یکشنبه ۲ آذر ۱۳۹۳ - ۱۱:۵۸
ادبیات کودک و نوجوانم آرزوست!

محمدکاظم مزینانی، نویسنده رمان‌هاي «شاه بی شین» و «آه باشین» در یادداشتی که برای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) نوشته، از دیدگاه‌های حاکم بر ادبیات داستانی بزرگسال انتقاد کرده و فضای ادبیات کودک و نوجوان را برای تنفس نویسندگان مناسب‌تر توصیف کرده است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) محمدکاظم ‌مزینانی: جلسه نقد یک رمان بود. با حضور هفت، هشت، ده نفر. حرف ها شروع شد و هركس چيزي گفت و نظرش را درباره داستان بیان کرد. آنهم چه نظراتی! واقعاً مانده بودم كه اين حرف‌ها يعني چه؟ از اين كه سطح بحث‌ها تا اين حد نازل و پايين است، وحشت كرده بودم. تصور می‌کردم در اين جلسه  با نگاهي موشكافانه كتاب را كالبدشكافي مي كنند و از زبان و لحن و زاويه ديد و نگاه و ساختار و توصيف و فضاسازي و حس آميزي و... حرف مي زنند؛ از ديدگاهي كه پشت رمان خوابيده، تصويرهاي پارادوكسيكال و جنبه‌هاي معرفت‌شناسانه و نظريه سياسي موجود در آن، تا نويسنده متوجه شود كه كارش چه محاسن و معايبي دارد...

از اين حرف‌ها هيچ خبري نبود که هیچ، بدتر از همه این بود که فهميدم چنين كساني از درك داستان عاجزند و مهم تر از همه، نمي توانند از خواندن آن لذت ببرند و دست‌کم از ضرباهنگ و فراز و فرودهاي زباني و كلامي‌اش كيفور شوند. 

آن‌روز بود که فهميدم مشكل چنين نويسندگاني از كجا آب مي‌خورد.  متوجه شدم مشكل اين جاست كه اصلا آنها قادر به لمس زيبايي‌ها و لطافت‌ها و ظرايف نيستند. نه به عنوان خواننده‌اي حرفه‌اي، که حتي به اندازه خواننده‌اي عادي. این ماجرا باعث شد به اين نتيجه برسم كه وجود اين اشخاص در عرصه داستان‌نويسي، به عنوان كارشناس و داور تا چه اندازه هولناک است. 

واقعا چه چيزي سبب شده كه چنين كساني تا اين اندازه احساس غرور و اعتماد به نفس داشته باشند؟ آنان به چه چيز خودشان مي‌نازند؟ بالاخره متر و معياري بايد براي اين كار وجود داشته باشد يا نه؟ اگر مبنا اين باشد كه هر كس براي قرار گرفتن در جايگاه نويسندگي و كارشناسي و داوري بايد از پس سخت ترين آزمون هاي نويسندگي برآید، چنين اتفاق‌هایي هرگز رخ نخواهد داد و كسي جرات و جسارت چنين رفتاري را نخواهد داشت. آيا نبايد همان گونه كه مثلا در طراحي و ساخت فلان تونل از برجسته‌ترين مهندسان و كارشناسان استفاده مي شود، در عرصه ادبيات نيز چنين اتفاقي بيفتد؟ 

تا هنگامي كه به اتكاي شرايط گلخانه‌اي به برخي افراد مجال ظهور داده مي شود، بايد هم منتظر چنين عواقبي باشيم. اگرنه چگونه ممكن است نويسنده اي مثلاً ده‌ها عنوان كتاب داستان چاپ شده داشته باشد و هيچ بررسي صورت نگيرد كه آيا اين آثار در سطح جامعه خواننده‌اي داشته است يا نه؟ چگونه ممكن است اين نكته كليدي در نقد و كارشناسي آثار ناديده گرفته شود كه آيا اصولاً كتاب نويسنده از كشش و گيرايي و جذابيت لازم برخوردار است؟ آخر اين فكر از كجا سرچشمه مي گيرد كه هرچه ما بنويسيم، مردم ملزم و مجبور به خواندن آنها هستند؟ 

اين دوستان در كجا و چه زمانه اي زندگي مي كنند؟  جمعيت اين كشور و بخش اعظم آن، يعني جوانان، براي برخی آثار تره هم خرد نمي كنند. ميزان اعتبار و ارجمندي هر اثر بستگي دارد به ميزان لذتي كه از خواندن آن  نصيب خواننده مي شود. نگوييد پس تكليف پيام‌هاي اخلاقي و اعتقادي و ارزشي چه مي شود؟ عالي ترين مفاهيم نيز اگر در اين چارچوب قرار نگيرند، ارزش ارائه شدن ندارند. اين نيز نكته جديد و تازه اي نيست و هميشه تاريخ همين گونه بوده و اگر آثار ما از اين "آن" خالي است، دليلش اين است كه نتوانسته ايم آن معاني و مفاهيم را در عمق جان خود بپروريم و همتافت با جادوي داستان، به خوانندگان ارائه بدهيم.

باري، جلسه به پايان رسيد و من با خودم فكر كردم که عرصه ادبيات كودك و نوجوان و به ويژه شعر چقدر حال و هواي تنفسي  و انفسي‌اش فرق دارد با دنياي داستان بزرگسال در اين مملكت! واقعا در آنجا از اين همه سطحي‌نگري و سطحي‌انگاري و حسادت و كينه‌ورزي خبري نيست و مثلا جایگاه يك شعر ناب به روشني فهميده مي‌شود. در آنجا، بیشتر افراد تفاوت داستان ناب و متوسط و ضعيف را به خوبي مي دانند و بي دليل و منطق به انكار يك متن برنمي خيزند. در آنجا كسي جرات نمي كند به راحتي و بدون ادله و برهان اثري را لگدمال و منكوب كند. در آنجا كسي به خودش اين اجازه را نمي دهد كه به درونيات نويسنده و دنياي شخصي او توهين كند و به مچ‌گيري بپردازد. 

از وقتي كه در عرصه ادبیات بزرگسال قلم می زنم چشم بندي ها و شعبده هاي بسيار ديده ام، اما ماجراي آن روز چيز ديگري بود. به همين دلیل با خودم عهد بستم كه از اين پس ديگر در كنار كساني قرار نگيرم كه از درك ابتدايي و فهم ساده يك متن و اصولا از لذت بردن و ذوق كردن عاجزند. از اين جهت خوشحالم اما دلم مي سوزد براي كساني كه با هزار اميد و آرزو آثار خود را براي كارشناسي يا داوري به مراكزي ارائه مي كنند كه چنين كارشناسان و داوراني دارند. در چنين آشفته بازاري آيا خيلي ها حق ندارند درباره ما قضاوت هاي وحشتناك كنند؟ آيا حق با کسانی نيست كه ما را نويسندگان گلخانه‌اي و رانتي می‌خوانند؟ در چنين فضايي آدم اگر ناب‌ترين داستان ها را هم بنويسد طبيعي است كه ناديده گرفته شود چون به چشم كسي به او نگريسته مي شود كه بدون شايستگي به چنين جايي رسيده است. 

در خاتمه، با تمام وجود، نيكي و آفرينندگي و راستي را مي‌ستايم و خاضعانه سر بر ضريح ادبيات كودك و نوجوان مي سايم!

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها