«دست کردن درلانه خرگوش» داستانهای هیجانانگیزازمغزانسان / ژاپنیها رکورداربیشترین سکته مغزی و مردم اسکاندیناوی کمترین
«آلن روپر» و «برایان دیوید بارل» متخصصین اعصاب در کتاب 272 صفحهای خود، داستان فوقالعادهای از اختلالات مغز انسان و تلاش دانشکده پزشکی هاروارد برای درمان آن میگویند. در این کتاب آمده است مردم منطقه اسکاندیناوی کمترین سکته مغزی و ژاپنیها دارای بیشترین آمار سکته مغزی نسبت به جمعیت خود دارند.
این روزها مغز، که به صورتی همیشه مرموز ، متشکل از ماده خاکستری شبیه پودینگ ژلهای و بافتی با رنگ روشن که به آن ماده سفید میگویند،به موضوعی شیک بدل شده است.
نگاه کنجکاوانه نشان میدهد مغز ما در مرکز آنچه میاندیشیم و انجام میدهیم قرارگرفته است. علم اعصاب در محاصره علوم انسانی قرارگرفته و علومی مانند فلسفه در برابر افزایش حقایق ناشی از مدار مغزی مبارزه میکنند.
دستگاههای سیتیاسکن همهجا هستند اما اغلب اعتبار علمی کافی برای امور روانی و حل مشکلات ناشی از آن تلقی نمیشوند.
اما شاید جالبترین بخش در قسمت توسعه، حداقل برای خوانندگان، کتابهایی درباره مغز و غنای روایی از مغز است. افرادی مانند هنری مارش در کتاب «صدمه نزنید: داستانهای زندگی، مرگ و جراحی مغز» روی ضعف آلی پودینگ ژلهای ظریف تأکید میکنند یا «اولیور ساکس» که روی روابط پیچیده بین مغز ما و رفتارهای جسمی و روانی ما تأکید میکنند.
اما کتاب روپر و بارل به دومی نزدیکتر است: روپر متخصص برجسته هاروارد است که داستانهای زیادی برای گفتن دارد اما نمیگوید. به جای وی، بارل با نثری زیبا داستانهای روپر را به صورت خطابه و با زبانی قابلفهم به خواننده منتقل میکند.
اما برخی اوقات دو مغز بهتر از یک مغز نیست! چیزی که نوشته ساکس را منحصربهفرد میکند، نوشتن یک فرد در حد اعلا است! که خواندن کتابش را لذتبخش میکند . عملکرد عجیب مغز را به خوبی تشریح میکند.
به نوشته اندرو آنتونی از گاردین، شاید روپر و بارل در اتاق جراحی درجه یک باشند اما در نوشتن این کتاب کمی از حرفهای بودن منحرفشدهاند.
وقتی همه همکاران فکر میکنند مریض مشکل تومور دارد، روپر بدون نگاه به سیتیاسکن میگوید بیمار دچار التهاب مغزی (آنسفالیت) است و این کار را با نتیجه یک آزمایش ساده میفهمد.
در جایجای کتاب روی مشاهدات پزشکی به جای تکیهبر فناوریهای نوین تأکید شده است. از بیمار خواسته میشود تا خود مشکل را توضیح دهد و این موضوع پارادوکس عجیبی است که در کتاب آمده است.
تناقض دیگر نام کتاب است که تحریفی از آلیس در سرزمین عجایب است که بیماران عصبی برای پیدا کردن دردشان به دام نمیافتند.
راههای زیادی است که مغز بهاشتباه رود و روپر با آنها روبرو میشود: مننژیت، خونریزی زیر عنکبوتیه(Subarachnoid hemorrhage)، آمبولی، تومور، گلیوما، تشنج و همی پارزی(فلج ناقص در عضلات).
و البته بسیاری از فجایع رخداده پشت سر چیزی شبیه سکته مغزی قرار میگیرند. با توجه به مطالعات روپر، مردم اسکاندیناوی دارای پایینترین نرخ سکته مغزی هستند، درحالیکه ژاپنیها که ظاهراً از همه سالمترند، از همه بیشتر سکته مغزی میکنند!
اما درنهایت این سفر داستانی به کجا ختم میشود؟ چه چیزی در لانه خرگوش وجود دارد جز داستان ناراحتکنندهای که با آن روبرو میشویم؟
یک نوار سرکش از رگ ، در طول یک ماساژ قوی بدن! پاره میشود که میتواند جریان خون به مغز را مختل کند و انتقام ویرانگرانهای از ما بگیرد. همین! و این چیزی است که درباره آن فکر میکنم، البته نه خیلی زیاد!
نظر شما