بسیاری از کارشناسان حوزه ادبیات داستانی در سطح جهان،«نقد» را به عنوان وجدان بیدارجامعه به رسمیت میشناسند و بر لزوم گسترش آن تاکید میکنند.
بحران کتاب گریزی در کشور، حالا دیگر به عنوان بحرانی همه گیر ثبت شده و هیچ کارشناس اهل کتابی را نمیتوان یافت که نظرگاهی مثبت در این زمینه داشته باشد. جامعه ما روز به روز درحال گریز هرچه بیشتر از مطالعه است و این حقیقتیاست غیر قابل انکار.
جدای از دلایل متعدد پدیدآیی فاصله بین مخاطب و کتاب، یک دلیل بزرگ به نام نبود «نقد» در این میان خودنمایی میکند. مقولهای که پیش از این و درچند دهه گذشته، با وجود چهرههایی مطرح، حقانیت و ضرورت وتاثیرخود را به اثبات رسانده است.
نیازی به یادآوری این نکته نیست که در گذشتهای نه چندان دور، ادبیات ما از وجود افرادی بهرهمند بود که سعی داشتند«جان» کتاب و ادبیات را درتار و پود جامعه گسترش دهند. افرادی که حالا دیگراغلب به دلیل سن بالا، فعالیتی چشمگیردر این حوزه ندارند.
ادبیات داستانی نوین ما تا همیشه مدیون چهرههایی چون عبدالعلی دستغیب، صفدر تقیزاده، عنایت سمیعی، شاپورجورکش و چند چهره دیگرخواهد بود اما سوال اینجاست که نسل کنونی چرا سراغی ازنقد و نقاد نمیگیرد؟ و چرا نقدهایی سطحی وغیراصولی درقالب کتابسازی انبوه، جای فعالیتهای اصولی را،خصوصا دردانشگاهها گرفتهاست؟
جامعه امروز ما مانند همه جوامع روی کره زمین، در امرکتاب و کتابخوانی به راهنما نیازدارد. راهنمایی که قدرت تشخیص و معرفی سره از ناسره را داشته باشد و بتواند حس اعتماد درنظریات خود را به دیگران منتقل کند.
حقیقت آن است كه همین نقدها که اغلب از سوی بعضی مدرسان رشته ادبیات در دانشگاهها منتشرمی شوند،خود نیازمند به نقدند زیرا آنچه در این نوشتهها به چشم می خورد، تنفس درفضایی است که پیش از هر مورد دیگر،ضعف کتابخوانی و مطالعه مستمرمیان دانشجویان را دریافتهاند وشالوده نقد خود را در قواره همین حد اندک از ارتباط با کتاب بنا گذاشتهاند. به زبانی ساده تر می توان گفت مخاطبان کتابهایی که به نام نقد و شناخت نقد در دانشگاهها منتشرمی شوند را باید درهمان چهارچوب دانشگاهی جستجو کرد چون تجربه ثابت کرده که خروجی چنین نقدهایی درعالم بیرون چیزی در حد صفر است.
بدون شک مهاربحران کتابخوانی درجامعه امروزما، بیش از هر برنامهریزی دیگر، به گسترش اصولی نقد نیازدارد. آب گلآلود آثار ادبی و نقدهای نازل، اولین دلیل دور شدن جامعه از کتابخوانیاست و تا زمانی که منتقدانی آگاه مانند گذشته چراغ هدایت کورسوی ادبیات را در دست نگیرند، وضعیت بر همین منوال استوار خواهد بود.
هدف اصلی نقد در درجه نخست ایناست که توجه همگان را به سوی کالایی مرغوب جلب کند، منتقد در این راستا به پرورش نسلی میپردازد که فرصتی برای انتخاب ندارد و میبایست در این رهگذر به کسی یا کسانی اعتماد کند.
کوتاه سخن اینکه مساله نقد و نقادی، کاری طاقتفرسا و زمانبر است که بدون حمایتهای همهجانبه، ره به جایی نخواهد برد. امید است که جرقه اولیه باز شدن گره کور این گرایش اصیل ادبی در دولت تدبیر و امید زده شود.
نظر شما