ما در اين نوشتار به بررسی شواهد مختلف تشیّع اسامه بن منقذ پرداختهایم و برخی از این شواهد را برای تشیع وی ناکافی و نادرست دانستهايم؛ اما یافتههای جدیدی را نیز ارائه كردهايم كه مجموع آنها در کنار یکدیگر ميتواند قراینی بر تشيع اسامه بن منقذ باشد.
مورخان نام و نسب كامل اسامه بن منقذ را چنين گفتهاند: ابوالمظفّر مجدالدين اسامه بن مرشد بن علی بن مقلّد بن نصر بن منقذ بن محمد بن منقذ بن نصر كنانی كلبی شيزری، ملقب به مؤيّد الدوله. او در سال 488ق در قلعه شيزر به دنيا آمد. مدتی در دمشق سكونت نمود و سپس به مصر مهاجرت كرد. پس از چندی به دمشق بازگشت و مدتی فرماندهی حملات متعددی را عليه صليبيان در فلسطين بر عهده گرفت. سپس به حصن كيفا رفت و چندی در آنجا سكونت گزيد؛ تا اينكه صلاحالدين ايوبی (حكومت: 565 ـ 589) او را به نزد خود در دمشق فراخواند؛ و او كه در آن زمان بيش از 80 سال سن داشت، دعوت صلاحالدين را اجابت كرد.[1] تا اينكه در شب 23 رمضان 584 ق در دمشق وفات يافت و در دامنه شرقی كوه قاسيون دمشق به خاك سپرده شد.[2]
اسامه دارای تأليفات تاريخی و آثار ادبی متعددی بوده است که از آن جمله ميتوان به کتابهای: الاعتبار، المنازل والديار، لباب الآداب، البديع فی نقد الشعر، النوم والأحلام، القلاع والحصون، اخبار النساء و نيز ديوان شعر اشاره كرد.
بيشتر اصحاب تراجم و مورخانی كه زندگينامه اسامه بن منقذ را بيان كردهاند، درباره مذهب وی سكوت ورزيدهاند و تنها ذهبی از ابن ابيطی حلبی نقل كرده است كه اسامه مذهب تشيع داشت، اما تقيّه ميكرد و تشيع خود را پنهان مينمود.[3]
بر مبنای اين نقل قول، در يك سده اخير نام اسامه بن منقذ به عنوان يك شخصيت شيعه، به كتب تراجم شيعه راه يافته است و از ميان نويسندگان اين گونه آثار، محمد بن طاهر سماوی، علامه سيد محسن امين و آقا بزرگ طهرانی، وی را در شمار اعلام شيعه ذكر كرده و شواهدی بر تشيع وی ارائه كردهاند.[4]
ما در اين نوشتار به بررسی شواهد مختلف تشیّع اسامه بن منقذ پرداختهایم و برخی از این شواهد را برای تشیع وی ناکافی و نادرست دانستهايم؛ اما یافتههای جدیدی را نیز ارائه كردهايم كه مجموع آنها در کنار یکدیگر ميتواند قراینی بر تشيع اسامه بن منقذ باشد.
روابط خاندان بنيمنقذ با امرای شیعه
به جز تصریح ابن ابیطیّ مبنی بر تشیع اسامه بن منقذ، در منابع تاریخی اشاره صریحی درباره مذهب دیگر امرا و شخصیتهای خاندان بنیمنقذ به چشم نمیخورد و مورخان در این باره هیچ سخنی نگفتهاند. با این حال چند تن از رجال این خاندان، در دو شهر حلب و طرابلس، که در آن زمان از شهرهای شیعهنشین بوده است، به دنیا آمدهاند و برخی از آنها با امرای دو خاندان «بنیمرداس» و «بنیعمّار» که به تشیّع شهرت داشتهاند، از روابط خوب و حسنهای برخوردار بودهاند.
يكی از نخستين شخصيتهايی كه از خاندان بنيمنقذ ميشناسيم، علی بن منقذ بن نصر كنانی است كه در خدمت سيفالدوله حمدانی بوده و در يكی از جنگهای سيفالدوله با روميان در سال 348 ق، به دست روميان اسير شد و پس از آن خبری از وی به دست نيامد.[5] شايد بتوان خدمت و حضور اين شخص را در دستگاه سيفالدوله قرينهای برای تشيع وی در نظر گرفت؛ اما اين، یک دليل قطعی نيست و ميدانيم همه شخصيتهايی كه در دربار سيفالدوله حاضر بودند و يا با وی همكاری داشتند، لزوماً شيعه نبودند و برخی از آنها مذهب اهل سنت داشتهاند.
شخصيتهای شناخته شده بعدی اين خاندان، در قرن پنجم هجری، که اوج انتشار تشیع در حلب بوده است، در این شهر ميزيستند. از جمله آنان میتوان به مقلّد بن نصر بن منقذ، ملقب به «مخلص الدوله» (درگذشته 450 ق) و برادرش ابوالغیث منقذ بن نصر بن منقذ (درگذشته 439 ق) اشاره کرد که ابن سنان خفاجی (درگذشته 466 ق)، شاعر شیعه مذهب این دوره، پس از مرگ این دو برادر مرثیهای برای هر یک از آنها سرود.[6]
سديدالملك علی (درگذشته 479 یا 479 ق)، فرزند مخلص الدوله مقلّد بن نصر، و جدّ اسامه بن منقذ، اولين امير قلعه شيزر به شمار میآید. او برادر رضاعی محمود بن صالح بن مرداس (درگذشته 466 ق) بود و میان اين دو دوستی و مودّت برقرار بود.[7] سديدالملك سالها در طرابلس اقامت نمود و با ابن عمار نیز رابطه دوستی و مودّت داشت.[8]
جانشین سدیدالملک، فرزندش نصر بن علی (درگذشته 491 ق) بود و پس از وی، امارت شیزر به برادرش سلطان بن علی (404 ـ 543 ق) رسید. او در طرابلس به دنیا آمده بود و صحیح بخاری را نزد فقیه حنفی ابوالسمح ابراهیم سماع نمود.[9]
مرشد بن علی (460 ـ 531ق)، پدر اسامه، در حلب به دنيا آمد و چندين بار به طرابلس تردّد داشت. در احوال وی گفتهاند که حافظ و قاری قرآن بود و بسیار روزه میگرفت و در شعر و ادب عربی ید طولایی داشت و در جنگها شجاع و سرسخت بود و هفتاد مصحف قرآن به خط خود استنساخ کرد.[10]
با توجه به اشاره مورخان مبنی بر تولد برخی از امرای خاندان «بنیمنقذ» در حلب و طرابلس و روابط آنان با امرای سه حکومت شیعه مذهب «بنیحمدان»، «بنیمرداس» و «بنیعمار»، شاید بتوان احتمال داد که رجال این خاندان نیز مذهب شیعه داشتهاند؛ اما همه اینها شواهد کافی و قطعی برای اثبات تشیع آنان نیست و در عین حال نیز با توجه به سکوت مورخان درباره مذهب امرای این خاندان، نمیتوان به طور قطع از تسنّن «بنیمنقذ» سخن گفت.
اقوال مورخان درباره مذهب اسامه
همانگونه كه بيان شد، مهمترين سند موجود درباره تشيّع اسامه، سخن ابن ابيطی (درگذشته 630 ق) مورخ بزرگ شيعه حلب است كه از طریق تاریخ ذهبی به دست ما رسیده است. ذهبی در این باره میگوید: «وقد ذكره يحيی بن ابی طی فی تاريخ الشيعه فقال: حدّثنی ابی قال: اجتمعتُ به دفعات، وكان امامياً حَسَن العقيده، الا انّه كان يداری عن منصبه ويُظهر التقيّه، وكان فيه خيرٌ وافر، وكان يرفد الشيعه، ويَصِل فقراءهم، ويعطی الاشراف.»[11]
ذهبی همچنين در سير اعلام النبلاء درباره اسامه نوشته است: «... سافر الی مصر، وكان من امرائها الشيعه، ثم فارقها ...».[12]
ابن عماد حنبلی (درگذشته 1089ق) نيز درباره وی تعبير «فيه تشيّع» را به كار برده است.[13]
اشعار شيعی منسوب به اسامه
ابن شهرآشوب (درگذشته 588ق) در مناقب خود، اشعاری با مضامين شيعی نقل كرده و از سراينده آن با تعبير «ابن المقلّد الشيزری أو شرف الدوله» ياد كرده است.[14] اين اشعار به شرح زير است:
سلام علی اهل الكساء هداتی
ومن طاب محيای بهم ومماتی
بنی البيت والركن المخلق من
بنی النسك والتقديس والصلوات
بنی الرشد والتوحيد والصدق والهدی
بنی البر والمعروف والصدقات
بهم محص الرحمان عظم جرائمی
وضاعف لی فی حبهم حسناتی
ولولا هم لم يزكّ لی عمل ولا
تقبل صومی خالقی وصلاتی
محبّتهم لی حجه وولاؤهم
ألاقی به الرحمان عند وفاتی
سيد محسن امين اظهار نظر كرده است كه ظاهراً مقصود ابن شهرآشوب از «ابن مقلّد»، همان اسامه بن منقذ است كه با انتساب به جدّ خود مقلد، به اين نام شناخته شده؛ و بنابراين اين اشعار را از آنِ اسامه بن منقذ دانسته است.[15]
آقا بزرگ طهرانی نيز گويا با عنايت به سخن سيد محسن امين، درباره اسامه بن منقذ گفته است: «يظهر من بعض أشعاره تشيّعه».[16]
درباره اظهار نظر فوق بايد گفت كه گرچه تعبير «ابن مقلّد شيزری» شاهد محكمی است بر انتساب اين اشعار به يكی از خاندان بنی منقذ، اما به نظر ميرسد كه مرحوم سيد محسن امين در انتساب اين اشعار به اسامه بن منقذ دچار اشتباه شده است. زيرا ابن شهرآشوب لقب شاعر را شرفالدوله ذكر كرده، حال آنكه اسامه بن منقذ ملقب به مؤيدالدوله بوده و هيچ يك از مورخان و اصحاب تراجم، او را با لقب شرفالدوله ياد نكردهاند. اما با توجه به اينكه ابن شهرآشوب معاصر اسامه بن منقذ و ديگر شخصيتهای خاندان بنيمنقذ بوده، اين احتمال كه اشعار فوق را به اشتباه به يكی از شخصيتهای اين خاندان نسبت داده باشد، بعيد به نظر ميرسد.
از سوی ديگر ما در ميان خاندان بنيمنقذ، شخصيت ديگری را سراغ داريم كه ملقب به شرفالدوله بود؛ و او «اسماعيل بن سلطان بن علی بن مقلّد» پسر عموی اسامه بن منقذ است كه پدرش سلطان بن علی، مدتی حاكم و امير قلعه شيزر بود. البته در بيشتر منابع تاريخی زندگينامه وی ارائه نشده است. اما به طور قطع او همانند اسامه بن منقذ شعر ميسرود و برخی اشعار وی در تعدادی از منابع به طور پراكنده نقل شده است. از جمله ابن عساكر در تاريخ خود قصيدهای طولانی از وی، در مدح دمشق و فضايل آن آورده است.[17] البته شايد از برخی ابيات وی در اين قصيده ، از جمله سه بيت زير، تسنّن وی استنتاج شود:[18]
نعم الجليس فإن غدا فی خلوه
فكأنه فيها يُجالس محفِلا
مقت الروافض والخوارج وانثنی
يحبو القرابه والصحابه بالولا
متمسّكاً بالسنّه البيضاء قد
اضحی لها متقبّلاً متقبلا
اما اگر بپذيريم مقصود ابن شهرآشوب از «ابن مقلّد شيزری» همين شاعر است، بايد ابيات فوق را به حساب توريه يا تقيّه وی بگذاریم. مگر آنكه وجود حرف «يا» در ميان دو عبارت «ابن مقلّد شيزری» و «شرفالدوله» را چنين توجيه كنيم كه ابن شهرآشوب در انتساب اين اشعار به دو شاعر مختلف ترديد داشته است. به هر حال در اين باره با قاطعيت نميتوان سخن گفت و بابِ هر گونه تأويل و تفسيری باز است.
ابن شهرآشوب همچنين در مناقب خود، اشعار ديگری را از شاعری به نام «شرفالدوله» ـ بدون هيچ اضافه ديگری ـ نقل كرده كه به شرح زير است:[19]
اذا افترقت فی الدين سبعون فرقه
ونيف علی ما جاء فی سالف النقل
أفی الفرقه الهلاك آل محمد
ام الفرقه اللاتی نجت منهم قل لی
اذا كان مولی القوم منهم فإننی
رضيت بهم لا زال فی ظلهم ظلی
فخلّ علياً لی اماماً وآله
وأنتم من الباقين فی اوسع الحلّ
اما اين ابيات تا حدود زيادی شبيه ابياتی منسوب به شافعی است كه در يك قصيده لاميه سروده است.[20]
همچنين ابن شهرآشوب دوبيتی زير را از شخصی به نام «اسامه» نقل كرده است كه قاعدتاً الزامی در انتساب آن به اسامه بن منقذ وجود ندارد:[21]
امكم فاطمه / وجدكم محمد
وحيدر ابوكم / طبتم وطاب المولد
با اين حال مرحوم سماوی اين دو بيت را در ادامه سه بيت ديگر آورده و آنها را به اسامه بن منقذ منتسب ساخته است؛ اما متأسفانه به منبع خود اشاره نكرده و نگارنده اين سطور نيز در هيچ منبع ديگری موفق به يافتن اين اشعار نشده است. همين ابيات را سيد محسن امين به نقل از سماوی در ذيل زندگينامه اسامه بن منقذ، به عنوان شواهدی بر تشيّع وی ذكر كرده است. ابيات مورد نظر به شرح زير است:[22]
يا حجج الله التی
لا تستطاع تجحد
أنتم لنا لبانه
فی قصدنا ومقصد
وعنكم لا صدر
ودونكم لا مورد
امكم فاطمه
وجدكم محمد
وحيدر ابوكم
طبتم وطاب المولد
در رابطه با اشعار شيعی منسوب به اسامه بن منقذ، بايد توجه داشت كه ديوان وی تاكنون دو بار، يك بار به تصحيح احمد احمد بدوی و حامد عبدالمجيد، از روی يك نسخه خطی مورخ 688 ق (چاپ نخست از سوی «المطبعه الاميريه» در قاهره در سال 1953م و چاپ دوم از سوی انتشارات «عالم الكتب» در بيروت در 1403ق / 1983م) و بار دوم نيز از سوی «دار صادر» در بيروت در 1996م منتشر شده است.
همچنين محمد عدنان قيطاز ابيات ديگری از اسامه بن منقذ را كه در چاپهای قبلی ديوان وی وجود نداشته، از منابع تاريخی گردآوری كرده و در كتابی با عنوان «اسامه بن منقذ والجديد من آثاره وأشعاره» (چاپ وزارت فرهنگ سوريه در سال 1998م) منتشر كرده است.
در ضمن، نسخه خطی نفيس و كهنی از ديوان وی در كتابخانه مجلس شورای اسلامی به شماره 322ط نگهداری ميشود كه قدمت آن از قرن ششم هجری است و در زمان حيات شاعر كتابت شده است.[23]
با اين حال، هيچ يك از ابياتی كه ابن شهرآشوب به ابن مقلّد شيزری و يا شرفالدوله، و سماوی به اسامه بن منقذ نسبت دادهاند، در چاپهای مختلف ديوان وی و همچنين نسخه خطی مجلس به چشم نميخورد.
روابط اسامه با شخصیتهای شيعه
با اينكه در بالا نشان داديم اشعار شيعی منسوب به اسامه ميتواند از آنِ شخصيت ديگری باشد، اما در اينجا قرینه دیگری را بر تشيع اسامه بن منقذ ارائه ميكنيم كه از ديد نويسندگان متأخر شيعه پنهان مانده است.
ابن حجر عسقلانی از شخصی به نام «ابوجعفر حسين بن توليا التركی» (م 520 ق) نام برده و به نقل از كتاب رجال شيعه ابن ابيطی، درباره وی نوشته است: «الحسين بن توليا التركی، ابو جعفر، ذكره ابن ابی طی فی رجال الشيعه وقال: سكن شيزر وانقطع الی امرائها، وهو الذی علّم اسامه بن منقذ وغيره، ومات سنه عشرين وخمس مئه».[24]
عبارت «انقطع الی امرائها» به وضوح دلالت دارد بر اينكه نامبرده بساط امرای بنيمنقذ را مكان مناسبی برای سپری كردن مدت قابل توجهی از عمر خود يافته است. همچنين جملات فوق نشان ميدهد كه او در شيزر اسامه بن منقذ و ديگران را آموزش داده است. در اين صورت ميتوانيم بر اساس دو فرض مرتبط با مذهب بنيمنقذ، دو احتمال را درباره نوع آموزش وی مطرح كنيم: اگر فرض را بر تشيع عموم خاندان بنيمنقذ بگيريم، حسين بن توليا ميتوانسته است يك معلم و مؤدب عمومی باشد. اما اگر فرض را تنها بر تشيع شخص اسامه ـ و نه دیگر رجال خاندان وی ـ بگيريم، ميتوانيم اين احتمال را مطرح كنيم كه حسين بن توليا در تشيع اسامه نقش داشته است.
گفتنی است علامه سيد محسن امين از حسين بن توليا در اعيان الشيعه نام برده و سخن ابن حجر را درباره وی نقل كرده است. اما عبارتی كه از لسان الميزان نقل كرده، چنين است: «فی لسان الميزان: ذكره ابن ابی طی فی رجال الشيعه وقال: سكن شيراز وانقطع الی امرائها وأنه الذی علّم اسامه بن معبد وغيره ومات سنه 620».[25]
با مقايسه اين نقل قول با عبارت موجود در چاپ جديد و تصحيح شده لسان الميزان، مشخص ميشود كه سيد محسن امين نسخه يا چاپ مغلوطی از كتاب ابن حجر را در اختيار داشته كه در آن نام «شيزر» به «شيراز» و نام اسامه بن منقذ به اسامه بن معبد و سال وفات وی از 520 به 620 تحريف شده است. برای همین او به ارتباط حسين بن توليا با اسامه پی نبرده و در بيان ادله تشيع وی، به ارتباط اين دو با یکدیگر اشاره نكرده است.
در زمینه روابط اسامه با رجال شیعه، میتوان به رابطه وی با اشرف بن اعزّ حسنی رملی نسّابه، معروف به «تاج العُلی» (درگذشته 610ق) اشاره کرد که به گفته ابن عدیم، نزد اسامه بن منقذ سماع حدیث نموده است.[26] ابن عدیم همچنین مکتوبی از اسامه بن منقذ در اختیار داشته است که اسامه آن را خطاب به برادرش ابوالغیث منقذ بن مرشد و به واسطه تاج العلی، به نزد وی در شهر «آمِد» فرستاده و او این مکتوب را در اختیار بهاءالدین ابن خشّاب (از رجال خاندان شیعه مذهب بنیخشّاب) قرار داده است. اسامه در این مکتوب، مناقب و فضایل تاج العُلی را برای برادرش یادآور شده و از وی خواسته است که نسبت به تاج العلی تکریم و احترام نماید.[27]
نام اسامه در يك اجازهی روایی شيعی
نكته ديگر در خصوص ارتباط اسامه با علمای شيعه معاصر خود، اجازه روايی وی به ابوالقاسم عبدالله بن علی ابن زهره حلبی ـ برادر فقيه مشهور شيعه ابوالمكارم ابن زهره حلبی ـ برای روايت كتاب چهل حديث ابوهدبه است. در ضمن اجازه كبيره سيد محمد بن حسين بن محمد بن ابيالرضا علوی به شمسالدين محمد بن جمالالدين احمد بن ابيالمعالی علوی ـ از شیوخ شهيد اول ـ آمده است[28] و بخشی از آن كه مربوط به اجازه روايت كتاب ابوهدبه است، به شرح زير است:[29]
«والأحاديث الأربعون، عن إبراهيم بن هدبه، عن السيد المذكور، عن والده أبی القاسم عبد الله بن زهره، عن الأمير أبی المظفّر مرشد بن علی بن منقد، عن أبی الحسن علی بن سالم السنبسی، عن الشيخ أبی صالح محمد بن المهذّب، عن جده أبی الحسين علی بن المهذب، عن جده أبی صامد محمد بن همام، عن محمد بن سليمان[30] القرشی، عن إبراهيم بن هدبه».
گرچه در سند اجازه فوق از مرشد بن علی (پدر اسامه بن منقذ) نام برده شده؛ اما با توجه به قرائن تاريخی متعدد، آشكار است كه در اين سند نام اسامه بن منقذ افتاده است و در واقع نام وی را بايد جايگزين نام پدرش كرد. زيرا افزون بر اينكه كنيه اسامه به اجماع منابع ابوالمظفّر و كنيه پدرش ابوسلامه بوده است[31]، ابن عديم در ميان كسانی كه از اسامه روايت كردهاند، از شريف ابوالقاسم عبدالله بن علی بن زهره ياد كرده[32] و ذهبی نيز ضمن ترجمه اسامه نوشته است كه در سال 499 ق نسخه ابوهدبه را از علی بن سالم سنبسی شنيده است[33] و خود اسامه در كتاب خود لباب الآداب حديثی از كتاب ابوهدبه را مطابق سند اجازه فوق ذكر كرده است[34] و مورخان ديگر نيز احاديثی از همان كتاب را از طريق روايی اسامه بن منقذ از علی بن سالم سنبسی نقل كردهاند.[35]
ضمن آنكه از نظر تاريخی امكان ارتباط عبدالله بن زهره با مرشد بن علی وجود ندارد. زيرا ابن زهره در سال درگذشت پدر اسامه يعنی 531 به دنيا آمده و در 580 از دنيا رفته و بنابراين معاصر خود اسامه و حتی از نظر سنی سالها از وی كوچكتر است.
تأليفات اسامه
اسامه بن منقذ تأليفات متعددی داشته است كه برخی از آنها تصحيح و منتشر شده و برخی هنوز به صورت خطی باقی مانده است. تعدادی از اين آثار نيز مفقود گشته و يا نسخهای از آن شناسايی نشده است. مورخان تعداد آثار اسامه را به اختلاف ذكر كردهاند و مقريزی بيشترين تعداد يعنی 34 اثر را برای وی نام برده است.[36]
قيطاز آثاری را كه تا كنون به نام اسامه بن منقذ منتشر شده، به شرح زير برشمرده است: ديوان اشعار، الاعتبار، العصا، المنازل والديار، لباب الآداب، البديع فی نقد الشعر، و همچنين دو رساله با عنوان: مختصر مناقب عمر بن الخطاب و مختصر مناقب عمر بن عبدالعزيز.[37] البته بايد توجه داشت كه مقريزی و ديگر مورخان، از دو رساله اخير در فهرست آثار اسامه ياد نكردهاند.[38] اما او تأليف ديگری به نام «فضائل الخلفاء الراشدين» داشته[39] كه خود در يكی از آثارش به آن اشاره كرده است.[40] شايد دو رساله فوقالذكر بخشهايی از همين كتاب اخير باشد كه ناسخان به صورت رساله جداگانهای در آوردهاند. حسن عباس پژوهشگر مصری ابراز عقيده نموده است كه نگارش رساله مختصر مناقب عمر بن خطاب، نه اينكه دليلی بر عدم تشيّع اسامه باشد، بلكه ميتواند نشانهای بر حسن عقيده وی (!) و يا بر مبنای سخن ابن ابيطی، از روی تقيّه باشد.[41]
بههر حال، همانگونه كه آقای مصطفی صادقی كاشانی نيز اشاره كرده است، اسامه در آثار و تأليفات خود از خلفا و صحابه هچون اهل سنت نام برده و به نظر ميرسد آثار خود را به روش آنان نگاشته است و اين مسئله را بايد به حساب تقيه او گذاشت.[42] اما اين ادعای ایشان كه در آثار اسامه درباره ائمه (ع) مطلبی ديده نميشود، ادعای درستی نيست و به عنوان مثال، او در كتاب لباب الآداب، سخنان و كلمات قصار متعددی را از تعدادی از ائمه (ع)، از جمله اميرالمؤمنين (ع)[43]، امام حسن مجتبی (ع)[44]، امام محمد باقر (ع)[45] نقل كرده است. در همين كتاب صفات شجاعت و جنگاوری امام علی (ع) را ستوده و سابقه و برتری آن حضرت را در غزوات پيامبر (ص) متذكر شده[46] و در جای ديگری، سخن محمد حنفيه را در رثای امام حسن (ع) پس از وفات ايشان نقل کرده است.[47]
او همچنين در كتاب المنازل والديار حديث كساء را روايت كرده است[48] و در فصل دوم كتاب الاعتبار خود، داستان شفای معجزهآسای يك مرد فلج را به دست امام علی (ع) در موصل در سال 568ق[49]، و نيز شفای خادم مسجد منسوب به اميرالمؤمنين (ع) در صندوديا (نزديك انبار) را به دست آن حضرت (ع) در نیمه سده ششم هجری روايت كرده است.[50]
كتابشناسی
اسامه بن منقذ والجدید من آثاره وأشعاره، محمد عدنان قیطاز، دمشق: وزاره الثقافه، 1998م.
الاعتبار، اسامه بن منقذ، تحریر: فيليب حتی، القاهره: مكتبه الثقافه الدينيه.
الاعلام، خير الدين الزرکلی، ط 15، بيروت: دار العلم للملايين، 2002م.
اعيان الشيعه، السيد محسن الامين العاملی، تحقيق: حسن الامين، بيروت: دار التعارف، 1406ق / 1986م.
بحار الانوار، محمد باقر المجلسی، بيروت: مؤسسه الوفاء، ط 2، 1403ق / 1983م.
بغيه الطلب فی تاريخ حلب، كمالالدين عمر بن احمد الحلبی (ابن العديم)، تحقيق: سهيل زکار، دمشق: دار القلم العربی، 1988م.
تاریخ الاسلام ووفیّات المشاهیر والأعیان، محمد بن احمد بن عثمان (شمسالدین الذهبی)، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، بیروت: دار الکتاب العربی.
تاريخ مدينه دمشق، علی بن الحسن (ابن عساكر الدمشقی)، تحقيق: علی شیری، بيروت: دار الفكر، 1415ق / 1995م.
دولتمردان شیعه در دستگاه خلافت عباسی، مصطفی صادقی کاشانی، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1390.
الذریعه الی تصانیف الشیعه، آقا بزرگ الطهرانی، تهران: مجلس، ط 1، 1373 ـ 1374ق / 1953 ـ 1955م.
زبده الحلب من تاريخ حلب، كمالالدين عمر بن احمد الحلبی (ابن العديم)، تحقيق: سهيل زكّار، دمشق و القاهره: دار الكتاب العربی، ط 1، 1418ق / 1997م.
سیر اعلام النبلاء، محمد بن احمد بن عثمان (شمسالدین الذهبی)، بیروت: مؤسسه الرساله.
شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، شهاب الدين عبد الحی بن أحمد الدمشقی (ابن العماد الحنبلی)، تحقيق: محمود الأرناؤوط، بإشراف: عبد القادر الأرناؤوط، دمشق و بيروت: دار ابن كثير، ط 1، 1406ق / 1986م.
طبقات اعلام الشیعه، آقا بزرگ الطهرانی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1430ق / 2009م.
الطلیعه من شعراء الشیعه، محمد بن طاهر السماوی، تحقیق: کامل سلمان الجبوری، بیروت: دار المؤرخ العربی.
فهرست نسخههای خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی (كتابهای اهدايی سيد محمد صادق طباطبايی)، سيد محمد طباطبايی بهبهانی (منصور)، با نظارت و مقدمه: عبدالحسين حائری، تهران: كتابخانه، موزه و مركز اسناد مجلس شورای اسلامی، چاپ 1، 1381.
فهرست نسخههای خطی كتابخانه مركزی و مركز اسناد دانشگاه تهران، محمدتقی دانشپژوه، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، (ج 16)، 1357.
لباب الآداب، اسامه بن منقذ، تحقيق: احمد محمد شاكر، القاهره: مكتبه السنه، 1987.
لسان الميزان، احمد بن علی (ابن حجر العسقلانی)، تحقيق: عبدالفتاح ابوغدّه، بيروت: دار البشائر الاسلاميه، ط 1، 1423ق / 2002م.
المقفی الکبیر، احمد بن علی (تقیالدین المقریزی)، تحقیق: محمد الیعلاوی، بیروت: دار الغرب الاسلامی، ط 1، 1411ق / 1991م.
المنازل والدیار، اسامه بن منقذ، تحقیق: مصطفی حجازی.
مناقب آل ابیطالب، محمد بن علی المازندرانی (ابن شهرآشوب)، النجف: المطبعه الحیدریه.
مناقب آل ابيطالب، محمد بن علی المازندرانی (ابن شهرآشوب)، تحقيق: يوسف البقاعی، بيروت: دار الاضواء، ط 2، 1412ق / 1991م.
موارد ابن عساكر فی تاريخ دمشق، طلال سعود الدعجانی، المدينه المنوره: الجامعه الإسلاميه، ط 1، 1425ق / 2004م.
منابع:
[1]. وفيّات الاعيان، ابن خلّكان، ج 1، ص 196؛ الاعلام، خیرالدین الزركلی، ج 1، ص 291.
[2] . وفيّات الاعيان، ج 1، ص 199.
[3] . تاريخ الاسلام، شمسالدین الذهبی، ج 41 (حوادث ووفيات 581-590)، ص 176.
[4] . الطليعة من شعراء الشيعة، محمد بن طاهر السماوی، ج 1، ص 125؛ اعيان الشيعة، السيد محسن الامين العاملی، ج 3، ص 252؛ طبقات اعلام الشيعة، آقا بزرگ الطهرانی، ج 3، ص 8.
[5] .زبدة الحلب من تاريخ حلب، ابن العدیم الحلبی، ج 1، ص 127.
[6]. برای آگاهی بیشتر، ر.ک: وفیّات الاعیان، ج 5، صص 269-273.
[7]. تاريخ مدينة دمشق، ابن عساکر الدمشقی، ج 43، ص 250.
[8]. تاريخ مدينة دمشق، ج 43، ص 249.
.[9] تاريخ مدينة دمشق، ج 21، ص 369.
[10]. تاريخ مدينة دمشق، ج 57، صص 215-216.
[11] . تاريخ الاسلام، ج 41 (حوادث ووفيات 581-590)، ص 176.
[12] . سير اعلام النبلاء، شمسالدین الذهبی، ج 21، ص 166.
[13] . شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، ابن العماد الحنبلی، ج 6، ص 459.
[14] . عبارت فوق را از سيّد محسن امين در اعیان الشیعه (ج 3، ص 253) نقل کردیم. اما در چاپهای اخير مناقب ابن شهرآشوب، «الشيزری» به صورت «الشيرازی» نقل شده كه اشتباه و تحريف آشكار است. ر.ك: مناقب آل ابيطالب، ط المطبعة الحيدرية فی النجف، ج 3، ص 179؛ مناقب آل ابیطالب، تحقيق يوسف البقاعی، ط دار الاضواء، ج 4، ص 17.
[15] . اعيان الشيعة، ج 3، ص 253.
[16] . الذريعة الی تصانیف الشیعة، آقا بزرگ الطهرانی، ج 9، ص 70.
[17] . تاریخ مدینة دمشق، ج 2، صص 401-406.
[18] . تاریخ مدینة دمشق، ج 2، ص 406.
[19] . مناقب آل ابيطالب، ط المطبعة الحيدرية فی النجف، ج 2، صص 270-271؛ مناقب آل ابیطالب، تحقيق يوسف البقاعی، ط دار الاضواء، ج 3، ص 89.
[20] . اين اشعار به شرح زير است:
اذا افترقت فی الدين سبعون فرقةً
ونيْفاً كما قد صحَّ فی محكم النقل
ولم يك ناج منهم غير فرقة
فقل لی بها يا ذا الرجاحة والعقل
أفی فرق الهلاك آل محمّد
أم الفرقة اللاتی نجت منهم قل لی
فإن قلتَ فی الناجين فالقول واحد
وإن قلت فی الهُلاَّكِ حفت عن العدل
اذا كان مولى القوم منهم فاننی
رضيت بهم ما زال فی طلهم طلّی
فخلِّ علياً لی إماماً ونسله
وأنت من الباقين فی سائر الحلِّ
[21] . مناقب آل ابيطالب، ط المطبعة الحيدرية فی النجف، ج 3، ص 475؛ تحقيق يوسف البقاعی، ط دار الاضواء، ج 4، ص 396.
[22] . الطليعة من شعراء الشيعة، ج 1، صص 125-126؛ اعيان الشيعة، ج 3، ص 253.
[23] . درباره اين نسخه، بنگريد: فهرست نسخههای خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی (كتابهای اهدايی سيد محمد صادق طباطبايی)، سيد محمد طباطبايی بهبهانی (منصور)، صص 223-224.
[24] . لسان الميزان، ابن حجر العسقلانی، ج 3، ص 152.
[25] . اعيان الشيعة، ج 5، ص 463.
[26] . بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج 4، ص 1876.
[27] . بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج 4، ص 1877. متن این مکتوب چنانچه ابن عدیم نقل کرده، چنین است: «ینهی عبدک أنه اجتمع بالأمیر السیّد الأجل الأوحد العالم علاءالدین أبی العزّ الأشرف بن الأعزّ الحسنی، أدام الله علوّه، فرأی آذی بحر لجمیع العلوم، زاخر، مضاف إلی النسب الشریف الفاخر، جلیسه منه بین روضة وغدیر، وأدب بارع، وفضل غزیر، قد احتوی علی فنون الأدب، وأحکم معرفة السیر والنسب، وما أصف لک یا مولای فضله غیر أننی والله ما رأیت مثله، وما أنت یا مولای جعلت فداءک ممن ینبّه علی فضیلة، ولا یُحثّ علی مکرمة، فاصرف همّتک الی ما تلقاه به من الإکرام والتبجیل لفضل علمه الغزیر وشرفه الأصیل.»
[28] . اين اجازه در انتهای مجموعة خطی نفيس و كهنی مورخ 730ق، که به شمارة 6248 در كتابخانة مركزی دانشگاه تهران نگهداری میشود، كتابت شده است (ر.ك: فهرست نسخههای خطی كتابخانة مركزی و مركز اسناد دانشگاه تهران، محمدتقی دانشپژوه، ج 16، ص 226). علامة مجلسی نيز متن كامل آن را در «كتاب الاجازاتِ» بحار الانوار (ج 104، صص 152-169) نقل كرده است.
[29] . بحار الانوار، ج 104، ص 167. این متن بر اساس نسخه خطی همین اجازه، تصحیح گردید.
[30] . در لباب الآدابِ اسامة بن منقذ، نام وی «محمد بن سلیم» ذکر شده است.
[31] . بغية الطلب فی تاریخ حلب، ج 2، ص 1359.
[32] . همانجا.
[33] . تاريخ الاسلام، ج 41 (حوادث ووفيات 581-590)، ص 176؛ سير اعلام النبلاء، ج 21، ص 165.
[34] . اسامة بن منقذ، لباب الآداب، صص 1-2.
[35] . ابن عديم احاديثی از اين كتاب را از هشت تن از شيوخ روايت خود (به جز عبدالله بن زهره) از اسامة بن منقذ و ديگران نقل كرده است. ر.ك: موارد ابن عساكر فی تاريخ دمشق، طلال سعود الدعجانی، ج 2، صص 859-860.
[36]. المقفی الكبير، تقیالدین المقریزی، ج 2، صص 48-49.
[37]. اسامة بن منقذ والجديد من آثاره وأشعاره، محمد عدنان قيطاز، ص 36.
[38]. همان، ص 55.
[39]. المقفی الکبیر، ص 48.
[40]. لباب الآداب، ص 173.
. [41] اسامة بن منقذ والجديد من آثاره وأشعاره، ص 53 (به نقل از حسن عباس در كتاب اسامة بن منقذ).
[42] . دولتمردان شيعه در دستگاه خلافت عباسی، مصطفی صادقی کاشانی، ص 179.
[43] . لباب الآداب، ص 11، 25، 38، 123 و 222.
[44] . همان، ص 84 و 125.
[45]. همان، ص 12 و 347.
[46].همان، ص 173.
[47]. همان، صص 336-337.
[48]. المنازل والديار، اسامة بن منقذ، ص 68.
[49]. الاعتبار، اسامة بن منقذ، صص 177-178.
[50]. همان، صص 173-174.
منبع: جشن نامه آیت الله استادی/ کتابخانه ایران و اسلام/
نظر شما