«داستان خوب، داستاني است كه ما را با حادثهاي دردناك مواجه كند تا پس از عبور از اين دشواري تاريك، به آگاهيهاي روشن دست بيابيم و زماني اين داستان تاثيرگذارتر ميشود كه دربردارنده صحنه رودررويي با پيچيدهترين شخص زندگي باشد.» اين نظرات حسين سناپور در مقدمه كتاب «پرسه در حوالي داستان-3» است.
وی دراین مقدمه هر داستان خوبي را يك مواجهه ميداند. از نظر او در همه رمانهاي خوب ما حتما با رودرويي دردناكي روبهرو هستيم كه با عبور از آن به آگاهي و روشني تازهايي ميرسيم و همين آگاهي به خود و اطراف است كه زيباست و مايه جذابيت يك داستان ميشود. مثلا در رمان «جاي خالي سلوچ» خشكسالي زمينهاي ميشود تا آدمها با جنبههاي تاريك غرايزشان رودررو شوند؛ با غريزه بقا، سلطه بر ديگري، و ارضاي تمناها. در رمان «همسايهها» خواننده همراه خالد، با تاريكيهاي جامعه رودررو ميشود، با فقر و اختلاف طبقاتي، ناپختگي گروههاي سياسي، خشونت دستگاه امنيتي و زندان. در رمان «شازده احتجاب»، شازده با تاريخ گذشته پرخشونت خاندانش روبهرو ميشود؛ خشونتي كه خودش هم بخشي از آن شده و در نهايت مواجه ميشود با نابودي عشق و درون و همهچيزش.
البته سناپور داستان خوب را صرفا داستاني نميداند كه موجب مواجهه ما با جنبههاي تاريكمان شود. بلكه به روشناييهاي پس از اين تاريكي معتقد است و مينويسد: «آنچه مايه آگاهي ما است و مايه جذابيتها داستانها، همين رودررويي با تاريكيهامان است و شناختشان و سپس سربرآوردن از آنها و روشنتر شدن. اين به نظرم جانمايه نه فقط هر داستان خوب، كه كار هر نويسنده خوبي هم هست؛ شيرجه زدن به ميانِ تاريكيها، توانايي رودررو شدن با آنها و ديدنشان و سپس دوباره سربرآوردن.»
اين بخشي از مقدمات و باورهاي حسين سناپور درباره داستان خوب و نويسنده خوب است اما مساله به اينجا ختم نميشود. او به رودررويي خاصتري به نام «صحنه رودررويي» نيز معتقد است. يعني صحنهاي كه شخصيت اصلي داستان با كسي يا چيزي مواجه ميشود كه پيچيدهترين گره زندگياش مربوط به اوست. وقتي شخصيت اصلي سالها كسي را كه مهمترين شخصيت زندگياش بوده، گم كرده و در آخر به او ميرسد، همين رودررويي هم نقطه اوج داستان است و هم لحظهاي است كه به واسطه آن مساله و گره اصلي زندگي شخصيت گشوده ميشود.
سناپور جدا از اين كه هر داستاننويسي تا چه اندازه قدرت پرداخت اين مواجه را داشته، استفاده از اين صحنه را مهم ميداند. يعني اين كه آيا در داستانمان اصلا چنين صحنهاي گنجاندهايم يا نه. به گمان او، «صحنه رودررويي» يكي از راههايي است كه ما شخصيت را وادار ميكنيم تا با بخشي از تاريكيهاي زندگياش رودررو شود و آن را بهتر و واقعيتر ببيند، تا سپس بتوانند با روشني بيشتري زندگي كند. اين طور صحنهها نشاندهنده گرههايي هستند كه معمولا ميان دو شخصيت ايجاد ميشود و با افتادن فاصله جدي و طولاني ميان آن دو، مدام بر ابعاد اين گره افزوده ميشود.
داستانهاي «پرسه در حوالي داستان-3» عبارتند از يك اسب چوبي خيلي بزرگ (ليلا نوحي طهراني)، موسيقي مردن (مرتضا مهرآيين)، بودن بدون بهنام (گلرنگ رنجبر)، جوجههاي ارمني در 1915 (مجتبا فدايي)، وداعي به عمد طولاني (اشكان نيري)، خيانت به معشوق سي سي (مهرداد موسويان)، درختهاي سفيد بيشه كبود (خديجه شريعتي)، ماريت خواهرزاده لولو (عليرضا شهبازيان)، شب (الاهه عليخاني)، من و تفنگم و (مروا باقريان)، مجموعه بينظم (محمد زارعي)، تپههاي غربي (مهدي قلمي)، كرگدنهاي روي ديوار (زهره ميرعيسيخاني)، يك پدر عادي (بهدين اروند)، با هسته خوشمزهتره (ليلا روغنگير قزويني)، جشن باشكوه (مسعود حكيمي).
پيش از اين دو جلد ديگر از مجموعه «پرسه در حوالي داستان» در نشر تجربه به چاپ رسيده بود كه اولي شامل 15 داستان ودومي شامل 18 داستان بود.
جلد سوم «پرسه در حوالي داستان» زير نظر حسين سناپور، از سوي نشر كلاغ، با شمارگان 700 نسخه و به قيمت 12 هزار تومان به چاپ رسيده است.
نظر شما