با دقت و دغدغه لازم نگاه کنند و حتی اگر بخواهند این کار را بکنند با کدام ابزار میخواهند نیازها را تشخیص دهند.
نتیحه روشن است: در حال حاضر در زمینه کتابهای علوم اجتماعی، بازاری داریم که از «شیر مرغ تا جان آدمیزاد» در آن پیدا میشود ولی اغلب این کتابها یا به درد شب امتحان برای این و آن استاد بیشمار میخورند که این و آن دانشجوی بیشمار حفظش بکنند، یا به درد خیل «روشنفکرانی» که فقط کتاب میخرند که «اسنوبیسم فرهنگی» خود را ارضا کنند و با این کتابها فخر بفروشند یا خودشان را گول بزنند. آن هم کتابهایی را که نه مترجم فهمیده است چه ترجمه کرده، نه ناشر فهمیده چه چاپ کرده و نه طبعا خواننده آن را خوانده که بفهمد نویسنده چه نوشته است!
متاسفانه، همه در این «اسنوبیسم» با یکدیگر شریکند و فخر میفروشند که فلان و بهمان را ترجمه کرده یا منتشر کرده یا خواندهاند اما دریغ از آنکه بتوانند، درباره کوچکترین مساله اجتماعی از آدمهای معمولی کوچه و خیابان سخنی فراتر بگویند و یا مبادا روزی، کسی از آنها بخواهد قلم به دست بگیرند و چیزی بنویسند که نه امتیاز دانشگاهی داشته باشد و نه باعث پیشرفتشان در سلسله مراتبهایی شود که همه میدانند چندان ارزشی ندارند.
بنابراین با صراحت میگویم که این ترجمههای بیشمار در کوتاهمدت، تقریبا هیچ فایدهای ندارند. در میانمدت و درازمدت هم، تنها در شرایطی میتوانند فایدهای داشته باشند که آدمهایی که از آنها استفاده میکنند، پروژهای فکری داشته باشند و بخواهند به خلاقیتی، به اندیشهای، به راهحلی برای جامعهای که در آن زندگی میکنند، برسند. چیزی که ظاهرا امروز جزیی از زیاده خواهیهای ما محسوب میشود.
آقای دکتر، به نظر شما در حال حاضر جامعهشناسی ایران با چه خلاهایی مواجه است یا به عبارت دیگر، به نظر شما، جامعهشناسی ما به ترجمه چه متونی از متنهای رایج در جامعهشناسی روز جهان نیاز بیشتری دارد؟
مشکل اصلی ما آن است که علوم اجتماعی در دانشگاههایی تدریس میشود که سازمانیافتگی و شیوههای مدیریتی و روابط علمی آنها، تقریبا به ابتدای قرن بیستم برمیگردد. تازه در خوشبینانهترین حالت، یعنی در صورتی که فرض را بر حسن نیت و دانش و سواد بالای همه استادان و دانشجویان و داشتن انگیزه، برای همه آنها بگذاریم که فکر نمیکنم، نیازی باشد، بگویم چقدر ما با این موقعیت فاصله داریم.
بهتر است به جای خودشیفتگیهای بیهوده، هر چه زودتر به خود بیاییم و بفهمیم که هیچ کس، در هیچ کجای تاریخ و در هیچ شرایطی، تاکنون نتوانسته بدون کاری جدی، پیگیر و سخت به جایی برسد که ما میخواهیم برسیم. داشتن کتابفروشیهای بزرگ و آکنده از کتابهای زیبا با جلدهای پر زرقوبرق و نیز داشتن مجلاتی که هر روز شیکتر میشوند و روی کاغذهای سنگین وزنتر و با رنگورویی بهتر منتشر میشوند، دردی را از کسی در عقبماندگیاش درمان نمیکند.
تقدیرهای بیپایان و هزارانباره از این یا آن شخصیت معاصر و تاریخی که معلوم نیست کی به پایان میرسند، ما را به جایی نمیرسانند. فرهنگ و علوم اجتماعی، این «بریز و بپاش»ها نیست. فرهنگ و علوم اجتماعی، یعنی، ایجاد شرایط مناسب، برای این موج گسترده از جوانانی که تشنه کار کردن در همه زمینهها در سختترین شرایط هستند اما ما آنها را با تربیت ناصحیح و با دادن الگوهای غلط، تبدیل به آدمهایی کردهایم که راهحل را فقط در «یک شبه ره صد ساله رفتن» میبینند.
هر روز در جهان، هزاران کتاب تولید میشود. امروز ما هزاران نظریهپرداز قدیم و جدید داریم که در همه جای دنیا، بسیاری از دانشمندان در حال مطالعه بر اندیشههای آنها هستند. هزاران اندیشمند نیز هر روز زایش مییابند، اندیشمندانی که درباره خود و جهانی که در آن زندگی میکنند در همه زمینهها، میاندیشند. ما باید با این جهانهای بیپایان که لزوما در غرب متمرکز نیستند و در آسیا و سایر نقاط جهان پراکندهاند و صرفا در زبان انگلیسی جمع نشدهاند، بلکه در دهها زبان بینالمللی دیگر نیز وجود دارند، تعامل بیابیم و ابتدا آنها را بشناسیم و سپس با آنها به گفتوگو و نشستوبرخاست بنشینیم.
جهان شبکههای اجتماعی، این را برای همه ممکن کرده است. کافی است جوانان ما و دیگران، کمی کمتر به پول بیندیشند، نه اینکه به فکر رفاه نباشند اما اینکه بدانند که رفاه زندگی مادی، سقفی ندارد. بنابراین هرگز نمیتوان به پایانی در آن رسید. باید دانست که در چنین حالتی، این جوانان خواهند توانست به خود بیایند و زیر نظر و هدایت بسیاری از اندیشمندان ما که همه آنها را میشناسند و بهرغم همه مشکلها، تن به این سودجوییها ندادهاند و همیشه برای کمک به دیگران و برای به خدمت گذاشتن تجربه و فکر خود برای دیگران آماده بودهاند، به تولید اندیشه و فکر بپردازند. کسانی که هدفشان فقط برداشت کردن از جیب دیگران نباشد و خود نیز بکوشند، مایهای بگذارند و فکری تولید کنند. تعامل با جهان، تنها با این شرایط ممکن است.
کتابهای ترجمه شده در حوزه جامعهشناسی، چقدر به استانداردهای روز جامعهشناسی در سطح جهانی نزدیک است؟
ترجمهها در ایران به دلیل نبود قانون کپی رایت به هیچ عنوان قابل ارزیابی نیستند. اینکه مترجمی «صاحب نام» است، هیچ ضمانتی، حتی برای خودش هم نیست که تن به آسوده طلبی ندهد و هر کاری میخواهد با کتاب و ثمره اندیشه دیگران نکند. بسیاری از کتابهای علوم اجتماعی با حذف بخشهایی از کار، منتشر میشوند. بسیاری از کتابهایی که منتشر میشوند، اصلا ضرورتی نداشته به فارسی برگردانده شوند.
مترجمان هر جا بخواهند، هر چه را بخواهند جا میاندازند یا اضافه میکنند. از پاراگرافهای سخت میگذرند و از همه بدتر، اصلا برایشان مهم نیست که از زبان اول، ترجمه کنند و فکر میکنند که همه چیز را میشود فقط از انگلیسی ترجمه کرد. این بیقانونی که نتیجه باقی ماندن ما در «جنگل وحش نبودِ کپی رایت» است، البته بیشتر از هر کس به خودمان ضربه میزند اما ظاهرا، این وضعیتی است که همه در آن، خیالشان راحت است. هم مترجمان، چون نیاز به هیچ کنترلی بر کارشان نیست و هم ناشران که به هیچ کس نباید پاسخگو باشند.
اگر نتوانیم از این بیقانونی خارج نشویم، نمیتوانیم امید آن را داشته باشیم که به استانداردهای جهانی برسیم. درست مثل آن است که ما به سازمان جهانی هواپیمایی ملحق نشده باشیم و هرطور بخواهیم پرواز کنیم، بعد شما بپرسید چقدر به استانداردهای جهان نزدیک هستیم؟ روشن است که در این محیط کاملا غیر شفاف، جز وجدان افراد، معیاری برای باقی ماندن در راه درست باقی نمیماند.
امروزه، در جهان، سالیان درازی است که نشر کتاب مثل همه امور دیگر، دارای ضوابط سخت و مشخصی هستند و هرکس نمیتواند هر کاری بکند. از جمله در زمینه ترجمه، کارها بسیار زیر کنترل است و به همین دلیل نیز افراد میتوانند با برخورداری از وقت و زمان کافی، به کیفیت بیندیشند و نه به کمیت. افزون بر این، برای آنکه ما به کیفیت دست بیابیم و به استانداردهای جهانی برسیم، نیاز به شکلگیری نقد داریم اما آنچه اینجا به آن، نقد میگویند، یا تجلیل و مبالغه از صاحب اثر (مترجم گرامی) است و یا حمله به او از طریق پیدا کردن چند غلط تایپی در اینجا و آنجای کار و تاختن به کار اوست.
نقد در ایران، بیشتر ابزاری است برای سودجوییهای فردی و جلوانداختن خود و تخطئه دیگران و البته گاه نیز، نان قرض دادن برای پس گرفتن پاداش در جایی دیگر است و گاه از آن هم بدتر، برای ارضای اشکال متفاوت از جنون خود بزرگبینیها و خودشیفتگیهای مضحک و قرار دادن خویش در مقام «رسالت تاریخی و وجدان بیدارعلمی یک فرهنگ» که دائم به دیگران درس بدهد.
بنابراین در این شرایط نمیتوان انتظار داشت به استانداردهای جهانی برسیم. ما نیاز به آن داریم که با گشایش فضا و خروج از منطق تصدیگری دولتی و باز گذاشتن و کمک به انجمنها، موسسهها و سایر نهادهای مدنی، امکان رقابتهایی واقعی را به وجود بیاوریم و تا زمانی که این کار را نکنیم، نه در علوم اجتماعی و نه در هیچ رشته دیگری، نباید انتظاری جز آن داشته باشیم که ته مانده سفرههای غربی را جمع کنیم و به خواننده از همه جا بی خبر ایرانی، عرضه کنیم.
دکتر ناصر فکوهی سال 1335 در تهران زاده شد. وی انسانشناس، نویسنده و مترجم، استاد گروه انسانشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، مدیر وبگاه «انسانشناسی و فرهنگ» و عضو انجمن بینالمللی جامعهشناسی و ایرانشناسی است فکوهی دکترای انسانشناسی سیاسی خود را در سال 1373 از دانشگاه پاریس دریافت کرد. وی آثار گوناگونی در حوزه جامعهشناسی دارد. از مهمترین ترجمههای او میتوان به کتابهای «محکومان، مبارزات طبقاتی در شوروی» نوشته «شارل بتلهایم»، «انسانشناسی سیاسی» اثر «کلود ریویر» و نیز «امپراتوری نشانهها» از «رولان بارت» اشاره کرد./
یکشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۲ - ۰۹:۳۰
نظر شما