دوشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۸:۱۴
طنز را فراموش نکن که بخشی از زندگی است/ نوشتن نخستین تفسیر موضوعی قرآن کریم/ چند واقعیت باور نکردنی

امروز دوشنبه، ششم بهمن 1393 روزنامه‌های آرمان، ایران، شرق، اعتماد و شاپرک مطالبی از دنیای کتاب منتشر کرده‌اند. گفت‌وگو با حجت‌الاسلام میرلوحی از موضوعات خواندنی روزنامه‌های امروز است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- زینب کامرانی: امروز دوشنبه ششم بهمن 1393 روزنامه‌های آرمان، ایران، شرق، اعتماد و شاپرک مطالبی از دنیای کتاب منتشر کرده‌اند.

کتاب در روزنامه آرمان

 طنز، بخشی از زندگی است
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات ترجمه گفت و گو با جاشوا فریس، نویسنده آمریکایی  منتشر کرده که از وی تاکنون علاوه بر چندین داستان کوتاه، سه رمان نیز منتشر شده است: «بی‌نام»، «آن‌گاه به پایان رسیدیم» و «طلوع دوباره در زمان مناسب». فریس برای کتاب دومش جایزه پن‌همینگوی (2007)، و برای رمان سومش که به مرحله نهایی جایزه بوکر 2014 نیز راه یافت، جایزه دیلن تامسون را از آن خود کرد.
او می گوید: واقعا نمی‌دانم آیا هرگز خواسته‌ام که بین طنز و جدیت تفاوتی قائل شوم یا نه، یا اصلا قائل به چنین تمایزی هستم یا نه. بهترین نوع طنز، طنز موضوعی نیست، تاریخ انقضای خاصی ندارد و از هیچ کجا نمی‌آید. بهترین نوع طنز، طنز زمینه‌ای، موقعیتی و بسته به زمان و دقت در آفرینش موقعیتی است که قرار است طنز آمیز جلوه کند- این نوع طنز بسیار جدی است.
  و با این حال مردم در آثار تو قائل به «طنز در برابر جدی» هستند. حتی منتقدینی که رمان اولت «بی‌نام» را دوست داشتند گاهی به این اشاره داشتند که علاوه بر جوک‌هایی که در مطب بیان می شد روایتی جدی نیز از بیماری در جریان بود، به‌نحوی که به جوک ها نوعی جنبه متعالی می بخشید، عاملی که فقدانش باعث لوث شدن موضوع داستان می‌شد.
ناچیز و بی اهمیت انگاشتن نقش کمدی در طنز امری به شدت گمراه کننده است. گاهی اوقات مردم قادر به درک میزان هنری که در مقدمه چینی و ظاهر امر به کار رفته نیستند. من در نوشته‌هایم سعی می‌کنم از روش‌های مختلفی استفاده می کنم و این روش ها بازتابی از جهان بیرون هستند.. فکر می کنم بهترین توصیه‌ای که می توانم به یک نویسنده جوان بکنم این است که «طنز را فراموش نکن.» طنز بخشی از زندگی است، پس آن را بخشی از داستانت کن. بخشی از علت این که مردم گاهی تصور می‌کنند ادبیات کمدی ادبیات واقعی نیست، از آنجا ناشی می شود که کمدی ظاهرا باعث می شود اثر تاریخ‌گذاری شود. مقصود سال خاصی نیست. وقتی شما در داستان سطری طنزآمیز دارید، امیدوارید با این کار خواننده را بخندانید. اما اگر آنها کتاب دوباره بخوانند بعید است دوباره به آن سطر بخندند. خیلی سخت است که خواننده را بخصوص با طنز به همان عکس العمل اولیه وادار نمایید. خواننده قبلا آن لطیفه را خوانده، درک کرده و خندیده و همین و بس. در حالی که خواننده می تواند بارها یک سطر پرمغز و شاعرانه را بخواند و باز همان عکس العمل اولیه را در او برانگیزاند. مردم ادبیاتی را ماندگار می دانند که حسی از استمرار داشته باشد و به همین دلیل گاهی کمدی یک بار مصرف به نظر می‌آید زیرا فقط همان بار اول شما را به شدت می‌خنداند.


اندوهِ بلژیك
روزنامه آرمان در صفحه آخر یادداشتی درباره رمان «اندوه بلژیک» ترجمه سامگیس زندی منتشر کرده است که در آن می‌خوانیم: این اثر از آن دست رمان‌هایی است که آینه تمام‌نمای میهن نویسنده –بلژیک- است یا به‌بیانی دیگر، نوعی حدیث نفس نویسنده به‌عنوان یک انسان در بند در میهن خویش. نام رمان برمی‌گردد به دوران کودکی هوگو کلاوس که به مدرسه شبانه‌روزی می‌رفته، و مادربزرگش به همین جهت به او لقب «اندوه بلژیک» داده بود، و همین نام بعدها در هیئتِ قهرمان یازده‌ساله رمان، «لویی» خود را نشان می‌دهد؛ لویی خاطراتش را از یک‌سال پیش از شروع جنگ دوم جهانی تا دوسال پس از پایان جنگ روایت می‌کند. این خاطره‌نگاری از روزگاری آغاز می‌شود که او در مدرسه‌ شبانه‌روزی یک صومعه‌ با سرپرستی راهبه‌ها زندگی و تحصیل می‌کند. با بالاگرفتن آتش جنگ، لویی به خانه برمی‌گردد و داستانش را با روایت خاطرات تک‌تک افراد خانواده‌ پدری و مادری‌اش و ماجراهای همکاری تنگاتنگ‌شان با نازی‌ها ادامه می‌دهد. هوگو کلاوس (2008-1929) نویسنده رمان در این اثر که از قلمرو «باروک» می‌آید، زندگی انسان‌های خرده‌پا در فلاندر را در متن حوادث سرنوشت‌ساز تاریخی، در طی جنگ دوم جهانی و اشغال بلژیک توسط ارتش نازی (سال‌های 1939 تا 1947) نشان داده است. این اثر یک رمان ادبی‌تاریخی به زبان فلاندری -گویشی از زبان هلندی- است. قهرمان داستان پسر یازده‌ساله‌‌ای است به نام لویی سیناوه، که تمام اتفاقات و حوادث را با زبانی شاعرانه روایت می‌کند. از دریچه چشم همین پسربچه است که با تاریخ و روحیه مردم حاشیه‌نشین فلاندر آشنا می‌شویم.


لزوم ویراستاری حرفه‌ای
روزنامه آرمان در صفحه آخر یادداشتی درباره ادبیات داستانی و لزوم ویراستاری حرفه‌ای منتشر کرده که در آن می خوانیم: کتاب‌های ادبیات داستانی چیزی حدود هزار تا نهایتا بیست هزار خواننده دارند. این رقم در مقابل جمعیت هفتاد و پنج میلیونی کشور ما، عددی ناچیز است و حتی می‌شود گفت به حساب هم نمی‌آید. پایین بودن این ارقام به خودی خود بد نیست، چرا که ادبیات داستانی مخاطب خاص ادبی دارد و قشر کم جمعیتی از نخبگان و روشنفکران را هدف قرار می‌دهد و در هیچ جای دنیا برای آثار صرفا ادبی یا هنری مخاطب عام در نظر گرفته نمی‌شود. اما مشکل از آنجایی آغاز می‌شود که در معادلات جدید اقتصادی که حرف اول و آخر را در سرنوشت تولید هر نوع کالایی چه تجاری، چه ادبی می‌زند، این رقم کلا به حساب نمی‌آید. درآمد حاصل از فروش کتاب‌های ادبیات داستانی تالیفی به قدری ناچیز است که حتی ناشرین متمرکز بر انتشار ادبیات و داستان، روی سوددهی این کتاب‌ها حساب نمی‌کنند و برای درآمد نشر خود روی کتاب‌های داستان ترجمه، شعر کلاسیک، نمایشنامه ترجمه و غیره سرمایه‌گذاری می‌کنند. در نتیجه فروش یا عدم فروش کتاب‌های ادبیات داستانی تالیفی چندان برایشان حیاتی نیست. خیلی از ناشرین ادامه‌ فعالیت خود در این زمینه را صرفا در جهت حمایت معنوی از فرهنگ و ادب می‌دانند.هر چند این رویکرد ناشرین باعث شده تا به حال چرخه‌ تولید بی‌منفعت ادبیات داستانی متوقف نشود، اما لطمه‌هایی هم به بدنه‌ ادبیات داستانی زده است. شاید اگر این رویکرد وجود نداشت و سرمایه‌گذاری جدی و حیاتی روی بخش ادبیات داستانی انجام می‌شد، این آسیب‌ها شکل نمی‌گرفت و اتفاقا ادبیات داستانی ارتقا می‌یافت و خود به خود با ارتقای کیفیت، وارد چرخه‌ سوددهی اقتصادی می‌شد. یکی از این لطمه‌ها بابت سهل‌گیری در انتخاب اثر و استاندارد سازی داستان‌هاست که در یادداشت‌های قبلی مفصل توضیح داده شد. آسیب دیگر مربوط به کیفیت پایین ویراستاری و چاپ است. وقتی تعداد خوانندگان یک نوع کتاب، مشخص و محدودند و کتاب سوددهی چندانی ندارد، برای ناشر صرف نمی‌کند بابت ویراستاری کتاب هزینه کند. نهایت ویراستاری انجام شده به جا‌به جایی چند نقطه و ویرگول منتهی می‌شود. در صورتی که ویراستاری حرفه‌ای داستان بدین معناست که کتاب از لحاظ ساختاری، فرمی و مضمونی هم ویراستاری شود. نه این‌که ویراستار کتاب را تغییر دهد یا آن‌چه گاهی اتفاق می‌افتد و مثلا به نویسنده می‌گویند پایان کتاب را تغییر بده تا کار چاپ شود. منظور این شکل دست بردن غیر حرفه‌ای در کار نویسنده نیست. منظور رفع نواقص و ایرادات احتمالی داستان‌نویسی و حتی مضمونی است.


زیبایی‌های زبان و ادبیات فرانسه
روزنامه آرمان در صفحه آخر یادداشتی درباره زبان و ادبیات فرانسه منتشر کرده که در آن آمده است: بسیاری از ما دوست داریم زبان فرانسه یاد بگیریم، اما تنبلی می‌كنیم. آمیختگی زبان فرانسه با زبان فارسی بسیار است، چنان‌كه ما ایرانیان اغلب لغت‌های فنی و تخصصی را از این زبان گرفته‌ایم. كلماتی مثل تلویزیون، ژنراتور، كنسول، بلیت و حتی كلماتی كه روزمره از آن استفاده می‌كنیم، مثلاً كلمه مرسی را از زبان فرانسه اخذ كرده‌ایم. زبان فرانسه، زبان عشق و هنر است. تلفظ کلمات و اصوات این زبانِ اصیل و فاخر، آهنگین و ریتم‌دار است، به نحوی كه حرف زدن معمولی فرانسوی‌ها به‌مثابه یک آواز یا آهنگ زیبا جلوه می‌کند. حتی برخی از علاقه‌مندان ادبیات فرانسه، برای یادگرفتن زبان فرانسه از طریق موسیقی فرانسوی اقدام می‌كنند. گزافه نیست بگوییم از قرن هفدهم تا اواخر قرن بیستم میلادی، پاریس پایتخت فرهنگی جهان بوده است. غالب قریب به اتفاق جریان‌های ادبی و موج‌های هنری جهان، ابتدا از فرانسه نشأت گرفته، سپس در دیگر نقاط گیتی گسترده شده است. هیچ كشوری به اندازه فرانسه، نویسنده و داستان نویس بزرگ نداشته و اكنون هم ندارد. فرانسه زادگاه شخصیت‌های بزرگ و تاثیرگذار داستانی مانند «ژان والژان» در رمان بینوایان ویکتورهوگو، «گوریو» در کتاب «بابا گوریو» بالزاک و «کنت دومونت کریستو» الکساندر دوماست که از شخصیت‌های محبوب داستانی جهان به شمار می‌روند. فرانسه، خالق سبک‌های مختلف ادبی است که آثار بسیاری از آنها را شما حتماً خوانده و شنیده‌اید. ماری هانری بِیل، نویسنده سبک رئالیسم، شارل پی یر بودلر، مطرح‌ترین نویسنده مکتب‌ سمبولیسم، شاتوبریان، بنیانگذار رمانتیسیسم، آلن رُب گریه، مهم‌ترین چهره جنبش ادبی و هنری موج نو، آلبر کامو، یکی از متفکران مکتب اگزیستانسیالیسم، نویسندگان بزرگ ادبیات فرانسه هستند. در میان کتاب‌های تخیل‌برانگیز نام شارل پرو، شاعر و داستان‌سرای فرانسوی می‌درخشد که سبک جدیدی را در ادبیات به نام قصه‌های پریان، مانند شنل قرمزی، سیندرلا، مرد ریش آبی و بندانگشتی بنیان گذاشت.
 
 
کتاب در روزنامه ایران

نوشتن نخستین تفسیر موضوعی قرآن کریم
روزنامه ایران با ‌حجت‌الاسلام میرلوحی درباره شخصیت علمی آیت‌الله موحد ابطحی گفت‌وگو کرده  که در آن می‌خوانیم: می‌توان اشاره‌ای داشت به نخستین تفسیر موضوعی قرآن در عالم تشیع که ایشان نوشته‌اند که البته مربوط به 50 سال پیش می‌شود. البته این ادعای بزرگی است در مورد تألیف نخستین تفسیر موضوعی قرآن در عالم تشیع. بنابراین اگر کسی کتابی قبل از آقای ابطحی در 50 سال پیش وقتی که ایشان در مطبعه حیدریه نجف تفسیر موضوعی قرآن را چاپ کردند، نوشته اعلام کند.
خواهرزاده آیت‌الله سیدمحمد باقر موحد ابطحی با اشاره به صحیفه‌ها به عنوان بخشی دیگر از آثار به جای مانده از این فقیه عالم تشریح کرد: در گذشته ما نام صحیفه سجادیه را شنیده بودیم که یکی از کتاب‌های دعای شیعه است که 54 دعا دارد که البته در نسخه اصلی که حضرت به امام باقر(ع) و زید شهید و بعد آرام آرام به دست ما رسیده‌است، 57 دعا بوده که سه دعا از آنها گم‌شده و الان 54 دعا از آن باقی مانده‌است که به آن صحیفه کامله سجادیه گویند که خیلی از مردم در خانه‌های خود آن ‌را دارند. اما همه دعاهای امام سجاد(ع) این تعداد نیست.
برهمین اساس آیت‌الله موحد ابطحی شروع به تحقیق در تمام نسخه‌های دیگر صحیفه‌ها و جوامع روایی شیعه می‌کند و با گردآوری آنها، دعاهای امام سجاد(ع) را به 272 دعا می‌رساند که در یک جلد آمده‌است. در واقع صحیفه سجادیه معروف شامل 54 دعا است، ولی صحیفه سجادیه‌ای که آیت‌الله ابطحی تألیف کردند 272 دعا دارد.
استاد دانشگاه امام صادق علیه‌السلام با اشاره به جمع‌آوری این صحیفه‌ها در حدود 20 سال پیش، گفت: نکته قابل توجه دیگر این است که آن بزرگوار اصرار و دقت زیادی داشتند که این کتاب‌ها حتی یک غلط هم در آن یافت نشود چراکه خود مرحوم ابطحی شخصاً آنها را بارها به دقت کنترل می‌کردند.


یاد یار مهربان آید همی
روزنامه ایران در صفحه اندیشه رأی و نظر زنده یاد دکتر محمدامین ریاحی (1302-1388ش)، محقق و مصحح معاصر را در مقاله «باد جوی مولیان»، از کتاب «گلگشت در شعر و اندیشه حافظ» منتشر کرده که در آن نوشته شده است: شاید کمتر کسی باشد که این بیت دل‌انگیز و مشهور رودکی، پدر شعر فارسی، «آن تیره چشم شاعر روشن بین» را با نوای دلنشین استادان موسیقی ایران نشنیده باشد: «بوی جوی مولیان آید همی / بوی یار مهربان آید همی»
این بیت بیش از هزار سال است که با این خوانش ورد زبان فارسی‌زبانان بوده‌است، اما همان‌طور که مرحوم دکتر محمد امین ریاحی با دقت و تیزبینی نشان داده‌است، دست تصرف کاتبان این بیت را از سده‌ها پیش تحریف کرده و ذوق عامه و حتی پسند اهل ادب معنای آن را فدای موسیقی خوش آهنگ و دلاویز الفاظ کرده است(ریاحی، 365). باری صورت اصلی و قرائت صحیح این بیت، آن‌گونه که رودکی سروده به گونه‌ای دیگر بوده است. زنده یاد دکتر ریاحی در این مقاله خواندنی سیر تحریف این بیت را به نیکی شناسانده، شیوه صحیح خوانش آن را فرایاد داده و در آخر نیز به موضوع تضمین خواجه شیراز از آن پرداخته‌است.
به باور مرحوم ریاحی، سیر تحریف این بیت چنین است که در دستنویس‌های جدید کتاب «چهار مقاله» نظامی عروضی، که مبنای چاپ آن بوده‌اند، بیت مورد اشاره به شکلی که ذکر آن رفت، آمده است؛ حال آنکه «بوی جوی» مفهوم دلنشینی ندارد و تکرار «بوی» نیز در دو مصرع پیاپی ناخوشایند و در‌ واقع، به دور از فصاحت است به منظور رفع این عیب، تصرفات دیگری نیز صورت گرفت؛ به گونه‌ای که در نسخه‌های کهن برخی متون دیگر، که این بیت در آنها ثبت و ضبط شده‌است، «بوی جوی مولیان» در مصرع اول به صورت «بانگ جوی مولیان» در آمده و در مصرع دوم «بوی یار» به «یاد یار» تغییر کرده‌است. همچنین، زنده یادان، بدیع‌الزمان فروزانفر و سعید نفیسی آن را به این صورت چاپ کرده‌اند: «یاد یار مهربان آید همی». حال آنکه ترکیب «آمدن یاد یار» نه در زبان پارسی به کار رفته و نه مقرون به فصاحت است(همو، 363 – 364). مرحوم ریاحی با دقت و تأمل در این بیت به صورت صحیح و اصل فراموش شده آن، که در برخی متون کهن، ازجمله کشف الاسرار، تاریخ وصاف، تاریخ گزیده، حبیب السیر و دیوان سنایی آمده، رسیده است: «باد جوی مولیان آید همی / بوی یار مهربان آید همی».


چند واقعیت باور نکردنی
روزنامه ایران در صفحه آخر مطلبی درباره امیر حسین چهلتن منتشر کرده که در آن آورده است: اغلب نوشته هایش را تحت تأثیر ادبیات امریکای لاتین میدانند. معتقدند که دغدغه های اجتماعی و فرهنگی ویژگی مشترک آثار اوست. آن طور که می گویند در برخورد با شرایط مختلف اجتماعی و انعکاس آنها در قالب داستانی نگاهی واقع بینانه و به دور از هر گونه اغراقی دارد. توجه به جزئیات زندگی شهری هم یکی دیگر از علاقه مندی های «امیر حسین چهلتن» است.
با وجود آنکه برخی از آثار وی به زبانهای انگلیسی و آلمانی ترجمه شده و در دیگر کشورها منتشر شده اند؛ اما او پس ازگذشت 9 سال، موفق به کسب مجوز نشر برای مجموعه داستان «چند واقعیت باور نکردنی» به فارسی و در کشور خودمان شده است. آن طور که چهلتن گفته سبک و سیاقی که او در این مجموعه داستان به کار برده متفاوت از آنچیزی است که در نوشته های نویسنده های ایرانی دیده می شود. کتاب در بردارنده 10 داستان بوده اما وی که از مجوز نگرفتن چهار داستان آن مطمئن بوده؛ مجموعه را با 6 داستان به وزارت ارشاد سپرده است. البته این کتاب هنوز منتشر نشده و به محض آنکه مجوز توزیع و پخش به دست «انتشارات نگاه» برسد وارد چرخه نشر می شود.

کتاب در روزنامه شرق

به خاطر باران
روزنامه شرق در صفحه آخر یادداشتی درباره سفر به پراگ دیدار با دکتر کاخی و شرح آن در جلد دوم کتابِ «نامه‌هایی از پراگ» با نام «به خاطر باران» منتشر کرده که در آن بیان شده است: در سفر اولم، با هموطن نازنینی آشنا شده بودم؛ با آقای دکتر مرتضی کاخی که سر راهم قرار گرفت. محبت‌های این مرد مزید شد بر لطف این شهر و زیبایی‌هایش تا از او خواهش کنم که دعوتنامه بفرستد و برای بار دوم بیایم تا او و این شهر را ملاقات کنم. ترکیب مهربانی و زیبایی (خیلی ادبیاتی شد!) که در دکتر کاخی و پراگ، وجود داشت، برای این سفر مشتاقم کرده بود. در سفر دوم مریض شدم و معلوم شد زخم معده پیشرفته‌ای دارم که معده‌ام را در معرض پاره‌شدن قرار داده. در وطن عزیزمان تشخیص داده بودند که نفخ است و خطرناک نیست! اما پزشکان این مملکتِ دیگر، گفتند همین حالا هم برای جراحی دیر است! دوستِ عزیزِ نازنین گفت اگر بخواهی من همین‌جا اسباب معالجه را فراهم می‌کنم که بستری شوی و تحت عمل جراحی قرار بگیری. پیش‌تر هم گفتم که تا قبل از آن تاریخ، سابقه هیچ دوستی و همکاری با هم نداشتیم. به همین دلیل در پاسخ به این لطفش گفتم: «آقای عزیز برای شما ایجاد زحمت می‌کنم.» او هم مهربانانه گفت: «با تو تعارف نمی‌کنم. اگر نمی‌توانستم نمی‌گفتم. حالا که گفتم یعنی می‌توانم این کار را بکنم. اگر می‌خواهی بروی مملکت خودمان، برو ولی با سابقه آن تشخیص آقای پزشک، ممکن است به جای زخم معده‌ات، جای دیگرت را عمل کنند!» که من هم پذیرفتم و آن آقای نازنین باز برای من اسباب بستری‌شدن در بیمارستان را فراهم کرد و مرا خواباندند و زخم معده‌ام را جراحی کردند و تمام این ماجراها مرا باز به این شهر و فضا و مردمش، دلبسته‌تر کرد. ماجرای این سفر را در جلد دوم کتابِ «نامه‌هایی از پراگ» با نام «به خاطر باران»، به تفصیل با مرور خاطره بستری و بیمارستان و پرستاری که از من مراقبت می‌کرد نوشته‌ام.

کتاب در روزنامه اعتماد

«بي‌شعوري» همچنان مخاطب دارد
روزنامه اعتماد در صفحه آخر یادداشتی درباره کتاب «بي‌شعوري» منتشر کرده که در آن عنوان شده است: 50هزار نسخه چاپ شده و چاپ بيستم، سرنوشت تولد رسمي كتابي است كه از بهار امسال روي دكه كتابفروشي‌هاست. كتابي به نام «بي‌شعوري» كه تا پيش از بهار سال ٩٣، در دسته كتاب‌هاي بي‌مجوز بود و دستفروش‌ها چاپ افست و بي‌كيفيت آن را با قيمت ٩ هزار تومان مي‌فروختند يا لينك دانلود متن پي‌دي‌اف آن دست به دست مي‌شد.
تا قبل از بهار ٩٣، كسي از آمار فروش اين كتاب خبري نداشت، اما حالا نام «بي‌شعوري» در فهرست هفتگي كتاب‌هاي پرفروش كتابفروشي‌هاست و به همان اندازه كه ممكن است كسي سراغ كتاب‌هاي احمد شاملو و شفيعي كدكني و... را بگيرد، نام اين كتاب هم به زبان مي‌آيد. كتاب «بي‌شعوري»، نوشته خاوير كرمنت و ترجمه محمود فرجامي، كتابي است در حوزه روانشناسي كه با همين ركورد شش ماهه، همچنان در فهرست كتاب‌هايي است كه بازار كتاب را رونق داده و احتمالا رقم فروشي بالاتر و نسخه‌هايي بيشتر، احتمال ساده‌ و راحتي براي آن است.
«نويسنده كتاب از مكانيسم دفاعي طنز استفاده كرده تا مخاطب را درگير كند. مكانسيمي كه خيلي خوب جواب داده و خواننده را راضي مي‌كند. در همان فصل اول هم تكليفش را روشن مي‌كند و با اتهام «بي‌شعوري» به خودش، راه را براي مخاطب مي‌بندد. همين است كه كتاب در همان قدم اول جذاب مي‌شود. اما بعد از اين جذابيت، همين مكانيسم، براي تمام آنهايي كه خواننده كتاب هستند، تبديل به يك مكانيسم فرافكن مي‌شود تا آنكه درباره «بي‌شعوري» ديگران مي‌خواند، خودش را از اين قاعده جدا كند و در حالي كه فكر مي‌كند«خب، اينكه با من نيست»، از به چالش كشيدن ديگران راضي شود». حامد محمدي كنگراني، روانپزشك اين جملات را درباره اشتياق اصلي خوانندگان و علاقه‌مندان «بي‌شعوري» مي‌گويد و از زاويه نگاهي علمي، اين ركورد فروش شش ماهه را بررسي مي‌كند.


کتاب در روزنامه شاپرک

جنگ آخر الزمان
روزنامه شاپرک در صفحه ادبیات نوجوان مطلبی درباره زندگي و آثار ماريو بارگاس يوسا منتشر کرده که در آن آمده است: در 14 سالگي پدرش وي را به دبيرستان نظام فرستاند که تأثيري ژرف و پايا بر او نهاد و ايده نخستين رمانش را در ذهنش پروراند. نگرش داروين‌گرايانه او نسبت به زندگي حاصل تجربه همين دو سال است.
در سال 1963 اولين رمانش منتشر شد؛ دوران قهرمان ماجراي دخالت نظاميان در عرصه سياست و تبعات شوم اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي آن است. چيزي که به تقدير محتوم بسياري از ملت‌هاي جهان سوم و به خصوص آمريکاي لاتين بدل شد. اين رمان به شدت با استقبال منتقدان و خوانندگان روبه رو شد. همين تأثير گسترده کافي بود تا نام نويسنده به عنوان يک منتقد راديکال مطرح شود و تعدادي از نسخ کتابش به عنوان کتاب ضاله طي مراسمي رسمي به آتش کشيده شود. اما اين مانع از دريافت جايزه منتقدان از طرف يوسا نمي‌شود. در سال 1966 پس از چاپ دومين رمانش «خانه سبز» از پاريس به لندن مي‌رود و به تدريس ادبيات اسپانيايي – آمريکايي اشتغال مي‌ورزد. سال بعد دومين مجموعه داستانش منتشر مي‌شود و نويسنده‌اش را برنده دو جايزه ادبي مي‌کند. وقتي براي دريافت جايزه منتقدين اسپانيايي به کاراکاس مي‌رود، خطابه‌هاي درباره سرنوشت و مسئوليت نويسنده‌ پرويي ايراد مي‌کند. مهمتر از آن ديدار با گابريل گارسيا مارکز است که بعدها به همکاري ادبي و انتشار «رمان در آمريکاي لاتين» مي‌انجامد. سومين رمانش «گفتگو در کاتدرال» در 1969 منتشر مي‌شود. يک سال بعد به بارسلون مي‌رود تا نوشتن يکي از معتبرترين نقدها بر آثار مارکز را آغاز کند.
رمان حجيم «جنگ آخر الزمان» که در سال 1981 منتشر شد، حاصل کار هنرمندي است که دوران جواني نويسندگيش را پشت سر گذاشته‌است. اين پروژه بزرگ، زير قلم يوسا با مهارت شگرفي شکل گرفته و حجم کار و شخصيت‌هاي پرشمار و رابطه بينامتني رمان با بخشي از تاريخ برزيل، هيچگاه موجب سستي اثر نمي‌شود. تا جايي که اين اثر را به عنوان نظيري براي «جنگ و صلح» تولستوي در ادبيات آمريکاي لاتين توصيف کرده‌اند. اکثر آثار وي به ده‌ها زبان، از جمله فرانسوي و ايتاليايي و پرتغالي و انگليسي و آلماني و روسي و فنلاندي و ترکي و ژاپني و چيني و چکي و البته عربي (و فارسي) ترجمه شده‌است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط