مجله «کتاب هفته خبر» در جدیدترین شماره خود گفتوگویی با لیلی گلستان را درباره زندگی شخصی و حرفهای او منتشر کرده است که در بخشی از این گفتوگو میخوانیم:
اصولاً آدمی هستم که دوست دارم دیگران را در شادی چیزهایی که به دست میآورم شریک کنم. مثلاً اگر متوجه میشوم یک فیلم خوب آمده روی پرده سینما، دوستانم را دعوت میکنم که برویم آن را ببینیم. یادم است که کتاب فالاچی را خواندم و دیدم که این کتابی است که باید خوانده شود. آن موقع دوران جنگ ویتنام هم بود و خواندن «زندگی، مرگ و دیگر هیچ» خیلی به درک زمانه کمک میکرد. با خودم گفتم که همه نمیتوانند فرانسه بخوانند، پس ترجمهاش کردم. این طور ترجمه را شروع کردم و همین کتاب راه را برای من باز کرد.
آن زمان خیلی جوان بودم. 24 یا 25 سالم بود که این کتاب را ناشر خیلی معتبری (امیرکبیر) درآورد، به لطف سیروس طاهباز. او مرا برد و به آقای جعفری معرفی کرد و بلافاصله با من قرارداد بستند. یادم هست که این کتاب از اولین کتابهایی بود که همزمان با چاپش، پوسترش هم چاپ شد. خود آقای جعفری هم به من گفت که برای این کتاب هر کاری کنم، عالی است.
سرو صدا کرد و من اصلاً هول شده بودم. تمام روزنامهها درباره کتاب نوشته بودند. خیلی خوشحال شده بودم: «مترجم جوانی متولد شد». یادم هست که در «آیندگان ادبی»، شهر آشوب، امیرشاهی، آدم حسابی آن موقع، از ترجمه من خیلی تمجید کرده بود. خیلیها راجع به کتاب نوشتند و کارش خیلی گرفت.
وقتی نیکسون به ایران آمد تمام دم دانشگاه پوستر این کتاب بود. آن موقع با ماشین میآمدند دم پاستور و با ماشین از جلوی دانشگاه رد میشدند. ساواک همه پوسترها را جمع کرد که نیکسون نبیندشان و وقتی که او رفت دوباره گذاشتند سر جایش! همین اتفاق سر و صدا به پا کرد و برای کتاب تبلیغ شد. همین طور چاپ شد و هنوز هم چاپ میشود.
«امیرکبیر» هم که مصادره شد، مدتی چاپش را متوقف کردند و بعدها تلفن کردند که میخواهیم دوباره چاپ کنیم. البته باید بگویم که من فقط یک بار برای این کتاب حقالترجمه گرفتم. یعنی همان که آقای جعفری در چاپ اول داد. اما خب بالاخره همین که هنوز هم چاپ میشود برای من خوب است...
هشتاد و هفتمین شماره مجله «کتاب هفته خبر» در 126 صفحه به قیمت پنج هزار تومان در اختیار علاقهمندان قرار گرفته است.
نظر شما