کتاب در روزنامه ایران
رهبران سیاسی غرب مدرن چه نسبتی با اندیشههای ماکیاولی دارند؟
روزنامه ایران در صفحه اندیشه مطلبی درباره نیکولو ماکیاولی از بنیانگذاران علوم سیاسی مدرن بهویژه اخلاق سیاسی مدرن منتشر کرده که در آن میخوانیم: مهمترین دیدگاههای ماکیاولی در کتابش تحت عنوان «شهریار» آمده است. امروزه «ماکیاولیسم» کلمهای با بار معنایی منفی است که برای توصیف سیاستمداران فاقد وجدان اخلاقی، چنان که در کتاب «شهریار» آمده است، به کار میرود.
ایدههای ماکیاولی، بسیاری از رهبران سیاسی را در غرب مدرن تحت تأثیر قرار داده است. بسیاری از رهبران اروپا از زمان ماکیاولی به بعد، یک نسخه از کتاب شهریار را داشتند و این کتاب، جایگاهی مهم در نزدشان داشت، حتی ژوزف استالین کتاب «شهریار» را خوانده و حاشیهنگاری کرده بود.
همچنین بسیاری از متفکران مثل دکارت، هابز، لاک، مونتسکیو، اسپینوزا، روسو، گیبون و آدام اسمیت تحت تأثیر نظرات ماکیاولی بودند. علاوه بر این، پژوهشگران معتقدند ماکیاولی تأثیراتی اعم از مستقیم و غیرمستقیم بر اندیشه سیاسی بنیانگذاران امریکا یعنی فرانکلین، مدیسون و جفرسون داشته است.
اندیشه ماکیاولی بیشک با مناسبات دنیای مدرن و ویژگیهای اصلی آن مثل اراده معطوف به قدرت، تقدم امر رئال بر امر ایدهآل، سکولاریسم، سیطره تکنولوژی و... ربطی وثیق دارد و آشنایی با تفکر او برای شناخت جهان معاصر و پرداختن به مشکلات آن ضروری است.
مبتکر در لغتنامه نویسی
روزنامه ایران در صفحه آخر یادداشتی به بهانه سالروز توقف فعالیت علمی «محمد معین» منتشر کرده که در آن آمده است: از آنجا که دهخدا وصیت کرده بود تا پس از اتمام لغتنامه - که سرانجام به سال 1359 در 50 جلد و بعدها با تغییر در نوع چاپ و کاغذ در 16 جلد منتشر شد - باوجود امکان وجود غلط، دستی در آن برده نشود، دکتر معین نگارش فرهنگ لغت تازهای را آغاز کرد که پس از ایشان، در 6 جلد و به وسیله دکتر سید جعفر شهیدی انتشار یافت.
ابتکار تازه دکتر معین در نگارش لغتنامه آن بود که ترکیبی از واج نگاری و آوانگاری را برای لغات برگزید. زیرا تا پیش از آن، بویژه در لغتنامه دهخدا، برای خوانش بهتر لغات و اصطلاحات، از فونتیک الفبای فارسی استفاده میشد. دیگر آنکه مداخل در کار مرحوم دهخدا، طول و تفصیل بسیاری داشت اما معین کوشید تا معنانگاری لغات، خُلَّص و مُجمَل صورت پذیرد. هرچند زمینه مشترک کار هر دو، آن بود که هر آنچه از لغت مذکور در مکتوبات و آثار ادبی ثبت و ضبط شده بود را میآوردند که این، روش ادبای قدیم است.
دو قدم اینور خط
روزنامه ایران در صفحه آخر مطلبی درباره احمد پوری منتشر کرده که در آن میخوانیم: احمد پوری که تازه وارد دهه هفتم زندگی خود شده است، چهرهای نام آشنا برای کتابخوانهای حرفهای است؛ او مترجم، مؤلف و ویراستار آثار ادبی است و نخستین بار با رمان تألیفی«دو قدم اینور خط» به شهرت عام رسید؛ رمانی که برخی منتقدان آن را فصلی تازه در ادبیات داستانی ایران عنوان کردهاند. اما شاید مهمتر از این کتاب برای او و مخاطبان آثارش، ترجمهای بود که او از کتاب «هوا را از من بگیر، خندهات را نه: گزیده شعرهای عاشقانه پابلو نرودا» به دست داد؛ ترجمهای که مخاطبان زیادی را برای این کتاب به همراه آورد و منجر به چاپهای متعدد این کتاب شد. پوری در طول این سالها، علاوه بر تدریس زبان، فعالیت ادبی را با ترجمه شعرهای عاشقانه شاعران بزرگ جهان ادامه داده است و آثاری از شاعرانی چون؛ آنا آخماتوا، پابلو نرودا، فدریکو گارسیا لورکا، ناظم حکمت، نزار قبانی و یانیس ریتسوس را ترجمه و روانه بازار کرده است و همچنان نیز به صورت حرفهای و جدی تألیف و ترجمه میکند. حالا هم پوری خبر از انتشار رمان «دشمنان» نوشته ایساک بشویس سینگر، نویسنده لهستانی، میدهد. رمانی که چند سالی در اداره کتاب وزارت ارشاد دولت دهم خاک خورده بود و امروز پس از حدود 4 سال، اجازه انتشار یافته است.
پوری آن طور که خودش میگوید این روزهایش را به ترجمه «مجموعه خاطرات پابلو نرودا» میگذراند و تاکنون هم آن را به نیمه راه رسانده است.
کتاب در روزنامه آرمان
باز هم کنار کربلا
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات نقدی درباره مجموعه شعر «چند مجلس از دهه اول» منتشر کرده که در آن آورده است: شعرهای عاشورایی «سید اکبر میرجعفری» در مجموعه شعر «چند مجلس از دهه اول » در قالب سپید سروده شدهاند (جز یک مثنوی بیدلیل در ابتدا و یک شبه نیمایی بیدلیلتر در میانهی راه صفحهی ۳۵ و یک دوبیتی باز هم بیدلیلتر! در صفحه ۱۱۵) قالبی که خواه ناخواه جهت گیری خودآگاه یا ناخودآگاه شاعر را به نوع خاصی از بیان شاعرانه با نوع خاصی از مخاطب نشان میدهد. این مخاطب لزوما در هیئات و تکایا به این شعرها گوش نمیدهد پس نمیخواهد از نظر عاطفی و حتی عقلی به سرعت تحت تاثیر قرار بگیرد یا حتی اقناع شود. این مخاطب میخواهد ببیند که شعر امروز در عین توجه به فرم و ساختارهای نوین شعری معاصر چگونه میتواند بازتاب یا حتی بازآفرین یک حادثه عظیم دینی چون عاشورا باشد؟ میخواهد بداند که مدیحه سرایی مدرن چگونه متنی میتواند باشد؟ مرثیه مدرن چگونه نالهای میتواند سر بدهد؟ یک فراخوان دینی در روزگار ما چه مختصاتی میتواند داشته باشد؟ به عبارت دیگر مخاطب این شعرها با هر رویکردی در هنگام قرائت متن، علاوه بر فرامتن، ناگزیر به متن هم رجوع میکند و موقعیت ادبیات را در وضعیت محتوایی موردنظر رصد مینماید. در اینجا متن ادبی (حاوی ارزشهای متنی) با متن عاشورا (حاوی ارزشهای فرامتنی) برابر فرض میشود.
مهمترین استراتژی «میرجعفری» در شعرهای این مجموعه مکاشفه در زمان است. زمان مفهومی انتزاعی ولی قابل اندازهگیری است. این مفهوم اگر چه همیشه ذهن بشر خصوصا عالمان و فیلسوفان را به خود معطوف کرده است اما در عصر مدرن با توسعه تکنولوژی به عنوان عنصری دخیل در جزئیترین امور زندگی انسان، ابعادی تازه یافته است. جهان مدرن اشراف برزمان و گذشت آن را، حتی برای کودکان ضروری نموده است. نظم جهان در نگاه تعین گرای انسان مدرن بدون توجه به مفهوم کمی زمان، عملا غیرقابل دستیابی است. با این همه، «نسبیت» حتی این مفهوم به ظاهر قطعی و خشک را رها نکرده است. نتیجه اینکه زمان در نزد دو نفر، یکسان نمیگذرد و بسته به حالات و آنات شخصی سرعت میگیرد یا کند میشود. هنر به خاطر تمایل هنرمند به ایجاد فضای فراواقعی، به نسبیت زمان که فیزیک مدرن هم بر آن صحه میگذارد، توجه کرده است و از آن بهره برده است. تعلیق، گسسته نمایی، فلاش بک، فلاش فوروارد، فاصله گذاری ازمتن، کولاژ و حتی بسیاری از روابط بینامتنی به عنوان تکنیکهای رایج هنری در ارتباط با زمان و مفهوم نسبی آن به شمار میآیند. شعر مدرن و پسامدرن از این تکنیکها بهرههای فراوان برده است همچنان که شعر عاشورایی ایران نیز از این جریان برکنار نمانده است.
فیلیپ مارلو در ماجرای سودابه و سیاوش
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات نقدی درباره کتاب «سین مثل سودابه» منتشر کرده که اولین جلد از هفتگانهی رمانهای جنایی است که به تازگی از سوی نشر افق منتشر شده است. کاوه میرعباسی در این رمان جذاب کارآگاهی، شخصیت کارآگاه خود «فردوس قاسمی» را بر اساس شخصیت «فیلیپ مارلو»، کارآگاه محبوب هفتگانه جنایی ریموند چندلر میسازد. حتی چندین بار در کتاب جملات و اصطلاحاتی از «فیلیپ مارلو» را به کار میبرد. مثلا «کارآگاه قاسمی»در صفحه 138کتاب میگوید: « به قول فیلیپ مارلو «پیش قسط یک لبخند» را نثارم کرد». این دست اشارات به جملات «فیلیپ مارلو» بارها در کتاب تکرار میشود تا به خواننده مدام گوشزد شود شخصیت «مارلو» و «کارآگاه قاسمی» چهقدر به هم شباهت دارند. «سین مثل سودابه» هم مانند اکثر کتابهای چندلر از وسط ماجرا شروع میشود و خواننده بیمعطلی با اولین برخورد کارآگاه با پرونده روبرو میشود. همانطور که درباره شخصیت «فیلیپ مارلو» و زندگیاش چیزی به صورت مستقیم گفته نمیشود، در «سین مثل سودابه»، هیچ اطلاعاتی درباره زندگی «فردوس قاسمی» داده نمیشود. تنها چیزی که دربارهاش میدانیم این است که مانند «مارلو»تنها زندگی میکند، کارآگاه خصوصی است و به راحتی از کنار مسائل نمیگذرد. مانند «فیلیپ مارلو»، در ازای پول کار میکند، اما خیلی جاها حل معما برایش مهمتر از پول میشود. همینطور زندگی سادهای دارد و البته مانند «مارلو» به اتومبیل شخصیاش علاقه دارد.
درادامه این مطلب آمده است: در «سین مثل سودابه»، همانند شاهنامه، شخصیت «سودابه» اغواگر است و «سیاوش» معصومیت دوست داشتنی دارد و پاکدامن میماند.روابط نیز مشابه شاهنامه حفظ شده مثلا «سودابه» همسر « کاووس» و نامادری «سیاوش» است که عاشق او شده، «فرنگیس» همسر «سیاوش» است و همه اتفاقات داستان از همین نقطه عشق ممنوع آغاز میشود؛ مانند جنگ بزرگ ایران و توران که نقطه شروعش به ماجرای «سودابه» و «سیاوش» و آوارگی و کشته شدن سیاوش برمیگردد. اما بر خلاف شاهنامه، در این کتاب،این رستم نیست که در آخر به قصر کاووس میرود و سودابه را از تخت شاهبانویی مویکشان بیرون میآورد و با خنجر از وسط به دو نیم میکند. در اصل برای خواننده همین بازی و تغییر در سرنوشت شخصیتهای بیرون آمده از شاهنامه است که آن را جذاب و خواندنی میکند. نه تنها مواجه شدن با آنها در کتاب، خواننده را ذوقزده میکند، بلکه خلاقیت نویسنده در تغییر سرنوشت آنها برای خواننده به غایت جالب و سرگرمکننده است.
کمیتگرایی
روزنامه آرمان در صفحه آخر یادداشتی درباره کمیتگرایی در علوم و هنر منتشر کرده که در آن عنوان شده است: در ایران، مدتی است کمیت گرایی برگ برنده شده است. چه در علوم و چه در هنر. جوایز علمی به افرادی داده می شود که کوهی از تالیفات دارند. اگر اینشتین و پلانک بودند سرشان بی کلاه میماند. هیچکدام که کارنامه جالبی از تالیف کمی نداشتهاند.
در ادامه این مطلب آمده است: راستش را بگویم تصور میکنم جوانان نویسنده ما با هدف مارکز و سالینجر شدن وارد جامعه می شوند و بعد رفته رفته در مییابند که کسی قدر کارشان را نمیداند. این است که دچار تضاد می شوند و زاویه پیدا می کنند. اقبال عموم را از رمان های قطور بی محتوای عاشقانه می بینند و مشکلات خودشان را می بینند وقدر نشناسی جامعه را هم می بینند و این همه می شود دلسردی و رها کردن آرمان های خود. می گویند تحول چخوف از زمانی آغاز شد که نامهای را خواند. نویسنده به او نوشته بود این تولید انبوه و این هجونویسی را رها کن و گزیده و خوب بنویس. بعد هم اضافه کرده بود که بهای این خوب نوشتن گرسنگی کشیدن است. گرسنگی بکش همچنانکه من می کشم!
میهنپرست ایرانی
روزنامه آرمان در صفحه آخر یادداشتی درباره کتاب «میهنپرست ایرانی» منتشر کرده که روایت دیگری است از زندگی بزرگمرد ایرانی دکتر محمد مصدق، که کریستوفر دوبلگ آن را نگاشته و هرمز همایونپور هم ترجمه و نشر «کندوکاو» منتشر کرده. دوبلگ که طی سالهای 2000 و 2009 در ایران بوده، کتابش را آنطور که خودش مینویسد، در اوج درگیریهای بعد از انتخابات 88 شروع میکند به نسخهبرداری، تحقیق و پژوهش. نویسنده که انگلیسی است و به مدد همسر ایرانیاش بخشی از سال را در تهران سرمیکند، با درک واقعیتهای تاریخی ایران و انگلیس، به سراغ مصدق رفته تا زندگی او را کتاب کند: «مصدق، به احتمال قوی، از این فکر که یک انگلیسی زندگینامه او را بنویسد بسیار خشنود میشد. من به دنبال جلب محبت و همدلی نیستم، زیرا اقامتم در ایران به اندازه کافی شاد و رضایتبخش بوده؛ درعینحال، زندگی در کشوری که انگلیسیستیزی در آن ریشههایی عمیق دارد، گاهی این احساس را به من داده، که باید تاوان خطاهای نیاکان خود را پس بدهم.» روایت دوبلگ از محمد مصدق و کودتای انگلیسی–آمریکایی در «میهنپرست ایرانی»، گویای مهارت و شیواییاش در بازخوانی زندگی خصوصی و حیات سیاسی- اجتماعیِ «بزرگمرد»ی دارد که هشتادوچهار سال «نگرانِ ایران» زیست.
حرکت به سمت ژانرنویسی
روزنامه آرمان در صفحه آخر یادداشتی درباره ژانرنویسی منتشر کرده که در آن آورده است: ژانرهای اصلی را معمولا به هفت دسته تقسیم میکنند: جنایی، ماجرایی (تریلر)، تاریخی، وحشت، طنز، علمی-تخیلی و رمانس. البته باید در نظر داشت اکثر کتابها، در زیرمجموعه بیش از یک ژانر قرار میگیرند و تلفیق ژانر از مهمترین ویژگیهای نوشتاری است. بیشتر رمانهای منتشر شده در ایران رمانسهای عاشقانه یا رمانسهای خانوادگی هستند که به واسطه طرفداران زیاد این داستانها، همچنان به سرعت و قوت قبل تولید شده و به دست مخاطب خود میرسند. در این میان سهم داستانهای رمانس عامهپسند یا تجاری خیلی بیشتر از رمانسهایی است که گوشهای به داستانهای ادبی میزند و نشرهای جدی ادبیات داستانی آنها را منتشر میسازد. مقبولیت این ژانر به حدی زیاد است که خیلی از خوانندگان اصولا رمان ایرانی را با رمانسهای عاشقانهی تجاری و پرفروش یکی میدانند. نوشتن در قالب و استاندارد ژانر کار سادهای نیست چرا که مخاطب هم به اندازه نویسنده به المانهای مختلف داستان ژانر اشراف دارد و هر نقصانی در پیرنگ، شخصیتپردازی، فضاسازی و دیگر المانهای داستانی را احساس میکند و از کتاب زده میشود. به عبارتی دیگر، مخاطب، خود بهترین منتقد داستان ژانر است و اگر در داستانهای ادبی، برای مثال پست مدرن، بشود عدم علاقه مخاطب عام را به داستان، به نفهمیدن و ارتباط برقرار نکردن او با داستان و پیچیدگیهای فرمی و ساختاریاش نسبت داد، در داستان ژانر این اتفاق نمیافتد.
کتاب در روزنامه شرق
مقدمه ای بر رمان انگلیسی
روزنامه شرق در صفحه ادبیات مطلبی درباره اهمیت آثار جیمز جویس از منظر تری ایگلتون منتشر کرده که آن آمده است: تری ایگلتون در ایران منتقد و نظریه پرداز شناخته شده ای است. در بین نظریه پردازان معاصر ادبیات، ایگلتون به طرح سوالات بزرگ و بی پروایی در تحلیل شهرت دارد. کتاب «مقدمه ای بر رمان انگلیسی» او هم از این قاعده مستثنی نیست. شگفت انگیز ترین بخش این کتاب به جیمز جویس اختصاص دارد. ایگلتون در پی این نیست که اهمیت یا شگردها و شیوه های داستان نویسی جویس را واکاوی کند، بلکه با طرح پرسش ساده مساله جویس چیست؟ نکاتی را از آثار او بیرون می کشد که کمتر توجه منتقدی را به خود جلب کرده است.
در ادامه این مطلب آمده است: اهمیت رمان های جویس به زعم ایگلتون در این امر نهفته است که با رمان نوشتن، حاشیه و مرکز جا عوض می کنند. به بیان ساده تر حاشیه سیاست در فرایند روایت عین مرکز است.
در نمایشگاه کتاب شارجه چه گذشت؟
روزنامه شرق در صفحه هنر مطلبی درباره نمایشگاه کتاب شارجه منتشر کرده که شامل سه بخش کتابهای عربی، کتابهای خارجی و بخش کتابهای کودکان است.در این نمایشگاه همه ساله نشست های ادبی و علمی و کارگاه های پژوهشی برگزار می شود که امسال بیش از 400 نشست و کارگاه را در پرونده خود ثبت کرده است.
کتاب در روزنامه اعتماد
پرداختن به ادبيات معاصر از منظر اگزيستانسيال
روزنامه اعتماد در صفحه آخر یادداشتی درباره ادبيات معاصر از منظر اگزيستانسيال منتشر کرده که در آن نوشته شده است: در حوزه شعر هم به «سهراب سپهري» و «فروغ فرخزاد» پرداختهام؛ من متخصص ادبيات نيستم، هر چند با ادبيات كلاسيك و معاصر انس بسيار دارم و بيش از ٢٠ سال است كه مكرر در مكرر سهراب و فروغ را ميخوانم. همچنين آثار كلاسيك فارسي مثل «مثنوي»، «ديوان شمس»، «ديوان حافظ»، «بوستان» و «گلستان» سعدي و «منطقالطير» عطار را. پرداختن من به سپهري و فروغ جنبه ادبي صرف ندارد، بلكه از منظر اگزيستانسيل به اين دو شاعر كه البته محبوب من هستند، ميپردازم.
در كتاب «در سپهر سپهري» كه به تازگي منتشر شده درباره مضامين اگزيستانسيل كه در شعر سپهري آمده، مثل غم، مرگ، امر متعالي، باد، باران... و لوازم و لواحقِ عرفاني و معنوي مترتب بر آنها پرداختهام. پروژه «طرحوارهيي از عرفان مدرن » كه ٣-٢ سالي است بدان مشغولم، متاثر از ايدهها و اشعار سپهري است. عليايحال، پرداختنم به اين دو شاعر معاصر، در راستاي بخشي از كند و كاوهاي معرفتي من است كه عبارت است از صورتبندي سلوك معنوي در جهان راززدايي شده كنوني. جهان من به جهان سهراب بسي نزديكتر است تا به جهان فروغ و با سپهري احساس همدلي وجودي بيشتري ميكنم؛ در عين حال فروغ را هم دوست دارم؛ هم به لحاظ ادبي و هم به سبب دغدغههاي ژرف انساني كه در اشعار او موج ميزند. مقاله «ناتواني دستهاي سيماني: تاملي در اشعار و احوال فروغ فرخزاد» كه سال گذشته از من منتشر شد، محصول تامل درازآهنگ من در اشعار اوست. عنوان مقالهيي را كه در باب اصناف ايمانورزي نوشتم، از فروغ فرخزاد گرفتهام: «پاكي آواز آبها». همچنين يكي از مصاديق شِق چهارم ايمانورزي كه آن را «ايمان آرزومندانه» ناميدهام، اشعار دفتر «تولدي ديگر» فروغ برشمردهام. پرداختن به اين دو شاعر هم ذيل فعاليتهاي انديشگي من قرار ميگيرد. افزون بر اين، چند ماهي است كلاسهاي «فلسفه ويتگنشتاين» و «شرح مثنوي» را در «بنياد سهروردي» در تورنتو آغاز كردهام.
کتاب در روزنامه وطن امروز
چالشی با هیاهوی زیست
روزنامه وطن امروز در صفحه وطن امروز با محمدهادی کریمی، نویسنده «ساکن طبقه وسط» گفتوگو کرده که می گوید: نگارش این فیلمنامه، براساس یک روند ناخودآگاه ذهنی و جوششی به دور از هرگونه کوشش عامدانه نگاشته شد و در یک پروسه کاتارسیتیک شکل گرفت. از این رو نمیتوانم، خیلی صریح و به وضوح بگویم که براساس چه نگره فکری به طرح و فیلمنامه ساکن طبقه وسط رسیدم، بلکه میتوانم به نگره زیستی خودم به هنگام نوشتن آن اشاره کنم که با توجه به نوعی زیستی پر چالش شکل گرفت. شرایطی که ذهن آدمی را ناخودآگاه انباشته میکند و تنها باید یک پرینت گرفت از آنچه در ذهنت بارگذاری شده است.
کتاب در روزنامه شاپرک
شاعر عاشق
روزنامه شاپرک در صفحه ادبیات نوجوان مطلبی درباره مهدي حميدي شيرازي منتشر کرده که در آن بیان شده است: در مجموع، شخصيّت شعري و ادبي حميدي شيرازي را عاطفي، فرهيخته و مغرور، و در نقد آثار ديگران، مستقّل، بيپروا و دشمنتراش توصيف کردهاند. از نظر حافظة ادبي و شعري بسيار نيرومند بود. با زبان انگليسي آشنايي داشت. آثاري را هم از اين زبان به فارسي برگرداند. به لحاظ سليقه و ساختار شعري، به خلاف بسياري از ايرانيان، فارسيزبانان و فارسيدانانِ عصر تجدّد، عقيدة چنداني به شعرهاي همشهري بزرگش، حافظ، نداشت. امّا پس از آن که به سبب عارضة قلبي در تهران درگذشت، در حافظية شيراز، و در جوار صورتگر و تولّلي به خاک سپرده شد. ا«مرگ قو» يکي از پُرشهرتترين سرودههاي حميدي شيرازيست. او اين شعر را «قطعه» خوانده است. ميدانيم که قطعه در انواع شعر فارسي، بيشتر، سرودهايست کوتاه که در آن نخستين مصراع با مصراعهاي دوم همقافيه نباشد. با اين همه، قطعههايي که در آنها نخستين مصراع با مصراعهاي دوم همقافيه بوده است، بيسابقه نيست. صرف نظر از اين نکته، محتواي شعر، به خلاف بسياري از قطعهها، با مرگ، عشق و تنهايي، يعني غنا و تغزّل مرتبط است: بر اساس عقيدهاي کهن، قوها در هنگام «مُصيبت پيري و نيستي» (تعبير از فردوسي) به گوشهاي نا شناخته ميروند. آنها با زمزمههايي آرام امّا پُرتداوم زندگي را پشت سر مينهند. البتّه، گروهي بر اين عقيدهاند که اين «مرغ شيدا ـ کجا عاشقي کرد، آنجا بميرد».
نظر شما