محمد صالحیآرام، شاعر و طنزپرداز گفت: مشکل کتابخوانی و فروش نرفتن کتاب در کتابفروشیها به دلایل اقتصادی بازمیگردد. هر چند برخی از میلیاردرهای ما هم کتاب نمیخوانند. امروز ما با جمعیتی روبهروییم که از فرط بیسوادی یک اس.ام.اس کوتاه هم نمیتوانند درست بفرستند و با این وصف گوشیها و اتومبیلهای چندین میلیونی و میلیاردی استفاده میکنند. مشکل مطالعه در ایران قابل حل است البته اگر زود بجنبیم.
در نقد و نظرهایی که با اهالی ادبیات و قلم داریم اغلب از پایین بودن تیراژ کتاب گله میکنند. علت اصلی پایین آمدن شمارگان کتاب را چه میدانید؟
این موضوع دلایل مختلفی دارد اما از همه مهمتر موضوع اقتصادی است. اگر بگویم که خانوادهها کتاب را در انتهای فهرست خرید هفتگی و ماهانهشان هم قرار نمیدهند اغراق نکردهام. خانوادهها امروز برای تأمین مایحتاجشان الاهم و فی الاهم میکنند. فرض بگیرید که حقوق یک زوج جوان به هزینه خوردن و خوراک و درمان آنها میرسد اما جایی برای صرف هزینه بابت کتاب ندارند. درمان امروز یکی از گرانترین هزینهها و دارو یکی از گرانترین اقلام مورد نیاز خانوادههاست.امروز حتی اگر بیمه هم باشید هزینهها بالاست. شاید به جرأت بتوان گفت که بیمه امروز یک چهارم یا یک پنجم سرانه درمان و دارویی را تأمین میکند و الباقی بر عهده بیمار است. کتاب خواندن هم با اقتصاد خانواده در ارتباط مستقیم است. اینطور میشود که کتابی که با ترجمهای خوب منتشر میشود یا شعری که قابل عرضه باشد و نام یکی از شاعران سرآمد ما روی جلدش چاپ شده، در بهترین حالت هزار نسخه تیراژ میخورد.
اگر دلایل اقتصادی را عامل مهم در کاهش مطالعه میدانید پس چرا پولدارهای ما کتاب نمیخوانند؟
بیشتر جامعه ما را قشر ضعیف و متوسط تشکیل میدهند و تعداد اندک افراد متمول مشکلی از مسائل نشر حل نمیکند گو اینکه در همین گروه اندک هم به سختی بتوان اهل مطالعه پیدا کرد. متاسفانه امروزه با گروهی بیسواد سر و کار داریم که پولهای میلیاردی در جیب دارند، گوشیهای همراه و اتومبیلهای چند صد میلیونی استفاده میکنند اما دریغ از اینکه یک ریال پولشان را خرج کتاب کنند. این قشر از کتاب بیزارند و از ارسال یک پیامک ساده نیز عاجزند. اغلب ثروتمندان ما پول ناقابل را از جیبشان «بیهوده!» بیرون نمیکشند و خرج آموزش و مطالعه نمیکنند! آنها خودشان را بینیاز از تحصیل میدانند چون سواد، پولی در اختیار آنها نگذاشته و نمیگذارد.
قبلاً آموزش رایگان بود و فقیر و غنی در کنار هم مطالعه میکردند. در حال حاضر حتی مدارس دولتی ما هم پولی شدهاند. ساز و کار آموزش هم مانند 15، 20 سال قبل نیست. مدارس یا غیرانتفاعی شدهاند یا چیزی مانند نمونه مردمی سابق. مانند دکان از مردم پول میگیرند. این در حالی است که هزینه بهداشت هم بالاست و به همان میانگین هزینههای دیگر هم بالا رفته. قبلا این گونه بود که هزینه آموزش تا دانشگاه بر عهده دولت بود اما امروز به بهانههای مختلف از دانشآموز پول میگیرند. دانشگاه هم که دانشگاه آزاد است و اگر خانوادهای یک دانشجو داشته باشد باید بخش قابل ملاحظهای از درآمدش را صرف تحصیل فرزندشان در دانشگاه آزاد کند. در واقع دانشگاه بخش عمدهای از پول پدر یا ولی خانواده را میبلعد بدیهی است در چنین موقعیتی جایی برای خرید کتاب و مطالعه باقی نمیماند.
این گرانی محصول دو سه سال اخیر نیست. پس چرا تیراژها اینقدر پایین آمده؟
طولانی شدن فرایند توافق هستهای و عوامل دیگر در این موضوع حایز اهمیتاند. بالا رفتن قیمتها حاصل ساز و کار اقتصادی دولت قبل است. این دولت امروز تلاش میکند که تورم را مهار کند اما هنوز این امر محقق نشده است. دولت قبل تورم را به وجود آورد. وضع اقتصادی مردم غمانگیز شده و ما از عدهای که دستشان به دهانشان نمیرسد انتظار داریم کتاب بخرند. خانوادههایی هم که قشر متوسط جامعهاند امروز کتاب نمیخرند.
چرا قشر متوسط ما کتاب نمیخرد؟
شما فرض کنید که یک زوج جوان که هر دو کار میکنند ماهانه سه میلیون تومان دریافت میکنند. آنها باید دستکم نیمی از دریافتیشان را برای اجازه بهای خانهشان بپردازند. این طبقه متوسط ماست که روز به روز ضعیفتر شده و به سمت فقیر شدن پیش میرود. البته خود مردم هم سهمیهای برای کتاب در نظر نمیگیرند. یعنی قشر متوسطی که دستش به دهانش میرسد هیچ گونه هزینهای، حتی پنج یا 10 درصد را برای خرید کتاب در نظر نمیگیرد.
وقتی تحصیلکردگان ما به دلایل مادی و فرهنگی کتاب نمیخرند، نمیخواهم به شغلی توهین کنم اما ما با این وضع آیا میتوانیم از آجرفروش انتظار داشته باشیم که او پیش از همه کتاب بخرد و مخاطب اصلی ادبیات باشد؟! پس میبینید که چه ساده بخش اعظمی از طبقه متوسط ما از گردونه مطالعه خارج میشود.
گفتید نخواندن کتاب دلایل دیگری هم دارد. آن دلایل را برایمان روشن کنید.
بخش دیگری از دلایل کتاب نخواندن مردم ما ورود وسایل ارتباط جمعی به کشور است.
مگر کشورهای اروپایی هم از این وسایل استفاده نمیکنند؟ در روسیه که مردم برای خرید کتاب صف میبندند.
شاید در کشور ما استفاده از این وسایل درست نیست. در خارج از ایران شاید در بهترین حالت مردم بیش از چهار ساعت پای ماهواره بنشینند اما امروز مردم ما از صبح تلویزیون را روشن میکنند و تا شب آن را خاموش نمی کنند. ماهواره و موبایلهای لمسی دلیل دیگری بر این موضوع است. اگر در دور افتادهترین روستاهای امریکا امکان وصل شدن به اینترنت وجود داشته باشد مردم کار روزانه و وظیفه و مشغله اصلیشان را دنبال میکنند اما در ایران به دلیل انواع عقبماندگیهای فرهنگی و اجتماعی مردم این وسایل را به یکباره و به محض ورود به کشور در محور زندگیشان قرار میدهند و تا مدتها دیگر سویههای اجتماعیشان فراموش میشود.
امروز دست هر پسربچه 10، 12 ساله یک گوشی لمسی میبینید. خب میخواهید با این وضع او دانشمند هم بشود و مطالعه کتاب را کنار نگذارد؟! به گمانم این انتظار شما انتظار بیجایی است. او به جای اینکه به حرف من و شما گوش دهد صفحه گوشی لمسی خود را ورق میزند و سرگرم بازیهای دیجیتالی است. ما در استفاده از وسایل ارتباطی نوعی هرج و مرج داریم که به این زودیها هم درست نمیشود. علاوه بر این نوجوان 12 ساله ما خودش را بینیاز از مطالعه میداند. هر جا که بخواهد به اینترنت متصل میشود، در اولین فرصت اطلاعات سطحی و تکراری اینترنت را در برخی سایتها دنبال میکند. سرش را بالا میگیرد، شانه بالا میاندازد و خود را از دانستن هر موضوع تازهای خارج از دنیای دیجیتال بی بهره میداند و برای حرف من و شما تره همه خرد نمیکند.
همان گوشی تلفن همراه آن پسر بچه 12 ساله حداقل 2 میلیون تومان است. در حالی که او در همین بازار کتاب با 300، 400 هزار تومان میتواند برای یک دهه از زندگی خانوادهاش حدود چندصد عنوان کتاب مفید دست دوم خریداری کند.
این راه حل موضوع نیست. نمیشود گفت که خرید کتاب دست دوم مشکل را حل میکند. به اقلام دست دوم نباید به عنوان راهگشای بلند مدت و حتی میان مدت نگریست. این مثل آن میماند که شما میخواهید یک اتومبیل لوکس صفر کیلومتر بخرید اما من به شما اتومبیل پیکان از دور خارج شده دست دوم را پیشنهاد میکنم. باید راه حل را در جای دیگری جست و روی کتابهای نو سرمایهگذاری کرد. فرض شما برون رفتی به بحران ما ندارد.
همین تعداد فعلی مخاطبان را چه گونه میتوان گسترش داد؟
باور کنید نمیدانم. همینقدر مطلع هستم که این تعداد کتاب را نیز آنها که به اصطلاح کِرم کتاب هستند میخرند. آنهایی که عشقشان خواندن کتاب است. یکی مانند زندهیاد مهدی آذریزدی. آذریزدی را میشناختم و از این حیث میتوانم او را مثال بزنم. عشق و اول و آخر او در دنیا کتاب بود. سالها در حوزه کتاب هم کار میکرد.
راه حل موضوع در دست ناشران نیست؟
آنها هم همین دودی به چشمشان میرود که به چشم همه ما میرود. مخارج ناشران هم زیاد است. ناشران قشر زحمتکش و مظلوم جامعه ما محسوب میشوند. شما کی شنیدهاید که بازار یک ساندویچ فروشی کساد شود؟ اما بازار کتابفروش و ناشر بله! یک ساندویچی غم نان ندارد اما ناشر بله.
اما کتاب از قیمت یک جعبه سیگار و هزینه استخر بیشتر نیست. مردم ما وقتی بیکار میشوند و میخواهند تفریح کنند به سینما و استخر میروند اما کتاب نمیخوانند. چرا؟
متأسفانه اینها دیگر به فرهنگ تبدیل شده و برای جا انداختن فرهنگ درست هم صرف زمان لازم میطلبد. مردم ما بیشتر به اصطلاح جوانها جو گیرند! یعنی تا میبینند طرف گوشی لمسی سه میلیونی دارد می خواهند عینش را داشته باشند یا فکر میکنند با سینما رفتن سوادشان زیاد میشود. همانطور با رفتن به استخرهای لوکس فکر میکنند اروپایی شدهاند اما طرف کتاب نمیروند.
اگر دولت با اختصاص بودجهای به مردم یاد دهد که مانند رفتن به سینما و استخر کتاب بخرند یا بنهایی در اختیار آنها بگذارد که فقط برای خرید کتاب باشد و نتوانند با آنها لوازمالتحریر بخرند چه طور است؟ مشکل کتابخوانی در این شرایط حل میشود؟
اگر دولت پا به میدان بگذارد و چنین کاری کند که حرف ندارد! بهتر از اینکه دولت در این عرصه کمک کند. چه بهتر که به دانشجو و طبقه فرهنگی جامعه بن کتاب بدهند. اما امروز با واقعیتی روبهروییم که غمانگیز است. سطح معلومات و اطلاعات عمومی مردم هم پایین آمده. چند وقت پیش در یکی از برنامههای تلویزیون سوالهایی ساده با جوانها مطرح میکردند اما آنها از پاسخ دادن به این پرسش ها نیز عاجز بودند.
جوانی که به جای کتاب خواندن سیگار میکشد نوعی پوچی، یأس و نومیدی در دل دارد. این جوان بیکار به تدریج در صورتی که پولی هم گیر بیاورد آن را خرج تفریحات زودگذر و فراموش شدنی میکند. ترجیح میدهد از نزدیکترین دکه سیگارفروشی سیگاری بخرد و دود کند و فکر خرید کتاب را به دست فراموشی بسپارد.
تلویزیون مخاطبان میلیونی دارد. در برخی برنامهها که کتابی تبلیغ میشود آحاد مردم آن را میخوانند. کتاب «مدیر مدرسه» چند وقتی است که پرفروش شده و به دلیل همین تبلیغ تلویزیونی است. آیا رسانه دیداری و شنیداری در این بین مؤثر نیست؟ آیا نمیتوان از ابزارهایی که داریم به نحو شایسته و درست بهره ببریم و تأثیرات و نتایج معضل کتابخوانی را به حداقل برسانیم؟
معمولاً در عرصه کتاب اختلاف سلیقهها و برخوردها و گزینشها و بهتر بگوییم سلیقههای جناحی لحاظ میشود. مرحوم جلال آل احمد نویسندهای مورد قبول است. حتی بزرگراه هم به نام او کردهاند. خودش زنده نیست که بگوییم بده بستان کرده است اما پرواضح است که کتاب هر نویسندهای در تلویزیون تبلیغ نمیشود.
اگر قرار باشد بدون تعصب کتابی تبلیغ شود مؤثر است. میتوان نویسندهها و کتابها را الفبایی معرفی کرد تا مردم به خواندن کتاب رغبت نشان دهند و برای خرید کتاب دستشان به جیبشان برود. اما متأسفانه امروز حتی برندگان جایزه نوبل ادبیات و آثارشان هم در رادیو و تلویزیون ایران به درستی معرفی نمیشوند.
به گمانم با این وضع باید کاری کرد و دست روی دست گذاشتن مشکلی را حل نمیکند. تبلیغ کتاب اگر در تلویزیون به درستی انجام شود شیوه کارآمدی است و رغبت مخاطب را بیدار میکند. مخاطب تشویق میشود که کتاب بخواند.
موضوع کسادی بازار کتاب موضوعی قابل حل است البته اگر زود بجنبیم و جنبههای مختلف موضوع را در نظر بگیریم و برای هر کدام چارهای بیندیشیم.
نظر شما