ساعد مشکی، طراح و گرافیست درباره این کتاب گفت: خوشحالم که این کتاب منتشرشده است چراکه تمام پیشفرضهای ذهنی آدم را درباره بزرگان هنری برهم میریزد. پابلو پیکاسو در این کتاب، آدم معمولیای است که دوست ندارد خانمش خرید کند، بددهن است، علیه دیگران توطئه میکند، زیر آب نقاشان دیگر را میزند و خلاصه چهرهای معمولی دارد برخلاف چهره مرموزی که در ذهن ماست.
او ادامه داد: همچنین یک ویژگی بسیار برجسته دارد که در تمام کتاب به آن اشاره میشود و آن، تلاش و پشتکار بینظیرش است. تا جایی که تفاله چای داخل فنجانش یخ میزند اما او دست از کار کردن نمیکشد. خودش میگوید نمیتوانم کار کردن را ترک کنم مثل جویدن ناخن!
گلی امامی، مترجم اثر نیز با بیان اینکه مترجم نمیتواند و نباید درباره محتوای اثر صحبت کند، اظهار داشت: یکی از دلایلی که ترجمه میکنم، این است که کم سوادم و همیشه میخواهم یاد بگیرم و چون فکر میکنم شاید بقیه هم بخواهند یاد بگیرند، در انتخاب کتابها دقت و وسواس زیادی به خرج میدهم و وقتی این کتاب دستم رسید، مجذوب شدم که چهطور ممکن است نویسندهای در یک حجم کم، اینهمه اطلاعات درباره یک نابغه به خواننده بدهد.
وی ادامه داد: این کتاب را اصلاً نمیخواستم منتشر کنم، اگرچه که قبلاً آن را ترجمه کرده بودم. پابلو پیکاسو، مردی که دوزخ را نقاشی کرد، درواقع یک نمایشنامه است که در فرم داستان نوشتهشده است. کتاب، همه خصوصیات یک نمایشنامه را دارد ولی فکر نمیکنم قابل اجرا باشد چون همه کتاب در مونولوگ پیکاسوست ولی خواندن آن ساده و راحت است. این کتاب خوب نوشتهشده است.
امامی همچنین گفت: نویسنده عنوان کرده که تمام نوشتههای کسانی را که درباره پیکاسو صحبت کردهاند، جمع کرده و از آنها در نوشتن داستان کمک گرفته است، یعنی از منابع مستند استفاده کرده است.
این مترجم در بخش دیگری از سخنانش اظهار داشت: در ترجمه کتابها هیچ توصیه و سفارشی قبول نمیکنم مگر اینکه کتاب پیشنهادی، با سلیقهام هماهنگ باشد چون این کار برایم کلاس درس است و برای یادگرفتن میخوانم و ترجمه میکنم.
وی درخصوص انتخاب کتابهای دوباتن نیز عنوان کرد: من از هیچ نویسندهای این اندازه کتاب ترجمه نکرده بودم، زمانی که اینترنت به اندازه امروز، در دسترس نبود، دوستی از لندن کتاب «دوست چگونه میتواند زندگی شما را دگرگون کند» را برایم آورد و وقتی آن را خواندم، شگفتزده شدم. اصلاً نمیتوانستم تصور کنم یک نویسنده چگونه توانسته با چنان تلطیفی، به این موضوع بپردازد. بعدازآن، «هنر سیروسفر» بهدستم رسید که بیشتر مرا مجذوب کرد. او درواقع، به گونه متفاوتی به موضوع میپردازد و آن را تحلیل میکند؛ آنهم درباره همه کتابهایش این کار را میکند، شیوهای که به نظر من کارآمد است چون فلسفه را برای همه قابلفهم میکند. البته روشنفکران دو آتشه در انگلستان موافق او نیستند و او را نقد میکنند اما به عقیده من، او فلسفه پاپ را گسترش داده است.
پیکاسو مترادف با کوبیسم است
در ادامه سیامک دلزنده، به تاریخچهای از مکتب کوبیسم اشاره کرد و گفت: قبل از ورودم به عالم هنر و تحصیلات آکادمیک، وقتی نوجوان بودم، میدانستم که پیکاسو نقاش بزرگی است و این سبک نقاشی بهنوعی، همهگیر است. واژه پیکاسو مترادف با سبک کوبیسم و کوبیسم، مترادف با پیکاسوست که البته این موضوع، بهگونهای دردسر هم هست چون این واژهها خیلی چیزهای دیگر را در خودش هضم میکند.
وی ادامه داد: درواقع ما یادمان رفته که در شکلگیری این سبک هنری، آدمهای بسیار زیادی مؤثر بودهاند درحالیکه بهخصوص دانشجویان هنر باید بیشتر دراینباره بدانند و مطالعه کنند.
دلزنده همچنین گفت: کوبیسم درواقع یک شیوه تصویرپردازی است که بین سالهای 1907 تا 1911 شکل میگیرد. یکی از هنرمندان تاریخ هنر در اروپا به نام پل سزان، دستاوردهای ویژهای در تصویرگری این سبک نقاشی داشته است؛ او در بیشتر آثارش از دهه آخر قرن 19، یک نوع چالش در هنر تجسمی ایجاد کرد. به این شکل که برخلاف سایر نقاشانی که به صورت ثابت به موضوع نگاه و آن را نقاشی میکردند، او بوم و پایهاش را حرکت میداد و از جهات مختلف به یک سوژه نگاه میکرد. او در سال 1906 فوت کرد اما از 1904 تا 1907 آثارش در پاریس به نمایش درآمد و برخی از آنها سروصدای زیادی در جامعه هنری آن زمان ایجاد کرد.
این عکاس افزود: درواقع بعدازاین است که دو هنرمند به نامهای پیکاسو و براک به صورت متمرکز درگیر این مساله میشوند، دستاوردهایی دارند که بسیار به هم نزدیک است؛ بهخصوص که تا مدتها در یک آتلیه کار میکردند. به هر حال بعد از این است که یک منتقد فرانسوی به نام لویی وسل در نقد و گزارشی که درباره کارهای براک مینویسند، از اصطلاح «کوبیک بیزار» یا «شگفتی مکعبگون» استفاده میکند.
دلزنده ادامه داد: بعدها در 1911 آپولینر، شاعر و منتقد فرانسوی بهواسطه نمایشگاهی که در آن کارهای عده دیگری از هنرمندان به نمایش درآمده بود، واژه کوبیک را استفاده کرد. در 1912 نیز اولین جمعبندی تئوریک درباره این مکتب در جزوهای با عنوان «درباره کوبیسم» منتشر شد که بیانیه تئوریک این مکتب محسوب میشود.
او به ورود مکتب کوبیسم به ایران نیز اشاره کرد و گفت: در میان هنرمندان سبک کوبیسم، آندره لوت، کسی بود که در آموزشگاهش به تربیت نقاشان، بهخصوص نقاشان ژاپنی، چینی، الجزایری پرداخت. یکی از آنها، جلیل ضیاءپور بود که کوبیسم را نزد لوت یاد گرفت و به ایران برگشت. او برنامههای زیادی برای هنرهای تجسمی ایران داشت و میخواست باعث تحول هنر نوگرای ایران شود اما با سه مانع بزرگ روبرو بود؛ هنرمندان مکتب کمالالملک، تبلیغات حزب توده که مدافع رئالیسم سوسیالیست بودند و هنرمندان نگارگری نو در ایران.
این منتقد هنری در ادامه اظهار داشت: ضیاءپور درصدد بود کوبیسم را با توجه به تحصیلاتش در فرانسه و با توجه به این که این مکتب را بزرگترین و پیشروترین مکتب مدرن دوران خودش تلقی میکرد، به ایران بیاورد و جریانهایی را در ایران راه بیندازد. البته او نقاش پرکاری نبود و تنها دو اثر از او در سالهای 1328 و 1329 بیانگر سبک کوبیسم است. اما مترصد این بود که بر پایه این مکتب، تغییراتی در هنر ایران ایجاد کند. با اینهمه، او کسی نیست که در این سبک نقاشی میکشد، بلکه صادق هدایت است که با کشیدن تصویر دختر که شبیه نقاشی «دختر گریان» پیکاسوست، به این سمتوسو رفته است. پس از او، حسین کاظمی، احمد اسفندیاری، بهمن محصص و بهطور خاص، سهراب سپهری کسانی هستند که کارهایشان کوبیستی است.
نظر شما