دوشنبه ۳۱ تیر ۱۳۸۷ - ۱۹:۳۹
لايه هاي پنهان يك اثر بزرگ

دن كيشوت برآمده از زندگي ناآرام نويسنده‌اش سروانتس و محصول دوره ناآرام اروپاست، با اين توضيح كه: اروپا در بحبوحه رنسانس و تجديد نظر در تمام مباني عيني و ذهني حاكم بر زندگي اجتماعي خود قرار داشت._

خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)محمد علي علومي: دوران فئو داليته در اروپا تمام شده و در حال انقراض بود و همراه با آن تمام سيستم‌هاي فرهنگي و فكري و باورهاي كليسايي در حال اضمحلال بود، با اين توضيح كه براساس نظريات گاليله و البته در مخالفت و حتي در تضاد با باورهاي رسمي كليسا، زمين مركز كائنات نبود بلكه سياره‌اي ناچيز بود كه همراه با ديگر سيارات، گرد خورشيد مي‌گشت آن هم در منظومه‌اي كه يكي از منظومه‌هاي كوچك در كهكشان راه شيري به حساب مي‌آيد.

در آن دوره خاص اجتماع منحصر به مسيحيان نبود بلكه اروپاييان با اقوام و مللي آشنا مي‌شدند كه سابقه تمدن و فرهنگشان بسيار قديمي‌تر و قوي‌تر از اروپايي‌هاي مسيحي بود و به تدريج آن باورها كه فقط مسيحيان برگزيده و كليسا تنها راه رستگاري است از ميان مي‌رفت.

فئودال‌ها و دربارهاي فاسد سلاطين در اثر انقلاب‌هاي مكرر از پا در مي‌آمدند و جهاني جديد در حال شكل گرفتن بود. به جاي تمدن‌ها و فرهنگ‌هاي سنتي كه ارباب‌ها و شواليه‌هاي زمين دار، محور اصلي اجتماع به حساب مي آمدند و طبقات جديد از سرمايه‌دارهاي صنعتي و تجاري شكل مي گرفتند كه ثروت به دستشان بود و به جاي باور به نجابت خانوادگي و لقب‌هاي كهن اشرافي كه نسل به نسل منتقل مي‌شد، حالا «سود» و سرمايه محور همه چيز و حتي محور باورها قرار مي‌گرفت.

غرور و نجابت و شرافت و شجاعت و امثال اين اخلاقيات نظير دست افتاده گرفتن و احترام به بزرگان، جايي نداشت، آن كه پول داشت و از هر راه ثروتي گردآورده بود بي‌آن كه مهم باشد از كجا؟ آدمي محترم بود.

در اين اوضاع كه دنيا داشت عوض مي‌شد، ناگهان يك پهلوان ميانسال بروز مي‌يابد به نام دن كيشوت كه مي‌خواهد در برابر دنياي جديد اما ناپسند و غير قابل فهم مفاهيم كهن را از خوب و بد احيا كند، مي‌خواهد به كمك افتادگان و ضعيفان و مستمندان و محتاجان برود و راه و رسم عياري را زنده كند اما دنيا عوض شده است اما مهم اين است كه دنياي ذهني دن كيشوت عوض نشده و آن دنيا كه پر از عناصر اساطيري نيك و بد است در برابر و حتي در تخالف با واقعيت‌ها قرار مي‌گيرد.

دنياي ذهني دن كيشوت پر است از ديو و جادوگر و عفريته يا پهلوان‌هاي افسانه‌اي و ماجراهاي اسطوره‌اي. اما دنياي واقعي عبارت است از يك مشت مردم عادي كه سروانتس به عمد آن‌ها را از بدترين قشرها مانند بدكاره‌ها  يا كلاهبردارها و دزدها و راهزن‌ها  يا عوام فريب‌هاي مردم آزار انتخاب كرده است، چرا كه به اين ترتيب تقابل و تضاد در رمان شكلي بسيار واضح به خود مي‌گيرد.

بعضي از توضيحات بيشتر ضرورت دارد تا انواع طنز در رمان دن كيشوت مشخص شود. ابتدا بايد به ضرورت گفته شود كه بناي همه انواع طنز بر تضاد است.

تضادي كه دن كيشوت را شكل مي دهد، در اصلي‌ترين شكل خود، تضاد ميان واقعيت‌ها «عين» و جهان ذهني «ذهن» در خود دن‌كيشوت است و از اين تضاد طنز موقعيت رمان شكل مي‌گيرد.

جايگاه و موقع (محل وقوع) در جهان واقعي عبارت است از يك خرده مالك تنگدست و ميانسال كه توانايي مالي و توانايي جسماني به او اجازه نمي‌دهد تا به امور پهلواني بپردازد و در همان حال، اوضاع واقعي و روابط اجتماعي در تضاد و تعارض با جهان افسانه‌هاست،اما دن كيشوت محو و مجذوب در همان جهان افسانه‌هاست.
از همين جا چند موضوع جالب توجه نتيجه گرفته مي شود. يكي از اين نتايج را لرد بايرون گفته كه خود از اديبان سرشناس رمانتيك است. او معتقد است كه دن كيشوت، غمناك‌ترين داستان جهان است، زيرا ما را وادار مي‌كند كه به عقايد و رفتارهاي يك آدم نجيب و شريف بخنديم.

باز از همان نتايج جالب توجه است كه گفته‌اند جهان خيالات دن كيشوت بسيار غني‌تر و جذاب‌تر از جهان واقعي پر از كلاهبرداري و ستمگري است. حتي گفته اند كه بهتر است جهان واقعي فداي جهان تصورات و خيالات دن كيشوت بشود!

دن كيشوت، آميزه‌اي از رمانتيسم و رئاليسم است. اين موضوعي است كه در تحليل رمان به آن توجه نشده است. جهان رمانتيك، جهاني است كه در آن تخيل و عواطف و روياها و احساسات تند بشري در حادترين شكل خود مانند عشق تا حد از خود گذشتگي و نفرت وتا حد ايجاد جنگ و بها دادن به حماسه‌ها اهميت دارد.

در ادبيات اصيل رمانتيك به آدم هايي توجه مي‌شود كه به خاطر تفكرات و عواطف خود، چه در ابعاد مثبت و چه در ابعاد منفي، حتي از حدود عادي خارج مي‌شوند و فرديت آن‌ها از معيارهاي عام اخلاق رسمي و رايج جدا مي‌شود.

نمونه‌هايي مانند ژان وال ژان و متضاد با او تنارديه‌ها و به خصوص ژاور از اين نمونه است كه هر دو گروه در بعدهاي انساني و ضد انساني از حدود عادي يك انسان معمولي خارج مي‌شوند، رمان دن كيشوت نيزقهرمان رمانتيكي دارد كه از حدود عادي و مطابق با معيارهاي رايج و رسمي بر اخلاق، كنش و منش يك آدم معمولي خارج است،او شيفته افكار انسان دوستي و قهرماني و عواطف تند خودش است.

رمان واقع‌گرا به محويت خردورزي توجه مي‌كند و به روابط علت و معلول در تحليل اشخاص و ماجراها مي‌پردازد. دن كيشوت از اين وجه نيز بي‌بهره نيست، به غير از خود پهلوان، بقيه اشخاص در چارچوب قابل تحليل قرار دارند، مثلا سر و انتس آگاهانه آمده است و در كنار دن كيشوت، يك آدم حسابگر و معمولي به نام سانچو پانزا را قرار داده است كه وجود و حضور او طنز رادر رمان قوت مي بخشد زيرا يك تعريف طنز به قول استاد شفيعي كدكني، «اجتماع هنري نقيضين» است.

وجود همزمان و توامان دو نفر كه متناقض همديگر هستند، يعني دن كيشوت خيال پرداز و رويايي و وارسته در كنار سانچوي اهل خورد و خوراك و حسابگري باعث اجتماع هنري نقيضين و افزايش و قدرت طنز شده است.

بي‌ترديد اگر سانچو پانزا نبود تا هر عمل و رفتار دن كيشوت را از زاويه ديد خود بررسي كند، ما فقط با سرگذشت مردي روبه‌رو بوديم كه «تيپ» به حساب مي‌آمد. تيپ‌رواني از آدمي كه درك واقعيت را از دست داده است منتها با وجود سانچو است كه ابعاد دن‌كيشوت متعدد مي‌شود و طنز رمان اوج مي‌گيرد.


يكي از ابعاد مهم رمان كه بسيار مورد غفلت قرار گرفته، اين است كه رمان، ديدگاهي فلسفي دارد به اين معني كه كردارهاي بشري را چون نمايشي مي‌داند كه گرداننده اصلي آن، برخلاف تصور آدم‌ها كسي ديگر است، مثلا در يك صحنه از رمان راهزني هست كه نمايش عروسكي اجرا مي‌كند و دن كيشوت طبق معمول و براساس آن كه مجذوب عمليات پهلواني است صحنه نمايش را واقعي مي‌پندارد و به بساط خيمه شب بازي حمله مي‌برد، در سراسر رمان و در لايه‌هاي پنهاني اثر كه همان تفكر و بينش نويسنده است، اين موضوع فلسفي تكرار مي‌شود كه نكند و چه بسا آنچه واقعي جلوه مي‌كند واقعي نبوده و آنچه غيرواقعي جلوه مي‌كند واقعي باشد.


اين نحوه تفكر كه ريشه‌اش در بيگانگي انسان با خويشتن اوست، موضوعي است كه شكسپير با صراحتي بيشتر به آن پرداخته و زندگي را عرصه نمايشي از خشم و هياهو دانسته است. فيلسوفاني مانند شوپنهاور و شلينگ نيز به چنين بحثي پرداخته‌اند.

در تفكر هندوئيسم، اين غير واقعي بودن واقعيت اساس تفكر است آن طور كه جهان واقعيت را «مايا» به معناي «وهم» مي دانند كه البته در عرفان ما نيز همين بحث با شدت كمتري وجود دارد واز باب مثال غزالي معتقد است كه اين جهان، نيست هست نما و آن جهان، هست نيست نماست.

در تعدادي از صحنه‌هاي رمان دن كيشوت با همين تداخل خيال و واقعيت مواجه مي‌شويم كه مورد بحث و بررسي عده‌اي از اديبان مانند بورخس و ديگران قرار گرفته است، مثلا در صحنه‌اي كه دن كيشوت به غار مي‌رود اگرچه حضور او خيلي كوتاه است اما چنان صحنه‌هايي را تعريف مي كند كه مدتي بسيار طولاني را شامل مي‌شود و يا وقتي كه ارباب، جهت تفريح خود سانچو را واقعا حاكم يك شهر مي‌كند سانچو واقعا و از همه جهت يك حاكم مي‌شود و فرمان مي‌دهد و ديگران فرمان برداري مي‌كنند و همه چيز كاملا درست و عيني و مطابق با قراردادهاي رايج در جهان و آن طور است كه يك حاكم انجام مي‌دهد، اما از يك نظر ديگر -‌كه بعد و قلمروي فلسفي به رمان مي‌دهد-‌ سانچوي بيچاره در يك نمايش مضحك حاكم شده است هرچند همه چيز واقعي است، ولي در عين حال واقعي نيز نيست!

سرانجام و در پايان رمان، دن كيشوت برخطاهاي خود واقف شده و مي‌ميرد، انگار زندگي و واقعيت او در تخيلات بوده و جهان واقعي يعني مرگ خيالات است.

اين رمان پيچيده، طنز‌آميز، رئال و رمانتيك، فلسفي و شاعرانه برخاسته از يك زندگي پرفراز و نشيب و پيچيده است. سروانتس سربازي حرفه‌اي بود كه در جنگ دستش را قطع كردند و مدتي طولاني در الجزاير اسير بود،او زندگي همراه با تنگدستي را از سر گذراند و به زندان افتاد و مي‌گويند كه جلد اول رمان را در زندان نوشت.

رمان دن كيشوت يكي از آثاري است كه همواره در جهان مورد استقبال بوده و ترجمه هاي متعدد آن در بازار كتاب كشورمان  وجود دارد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها