گفتوگوی با ایبنا کارگردان مستند «رویاهای دم صبح»
مهرداد اسکویی: نمایشگاه کتاب، آیین عشقورزی است/ مسئولان رفتوآمد را برای طبقه متوسط آسان کنند
مهرداد اسکویی، عکاس و کارگردان مستند پرسروصدای «رویاهای دم صبح» امسال آثار زیادی برای عرضه در نمایشگاه کتاب دارد. با او درباره این آثار و درباره حال و هوای نمایشگاه به گفتوگو نشستهایم.
بعد از دوران پراسترس ساخت و تور بینالمللی نمایش مستند «رویاهای دم صبح» این روزها فراغت زیادی دارید. دوست دارم بدانم این روزها چه کتابی در دست خواندن دارید.
چهار رمان را به طور همزمان میخوانم. «بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم» نوشته دیوید سداریس با ترجمه پیمان خاکسار از نشر چشمه، «جزیره ساتن» نوشته تام مک کارتی با ترجمه فرناز گنجهای و محمدباقر اسمعیلپور، از انتشارات کتابسرای تندیس، «شیاد» نوشته جان گریشام با ترجمه مریم حاجی علیرضا از نشر افق، «فرهنگ فشروده لغات چینی به انگلیسی برای عشاق» نوشته گوئوشیائولو ترجمه ریحانه وادیدار از انتشارات ققنوس کتابهایی است که مشغول خواندنشان هستم.
در نمایشگاه امسال کتابی از شما خواهیم دید؟
برای نمایشگاه امسال سه کتاب با عنوانهای «کارت پستالهای تاریخی فلسطین»، «حج در کارت پستالهای تاریخی» و «فلسطین در کارت پستالهای تاریخی» آماده کردیم که امیدوارم ناشر بتواند به موقع این کتابها را برساند. اثر دیگری که تازه نسخه تصحیح شدهاش را خواندم «مساجد ایران در کارت پستالهای دوره قاجار و تاریخی» است که کارهای اولیهاش تمام شده ولی به نمایشگاه کتاب نخواهد رسید.
امسال در زمینه کتابهای صوتی کاری انجام ندادهاید؟
قرار است اشعار نزار قبانی، شاعر معاصر عرب را برای نشر ثالث دکلمه کنم اما به خاطر مشکلات اخیر گمان نمیکنم به این زودی آماده شود. همچنین به تازگی یک قرارداد سه گانه برای انتشار کتاب صوتی بستهایم که افشین عزیزی آهنگسازی آن را بر عهده دارد. این کتابها شامل اشعار عاشقانه امریکا، اشعار عاشقانه کشورهای عرب زبان و اشعار عاشقانه کشورهای اسپانیولی زبان است. ناشر و گروهی از مترجمان مشغول آماده کردن این اشعار هستند. با نشر ثالث قراردادهای دیگری هم دارم و امیدوارم خودشان به زودی اطلاعات کامل را منتشر کنند.
شما از مخاطبان همیشگی نمایشگاه بینالمللی کتاب هستید. امسال با توجه به برپایی نمایشگاه در یک مکان جدید و البته تخصصی، پیشبینیتان از حضور مردم در این رویداد بزرگ چیست؟
راستش در سالهای گذشته، از 10 برپایی نمایشگاه، 6 روز به مصلا میرفتم. بعضی روزها، یک بار صبح میرفتم و یک بار هم بعد از ظهر. اما با توجه دور شدن نمایشگاه از مرکز شهر، فکر نمیکنم امسال بتوانم بیش از دوبار در نمایشگاه حضور داشته باشم. نمایشگاه کتاب به نظر من، صرف نظر از بحث تهیه کتاب، نوعی عشقورزی با کتاب است. اینکه بیننده بتواند رنگ کتاب را ببیند، آن را باز کند و ببندد و در نهایت مثلا 5 یا 10 جلد بخرد و با خودش به خانه ببرد، بخش مهیج برگزاری این رویداد است. اگر شرایط برای دسترسی راحتتر مردم فراهم شود، چه آنهایی که وسیله نقلیه دارند و چه آن دسته از که ندارند میتوانند کتابها را دستشان بگیرند و با خود به خانه ببرند و در قفسه کتابشان بچینند. من نمیدانم چند درصد از بازدیدکنندگان امسال، اتوموبیل شخصی دارند اما این را میدانم که بسیاری از این افراد متعلق به طبقه متوسط هستند و به همین دلیل باید تلاش بیشتری برای زندگیشان انجام دهند. خوب است شرایط حضور برای قشر علاقهمند برای حضوردر نمایشگاه هرچه هموارتر شود.
در مراسم رونمایی آثار تازهتان در نمایشگاه حضور خواهید یافت؟
واقعیت این است که شاید امسال نتوانم به اندازه سالهای قبل در نمایشگاه حاضر شوم. هم دوری راه است و هم این که شرایط جسمیام بعد از عمل این اجازه را نمیدهد که در همه چند مراسمی که برای آثارم برگزار میشود شرکت کنم ولی حتما در برخی از آنها کنار ناشرانم خواهم بود.
تلخی روبهرو شدن با لایههای زمخت جامعه، مثل تجربهای که در «رویاهای دم صبح» و مستندهای قبل از آن داشتید، چطور با شادمانی خواندن شعر، دکلمه کردن و این فعالیتهای اخیر جمع میشود؟
درست است که باید در این دنیا شادکام بود اما، شادکامی هم برای خودش تعریف و حد و مرزی دارد. آدم میتواند برای رسیدن به خوشحالی صبح تا شب به میهمانی برود اما این خوش گذراندن نمیتواند به زندگی او معنا و مفهوم بدهد. برای من هر چیزی که بتواند به زندگی ام معنا بدهد، حیات و زیست مرا در جهان عریضتر و فراختر کند، بتواند جایگاه مرا لااقل برای خودم تبیین کند و بگوید برای چه چیزی به اینجا آمدهام، اهمیت دارد. آیا من آمده ام فقط برای مدتی خوش بگذرانم و بروم؟ این سئولات اساسی مرا با این توضیح که هر کس میتواند در فضایی که هست، کاری انجام دهد، مرا قانع میکند که کاری کنم، هرچند این کار کامم را تلخ کند. از نظر من در سینما روایتهای واقعی و رسیدن به روایتها خیلی مهم است.
آنطور نیستم که چیزی را تخیل کنم و در ذهنم با آن بازی کنم و بعد از ساخت آن را به مخاطب انتقال دهم. بخشی در زندگی من ایجاد شده که به عدالتخواهی و توجه به ستمدیدگان توجه دارد. اینها دغدغه هایی است که ذهن من را تحریک میکند و برای حرکت به سمت ساخت فیلم، عکاسی، خواندن شعر و نوشتن کتاب تشویق میکند. تنهایی، درد، دغدغهمندی، عدالتخواهی و عشق خیلی از چیزهایی هستند که مرا درگیر میکنند. اینها همان چیزهایی است که بشر امروز نمیتواند از توجه کردن به آن در امان بماند.
نظر شما