خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، محبوبه آب برین: ذبیحی نویسنده جوانی است که فنون نویسندگی را در اتاق تجربه رمان نوجوانان یاد گرفته است. او در این گفتوگو علاوه بر شرح چگونگی نوشتن رمان از چگونگی تجربههای کار گروهی و همچنین تاثیر مثبت استاد بر شاگرد نیز میگوید.
رمان یاد شده داستان سه دختر دبیرستانی را روایت می کند که متوجه می شوند ناظم منفور مدرسه شان به یکی از پاتوق های آنها که همان باغ وحشت است می رود. آن ها برای اینکه از رفت و آمد های ناظمشان سردربیاوردند ماجراجویی خودشان را آغاز می کنند و در این راه با چند شخصیت دیگر هم همراه می شوند.
خانم ذبیحی، لطفاً از تجربه حضور در اتاق تجربه رمان بگویید.
به نظر من اتاق تجربه در واقع بهترین نقطه شروع برای رماننویسی است. در ادبیات بزرگسال پیش از این هم کارگاههای رماننویسی داشتهایم. کارگاههایی به استادی رماننویسان خوب معاصر که اتفاقاً نتیجه خوبی هم داشته و چندین رمان خوب از آن کارگاهها بیرون آمده. ولی در مورد رمان کودک و نوجوان جای خالی چنین کارگاهی به شدت حس میشد، چون هم این جور رماننویسی کلاً فن و تکنیک متفاوتی دارد و هم ناشران معمولاً با نویسندگان کتاب اولی و بی تجربه دست به عصا برخورد میکنند. اتاق تجربه برای کسی که دوست دارد در حوزه کودک و نوجوان داستان بنویسد (البته اگر از من می پرسید برای هر کس که میخواهد به هر شکلی داستان بنویسد) قطعاً فرصتی است که هم درست نوشتن را یاد بگیرد هم یک رمان را از اول تا آخر بنویسد، نقد کند، باز نویسی کند و دست آخر شاهد چاپش باشد.
رمان اتاق وحشت چطور شکل گرفت و این که اتاق تجربه چقدر در پیشبرد نوشتن کتاب به شما کمک کرد؟
طرح اولیه باغ وحشت را وقتی هم سن شخصیتهای کتاب بودم نوشتم؛ یعنی پانزده سالگی. آن موقعی که خودم مخاطب این چیزی بودم که حالا سعی در نوشتنش دارم. مسلماً بزرگ شدن در یک شهرک مسکونی و نوجوانی کردن در چنین فضایی خیلی الهامبخش بود. وقتی کارگاه شروع شد من هر چه طرح قدیمی داشتم بیرون کشیدم. برای همه طرحها کمی اتود زدم و بالاخره به این نتیجه رسیدم که این از بقیه بهتر است. اما برای داستان، خط داستانی قابل توجهی نداشتم که با آن رمان را پیش ببرم. تنها شخصیتهایم را ساخته بودم و میدانستم این بچهها پاتوقی به نام باغ وحشت دارند. اتاق تجربه درست همین جا به داد من رسید. یعنی من توانستم با راهنماییهای آقای خلیلی برای این بچهها و فضایی که برایشان ساخته بودم یک داستان خلق کنم.
در حال حاضر به چه کاری مشغول هستید ؟
فعلاً دارم سعی می کنم با مقوله فارغ التحصیل بودن کنار بیایم که کار خیلی سختی است. چون من درس خواندن را واقعاً دوست دارم و راستش به غیر از داستاننویسی تنها کاری است که وقتی انجامش میدهم از ته قلب احساس میکنم که دارم یک کار واقعاً مفید انجام می دهم. فعلاً یک خرده روزنامهنگاری، ترجمه و داستاننویسی میکنم. روی یک رمان نوجوان جدید هم کار میکنم که از باغ وحشت طولانیتر و پیچیدهتر است و خودم خیلی دوستش دارم. دلم میخواهد زودتر تمامش کنم.
اتاق تجربه چه تاثیری در کلام نوشتار شما داشت ؟ برایتان پیش آمده که در حین نوشتن نکته ای از آن دوره یک باره برای شما پررنگ تر شود ؟
من آن قدر خوش شانس بودهام که پیش از اتاق تجربه یک بار دیگر هم در کارگاه های نویسندگی خلاق آقای عموزاده خلیلی شاگرد باشم. بنابراین مثل این بود که اصول داستاننویسی را آن جا یاد گرفته باشم و نوشتن برای نوجوانان را به صورت تخصصی یاد بگیرم. تأثیر اتاق تجربه در سبک نوشتن من ترکیبی از یک جور تثبیت و اصلاح بود. من سبک خودم را پیدا کردم. چون خوشبختانه آقای خلیلی خیلی روی لحن و سبک شخصی تأکید داشت و به شدت با یکدست شدن نوشته بچههای کارگاه مخالفت می کرد. اصلاح را هم به خاطر این می گویم که رماننویسی برای نوجوانان و حتی کودکان یک سری فرق اساسی با رماننویسی برای بزرگسالان دارد و نوشتار من از این جهت اصلاح شد.
شیرینترین خاطره شما از اتاق تجربه چیست ؟
راستش کل خاطره اتاق تجربه شیرین است. وقتی به آن تابستان فکر میکنم چندین صحنه با هم از جلوی چشمهایم رد می شوند، تند تند راه رفتن از متروی شهید بهشتی تا رسیدن به نشر چکه در گرمایی هلاککننده و عاقبت رسیدن به پارچهای آب یخی که روی میز بود و تنشان عرق کرده بود، کولری که مدام کم و زیادش می کردیم، تکالیفی که آقای خلیلی میداد و ما همیشه یک مقداریش را نمینوشتیم و از همه مهمتر دوستیهای که شکل گرفت و به اندازه دوستهایی که آدم در بچگی توی مدرسه پیدا میکند ماندگار بود. الان وقتی به تک تک شش- هفت نفری که اولین دوره اتاق تجربه را تا آخر کنار هم ادامه دادیم فکر می کنم، میبینم همهمان یک جوری عاقبت بهخیر شدیم! همه خیلی بیشتر از قبل و با ثبات قابل توجهی در حوزه ادبیات کودک و نوجوان کار میکنند، طوری که حتی وقت سر خاراندن هم ندارند!
یکشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۴:۳۳
نظر شما