پنجشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۳ - ۱۸:۰۶
رسالت غایی جلال آل‌احمد، اندیشیدن و نوشتن راجع به مردم، با مردم و برای مردم بود

محمدحسین دانایی گفت: رسالت نهایی و غایی و حتی آرمانی مرحوم جلال آل‌احمد، اندیشیدن و نوشتن راجع به مردم، با مردم و برای مردم بود

سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، سمیه خاتونی_ محمدحسین دانایی، شاگرد مکتب زنده‌یاد جلال آل‌احمد و خواهرزاده او است. او بیشتر زندگی خود را وقف معرفی شخصیت و نشر آثار و افکار این نویسنده نامدار کرده است. وی پس از اینکه تلاش کرد تا خانه جلال و سیمین واقع در دزاشیب، توسط شهرداری تهران به یک نهاد فرهنگی بی‌بدیل به نام «خانه- موزه سیمین و جلال» تبدیل شود، اکنون در صدد است، خانه پدری جلال آل‌احمد واقع در محله پاچنار تهران، را با همکاری وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی، به یک نهاد فرهنگی متناسب با هویت اصلی‌اش تغییر کاربری دهد و همچنین، کلبه مرحوم آل‌احمد در اسالم گیلان که اقامتگاه این نویسنده در ایام پایانی عمرش بود را با همکاری اداره کل میراث فرهنگی استان گیلان، بازسازی و به موزه مردم‌شناسی بدل کند. در این مصاحبه نظر او را در مورد فعالیت‌های فرهنگی مرتبط با جلال آل‌احمد و همچنین وضعیت پروژه‌های دردست اجرا پرسیده‌ایم.

ابتدا بفرمایید که کار مرمت و بازسازی خانه پدری جلال آل‌احمد و تبدیل آنجا به یک نهاد فرهنگی همگانی به کجا رسیده و در چه زمانی شاهد افتتاح آن خواهیم بود؟

متأسفانه وضعیت این پروژه خوب نیست، چون مسئولان صندوق بهره‌برداری و احیای بناهای تاریخی و فرهنگی بعد از ۱۷ سال هنوز نتوانسته‌اند این پروژه را به سامان برسانند و جالب اینکه بجای پیگیری هدف اصلی و تبدیل این خانه به یک نهاد فرهنگی متناسب با هویت اصلی و شأن و منزلت پدر مرحوم آل‌احمد که از روحانیون متنفذ تهران بود، این خانه در همین وضعیت نیمه‌تمام به محلی برای کسب درآمد تورهای تهران‌گردی تبدیل شده که هیچگونه تناسب منطقی با فلسفه وجودی این خانه ندارد. با وجود این، موضوع را همچنان پیگیری می‌کنیم تا موانع پایان کار برطرف شوند و هرچه زودتر شاهد آغاز بهره‌برداری صحیح و آبرومندانه ازین پروژه باشیم.

وضعیت خانه جلال در اسالم چطور است؟

این پروژه تازه کلید خورده و امیدواریم که مدیران و کارکنان اداره کل میراث استان گیلان با غیرت و حمیتی که ذاتی هموطنان گیلانی است، به میدان بیایند تا هم ضعف عملکرد همکاران تهرانی خودشان را جبران کنند و هم الگوی خوبی را ارائه نمایند برای حفاظت صحیح از میراث فرهنگی کشور. ما هم از طرف «انجمن دوستداران سیمین و جلال» و بازماندگان مرحومان آل‌احمد و خانم دانشور برای هرگونه همکاری اعلام آمادگی کرده‌ایم.

نظرتان راجع به برگزاری جشنواره جایزه جلال آل‌احمد چیست؟

بدون تردید، کار خوبیست، ولی ضعف‌هایی هم دارد که خدمتتان عرض می‌کنم. به عنوان مقدمه لازم است اشاره کنم که ما یک کشور در حال توسعه هستیم، توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی. از طرف دیگر، گرچه فرایند توسعه در هر کشور تابع شرایط خاص همان کشور است، ولی اصول ثابتی هم برای آن وجود دارد که در تاریخ توسعه کشورهای گوناگون دیده شده است. یکی ازین اصول ثابت، مردمی‌بودن است، چون مردم هم هدف توسعه مندی هستند و هم عامل آن. بنابراین، نقش مردم در فرایند توسعه همه کشورها بسیار قوی و مؤثر و غیرقابل چشم‌پوشی است، تا جائیکه به‌جرأت می‌توان گفت که هیچ توسعه‌ای بدون حضور و مشارکت صمیمانه مردم محقق نشده و نخواهد شد! بنابراین، چنانچه در طراحی و اجرای برنامه‌های توسعه نقش این متغیر مهم را نادیده بگیریم، یا کمتر از حد لازم به آن بها بدهیم، حتماً با شکست روبرو خواهیم شد. این مشکل در جریان برنامه‌ریزی و اجرای پروژه جایزه ادبی جلال آل‌احمد هم دیده می‌شود. منظورم نقش پررنگ دولت و اثر ناچیز مردم است. توصیه‌ام این است که این ساختار به‌تدریج متحول شود، یعنی دولت به وظیفه ذاتی خودش، یعنی بسترسازی و حمایت و نظارت غیرمحسوس اکتفا کند و ترتیبی بدهد که مردم و نهادهای مردمی گرداننده عملی اینگونه پروژه‌های فرهنگی باشند.

اجرای این الگو برای پروژه جایزه جلال آل احمد چه تأثیری خواهد داشت؟

اگر بتوانیم ساختار نهادهای دخیل در موضوع جایزه ادبی جلال آل‌احمد را بدین صورت که عرض کردم، اصلاح کنیم، آن وقت یک برد چندجانبه خواهیم داشت، چون از یک طرف، دولت از گرفتاری‌ها و اشتغالات غیرمرتبط و مزاحم رها خواهد شد و با فراغ بال به ایفای نقش مهم و واقعی خودش که مدیریت کلان جامعه است، خواهد پرداخت؛ از طرف دیگر، مردم و نهادهای مردمی وارد میدان می‌شوند و در اثر ایجاد شرایط رقابتی، آفت تک‌صدایی و قرائت یک‌سویه از بین خواهد رفت، خِرَد جمعی به کمک خواهد آمد، مردم اثر انگشت خودشان را در مدیریت امور مختلف خواهند دید و با احساس تعلق و مسئولیت بیشتر به تدبیر امور جامعه خواهند پرداخت؛ از طرف دیگر، شخصیت‌هایی همچون مرحوم آل‌احمد که علی‌الاصول جزو سرمایه‌های نمادین جامعه تلقی می‌شوند، در معرض اتهام دولتی‌بودن و وابسته‌بودن قرار نخواهند گرفت و شأن و منزلت اجتماعی و جایگاه فرهنگی‌شان سالم و محفوظ خواهد ماند و در نهایت، جوانان هم امکان خواهند یافت تا به طور مستقیم و بدون دخل و تصرف‌های مخل و مزاحم، با شخصیت‌های نمادین جامعه ارتباط برقرار کنند و از آنها الهام و الگو بگیرند. بدیهی است که نتیجه نهایی همه این دستاوردهای جزیی هم چیزی نخواهد بود جز توسعه فرهنگی، یعنی همان هدفی که سال‌های سال در دنبالش بوده‌ایم. به نظر بنده، این تغییر رویکرد در مدیریت پروژه‌هایی مانند اعطای جایزه ادبی جلال آل‌احمد، مخصوصاً در شرایط کنونی یک ضرورت است و مسیر توسعه فرهنگی را باز خواهد کرد، چون اگر الگوهای رفتاری قبلی به اندازه کافی کارآیی و اثربخشی داشتند، حتماً طی این چند دهه، چندین نویسنده و هنرمند و صاحب‌نظر در تراز مثلاً جلال آل‌احمد و سیمین دانشور می‌داشتیم و چون این نتیجه حاصل نشده، لذا منطق حکم می‌کند که شجاع باشیم و رویه‌های قبلی را مورد بررسی و بازبینی قرار دهیم. لازم است این نکته را هم اضافه کنم که این توصیه مخصوصاً در رابطه با افرادی مثل مرحوم جلال آل‌احمد خیلی جدی‌تر است، چون اسناد و مدارک فراوانی وجود دارند حاکی از آنکه مرحوم آل‌احمد یکی از برجسته‌ترین نویسنده‌های مردمی به معنای واقعی بود. به عنوان مثال، حتی مداخله دولت در امر آموزش روستاییان در قالب «سپاه دانش» را هم نوعی دولتی‌شدن فرهنگ می‌دانست و معتقد بود که این وظیفه باید توسط مردم و نهادهای مردمی انجام شود. بنابراین، اگر می‌خواهیم از آموزه‌های دلسوزانه و چاره‌ساز بزرگان عرصه فرهنگ، همچون جلال آل‌احمد برخوردار شویم، باید از همین الگوها درس بگیریم و از آنها پیروی کنیم.

در این صورت، نظارت و کمک‌های مالی دولت به چه صورتی انجام خواهد داشت؟

روشن است، دولت بخشی از نظارت‌ها را که دست‌وپاگیر و پرهزینه‌اند، به عهده نهادهای مدنی و صنفی ذیصلاح واگذار خواهد کرد و کمک‌های مالی را هم به طور نامحسوس و غیرمستقیم، بدون سروصدا و تبلیغات، از طریق نهادهای علمی و پژوهشی مربوطه در اختیار خواهد گذاشت.

به زعم شما رسالت نهایی جلال در تفکر و نویسندگی چه بود؟

رسالت نهایی و غایی و حتی آرمانی مرحوم جلال آل‌احمد، اندیشیدن و نوشتن راجع به مردم، با مردم و برای مردم بود. لازم به توضیح است که در آن زمان، یعنی در دهه‌های ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ که دوره اوج فعالیت هنرمندانی چون جلال آل‌احمد است، دو گرایش یا جریان قوی در حوزه ادبیات و فرهنگ و هنر کشور وجود داشت: جریان اول معتقد بود که هنر به طور مطلق و فی‌نفسه شریف، مفید و محترم است و هنرمند باید بدون ورود به امری غیر از امر هنری، تنها به تولید محصول هنری خویش بپردازد تا باعث ارتقای سطح هنری جامعه بشود. اما جریان دوم معتقد بود که شرافت و اهمیت هنر وابسته به کارآیی عملی و تأثیر واقعی آن در سطح جامعه، یا به اصطلاح در کف خیابان است. بنابراین، گروه دوم شعارهایی همچون «هنر ناب» و «هنر برای هنر» را مردود می‌دانست و معتقد بود که هنرمند واقعی کسی است که غمِ مردم داشته باشد، در قبال مردم احساس تعهد و مسئولیت و کاری کند که محصول هنری‌اش دردی از دردهای جامعه را تسکین بخشد.

مرحوم جلال آل‌احمد هم که نمونه روشنفکر آزاده، شجاع، صریح‌اللهجه، صادق و صمیمی و از چهره‌های هویت‌ساز دوران معاصر است، به همین گروه دوم تعلق دارد، یعنی طرفدار هنر مسئول و هنرمند متعهد است. به این جهت معتقد بود که هنرمند باید با مردم حرف بزند، درد مردم را بگوید و برای درمان یا دست‌کم برای تسکین دردها و مشکلات مردم اقدام کند. برای تحقق این امر هم هنرمند باید در درجه اول به خودش احترام بگذارد و خودش را شایسته والاترین چیزها بداند و در مرحله بعد، آرمانگرا باشد، صریح و شجاع و باشهامت، تا بتواند حقیقت را جست‌وجو کند و از تکرار روزمرگی‌های شکست‌خورده دست بردارد. بدون تردید، اتخاذ چنین رویکردی نشانه زنده‌بودن فرهنگ است، فرهنگی که سربلند است و با همه داشته‌ها و نداشته‌هایش وارد میدان می‌شود و میل به تسلیم ندارد. درخشنده‌ترین متنی هم که مرحوم آل‌احمد درین زمینه نوشته، مقاله‌ای است تحت عنوان «رساله پولوس رسول به کاتبان» آل‌احمد در این مقاله می‌گوید: «کلام تو ای کاتب همچون گُل باشد که چون شکفت، بوید و دل جوید، و سپس که پژمرد، صد دانه از آن بمانَد و بپراکنَد، نه همچون خار که در پای مردمان خَلَد.» بعد ادامه می‌دهد: «ای کاتب، بشارت دِه به زیبایی و نیکی و برادری و سلامت. در کلامِ خود عزاداران را تسلا باش و ضُعفا را پشتوانه، ظالمان را تیغ در رو! بی‌چیزان را فرشته ثروت در کنار و ثروتمندان را دیو قحط و غلا بر دَر!» و سرانجام: «سال‌ها چنین باد! قرن‌ها چنین باد! آمین!»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها