اصغر نوری، نویسنده، مترجم، کارگردان و مدرس تئاتر معتقد است که امروز بسیاری از نمایشنامهنویسان، خوشحالند که ناشری نمایشنامه آنها را با شمارگان بسیار پایین منتشر کرده، اما آثارشان روی صحنه اجرا نمیشود؛ چاپ شدن نمایشنامه بدون اینکه روی صحنه برود، هیچ دردی را دوا نمیکند.
اگر بخواهیم امروزِ نمایشنامهنویسی ایران را مورد بررسی قرار دهیم، آیا میتوانیم در این عرصه از وجود چند جریان صحبت کنیم یا کار هنوز به جریان فکری و متنی نرسیده است؟
اگر از دوره تاریخی آغاز بهکار نمایشنامهنویسی در ایران به شیوه غربی بگذریم و به نمایشنامهنویسان بزرگ تاریخ درام ایران نظیر غلامحسین ساعدی، اکبر رادی، بهرام بیضایی و عباس نعلبندیان برسیم، باید درنظر داشته باشیم که براساس مراد ما از نمایشنامه این افراد جزو اولین نمایشنامهنویسان ایرانی هستند که هر یک در این چرخه تأثیرگذاریهای مشخصی داشتند. اکبر رادی، نمایشنامه رئالیستی اجتماعی را به این هنر در ایران ارائه کرد. غلامحسین ساعدی نمایشنامههایی نوشت که با وجود رئالیست بودن، گاهی به سورئال و اکسپرسیونیسم پهلو میزدند. عباس نعلبندیان که میخواست نسلی از تئاتر «ابزورد» را پایهریزی کند، بهرام بیضایی براساس کهن اسطورههای ایرانی در نمایشنامهنویسی ما جایگاه ویژهای را به خود اختصاص داد و دیگران و دیگرانی که احتمالا بهطور کامل از آنها نام نبردم، قلههای نمایشنامهنویسی ایرانی شدند و هرکدام آغازگر جریان مستقلی در تئاتر ایران لقب گرفتند. پس از گذر از این نسل به گروهی میرسیم که با ما به لحاظ دوره زمانی بیش از نسل گذشته معاصرند. در این نسل کسی همچون علیرضا نادری را داریم که در آغاز به جنگ تحمیلی هشتساله توجه کرد و بعد از آن بهنوعی نمایشنامه رئالیستی رسید، محمد چرمشیر در نمایشنامههایش سعی کرد در موضوعات مختلف تجربهگرایی کند و در برخی از این تجربهها واقعا موفق شد. از سوی دیگر در این نسل محمد یعقوبی را داریم که نوع خاصی از نمایشنامههای اجتماعی رئالیستی را تا چند سال قبل بهخوبی دنبال میکرد و کارهایش را خودش روی صحنه میبرد. جلال تهرانی هم یکی از افرادی است که گونه تازهای از تئاتر «ابزورد» را دنبال کرد. در این میان افراد دیگری نیز حضور دارند که هرکدام به شیوهای خاص در عرصه نمایشنامهنویسی ایران حرکت کردند و واقعا هم اثرگذار بودند.
اگر بنا باشد بین نمایشنامهنویسی و دیگر بخشهای تئاتری در ایران مقایسهای انجام دهید، بهنظر شما در سالهای اخیر در ایران، کدام قسمت از دیگر بخشها موفقتر عمل کرده است؟
به گمان من، درام ایرانی در این سالها موفقتر از کارگردانی و اجرای تئاتر بوده و همیشه متون تئاتری از اجراهای مربوط به این هنر جلوتر بوده و ما بیش از همه در اجرا عقب نشستهایم. درام ایرانی در دورههای خاصی در این سالها واقعا قبراق و سرحال بود. این دوره به زمانی مربوط میشود که برخی افراد در این عرصه بسیار فعال بودند. متنهای محمد چرمشیر در کنار متناجراهای کسانی چون محمد رحمانیان، حمید امجد، علیرضا نادری، محمد یعقوبی، کورش نریمانی و نادر روحانی مرند، تئاتر ایران را بیش از پیش موفق کرد؛ منظورم دوره زمانی دهه هفتاد تا نیمههای دهه هشتاد شمسی است.
اما از آن دوره به بعد تعداد کارهای ترجمهشده در عرصه تئاتر در ایران بیش از پیش افزایش یافت. چرا؟
بهنظر من، یکی از مهمترین دلایل این وضعیت، افزایش سختگیریها روی نمایشنامههای تألیفی بود. بسیاری از نمایشنامههای ایرانی که میخواستند درباره مسائل روز جامعه ایران صحبت کنند، به مرکز هنرهای نمایشی رفت، اما اجازه اجرا نگرفت. برخی از کارگردانها که خودشان مؤلف بودند، تصمیم گرفتند کارهای خارجی را (البته باهدف اجرا) ترجمه کنند.
بهنظر شما، اینکه یک کارگردان تئاتر به اجرای آثار ترجمهشده علاقهمند باشد، اتفاق بدی است؟
من بهعنوان کسی که نمایشنامه ترجمه میکنم و همیشه یکی از مهمترین هدفهایم از ترجمه نمایشنامهها، اجرای
نمایش بوده است، اجرای آثار خارجی را بد نمیدانم، اما این خیلی بد است که کارگردانهای مؤلف ما از سر اجبار به نمایشنامههای خارجی رو بیاورند. باید بگویم طی یک دهه (یعنی از اواسط دهه هشتاد تا یکی دو سال قبل) سختگیریهای زیادی روی درامهای ایرانی اعمال شد؛ در این دوره، نمایشنامههای زیادی نوشته شدند، اما در کشوها ماندند و اجازه اجرا پیدا نکردند.
ما بعد از انقلاب تا ابتدای دهه 60 هم بیرمقی هنرمندان تئاتر در ایران را از سر گذرانده بودیم. چه اتفاق باعث شد تا دوباره این سرنوشت تلخ گریبان هنر تئاتر ایران را بگیرد؟
هرچند در سالهای ابتدایی پس از انقلاب، تئاتر ایران دچار انفعال شده بود، اما تئاتر در دهه 60 در ایران دوباره رونق گرفت. از آن دوره تا اواخر دهه 70، نمایشنامهنویسان تأثیرگذاری به عرصه تئاتر ایران معرفی شدند، اما این جریانِ رو به رشد بهیکباره در یک دهه اخیر تقریبا متوقف شد و دیگر ادامه پیدا نکرد. همین اتفاق به درام ایرانی ضربه زد و باعث شد برخی از کارگردانهای مؤلف کشورمان مجبور شوند کارهایی که در گذشته تألیف و اجرا کردهاند، بازتولید کنند. سکه این وضعیت دورو داشت. یکطرف آن نشان میداد که این آدم نتوانسته در دوره رکود کار جدیدی بنویسد و سوی دیگر آن میگفت که کارهای جدیدتر او هنوز امکان عرضه را پیدا نکردهاند.
بهنظر شما، مهمترین مشکلی که امروز نمایشنامه در عرصه مکتوب با آن دست به گریبان است، چیست؟
به عقیده من، هدف از تألیف یک نمایشنامه این است که روی صحنه برود، اما متأسفانه برخی از گروهها در ایران چون نمیتوانند امکان اجرا پیدا کنند، به نمایشنامهخوانی روی میآورند، در حالیکه در همه جای دنیا نمایشنامهخوانی فقط برای معرفی کارهای تازه است. با این توضیح، نمایشنامهنویس تازهترین کارش را میخواند تا آنرا به کارگردانان معرفی کند و شانس روی صحنه رفتنش را افزایش دهد. من معتقدم نمایشنامه نوشته میشود تا اجرا شود. راه اصولی در این جریان، اجرای نمایشنامه از سوی یک گروه نمایشی روی صحنه تئاتر است. اگر قرار بر انتشار کار در قالب کتاب است، باید پس از روی صحنه رفتنش اتفاق بیفتد.
چرا؟
با انتشار یک نمایشنامه که به لحاظ کیفی سطح بالایی داشته، البته بعد از اجرای نمایش روی صحنه، این امکان برای دیگر گروهها در همان شهر یا کشور فراهم میشود تا بتوانند متن نمایشنامه را در اختیار داشته باشند و در سالهای بعد روی صحنه ببرند.
با توجه به اینکه شما در زمینه نمایشنامهنویسی کارهای زیادی را منتشر کردهاید، تا امروز تجربه شخصیتان از انتشار نمایشنامهها در قالب کتاب چطور بوده است؟
من تا امروز با همکاری سه نشر مختلف مجموعه نمایشنامههای تألیفی و ترجمه خودم را به چاپ رساندهام، اما تجربه این سه مجموعه و بازخورد بازار برای من اصلا خوب نبوده و بدون تعارف باید بگویم که بهجز اندکی، اصلا فروشی در کار نبوده است. با توجه به این وضع ناشران در ابتدا خیلی خوب جلو میآیند اما وقتی 10 عنوان کتاب چاپ میکنند و میبینند فروشی ندارند، کمکم جلوی کار را میگیرند و میگویند دیگر ادامه ندهیم. در مجموعه نمایشنامههایی که در «دیبایه» و «مروارید» منتشر شد، این اتفاق افتاد اما همچنان کار انتشار نمایشنامههایم با نشر «کولهپشتی» (البته با شمار 500 جلدی) ادامه دارد. نمیدانم، شاید این ناشر هم خسته شود و بگوید دیگر کار را ادامه ندهیم.
چرا این اتفاق برای نمایشنامهها میافتد؟
در ابتدا باید درباره مخاطب عمومی کتاب صحبت کنیم. مردم عادی که نمایشنامه نمیخوانند. اصلا چرا باید نمایشنامه بخوانند؟! نمایشنامه، یک اثر تخصصی است و کسانی که کارشان تئاتر نیست، نه لزومی دارد که نمایشنامه بخوانند و نه میخوانند. نهفقط در ایران بلکه در هیچ جای دنیا آدمهای عادی نمایشنامه نمیخوانند. همه جای دنیا نمایشنامه نوشته میشود و نویسنده از کانالهایی مشخص آن اثر را به کارگردانها، کمپانیها و سالنها عرضه میکند. کار انتخاب میشود و روی صحنه میرود. اتفاق مهمی که برای نمایشنامهها در این چرخه میافتد این است که در روند اجرا تثبیت و ویرایش میشوند و بعد به چاپ میرسند. تقریبا در 100 درصد نمایشنامههایی که من تا امروز از زبان فرانسوی خواندهام، نوشتهشده که این نمایشنامه بار اول در فلان تاریخ توسط فلان کارگردان، با فلان عوامل و در فلان سالن اجرا شده است. یعنی اینکه همه این نمایشنامهها پس از اجرا در قالب کتاب منتشر شدهاند. این نکته را هم نباید فراموش کرد که از 100 نمایشنامه اجراشده تنها 10تای آنها به چاپ میرسند. چون تشخیص میدهند این تعداد میتوانند دوباره اجرا شوند و همین یک اجرا برای 90 نمایشنامه دیگر کافی بوده است.
با توجه به توضیحات شما، چرا چرخه چاپ نمایشنامهها درست برخلاف مدلی است که در کشورهای صاحبنام در تئاتر اتفاق میافتد؟
چون ما در تئاترمان همچون بسیاری از عرصههای دیگر سیستم درستی نداریم، دقیقا برعکس عمل میکنیم. ما در تئاترمان سیستم بیماری داریم که کارها در آن بدون نظم و برنامه انجام میشود و همین جریان باعث میشود منِ نویسنده با یک نشر صحبت کنم و قرار بر این شود که همه کارهای من از سوی آن نشر به چاپ برسد. در این مسیر برخی از کارها با استقبال مخاطبان روبهرو میشود و بعضی دیگر این وضع را پیدا نمیکند.
بهنظر شما، کدام آثار در بازار بیمار نمایشنامه در ایران با استقبال روبهرو میشود؟
با توجه به آمار موجود، نمایشنامههای ترجمهشده پرفروش مربوط به نویسندگانی است که رماننویسان شناختهشدهای بودهاند، بر همین اساس هم هست که نمایشنامههایشان فروش خوبی را تجربه میکنند. از نویسندگان ایرانی هم کتابهای کسانی بهخوبی به فروش میرسند که مثل آقای بیضایی و دو سه نمایشنامهنویس جوان دیگر در میان عموم آدمهای محبوب، باتجربه و شناختهشدهای هستند. امروز بسیاری از نمایشنامهنویسان بدون اینکه کارهایشان اجرا شود، خوشحالند که ناشری نمایشنامه آنها را با شمارگان بسیار پایین منتشر کرده، در حالیکه چاپ شدن نمایشنامه بدون اینکه روی صحنه برود، هیچ دردی را دوا نمیکند.
از دیدگاه اصغر نوری راه چاره و دوای درد، چیست؟
من عضو هیاتمدیره کانون نمایشنامهنویسان خانه تئاتر هستم. ما آنجا در حال تلاش برای ایجاد یک بانک نمایشنامهنویسی هستیم. بهنظر من باید از هر راهی که ممکن است نمایشنامهها را برای تولید یک کار تئاتری معرفی کنیم و پس از اجرا ببینیم آیا ارزش چاپ شدن را دارند یا نه؟ آیا این ارزش را دارند که در سالهای بعد هم زندگی کنند و در شهرهای دیگر هم روی صحنه بروند یا نه؟ ما نباید به چاپ یک نمایشنامه مثل چاپ یک رمان نگاه کنیم. رمان نوشته میشود تا چاپ شود و در خانهها خوانده شود. اما نمایشنامه برای چاپ نوشته نمیشود. برای اجرا نوشته میشود و بهتر است که پس از اجرا چاپ شود. البته وضعیت برای نمایشنامههای ترجمهشده در مقایسه با آثار تألیفی فرق میکند.
چه فرقی میکند؟!
بالاخره تئاتر در ایران یک اتفاق وارداتی بوده و ما با تئاتر براساس ترجمهها و اقتباسهای آثار خارجی از سوی میرزا آقا تبریزی و چند نفر دیگر آشنا شدهایم. این جریان هنوز هم ادامه دارد و ما با فرمتهای جدید تئاتری که امروز در سطح جهان رایج هستند، از طریق ترجمه کتابهای تئوری تئاتر و نمایشنامهها آشنا میشویم. اگر امروز آثار نمایشنامهنویسی مثل «مک دونا» در ایران ترجمه میشود که خوشبختانه هر کاری تا امروز از او در ایران ترجمهشده به روی صحنه تئاتر هم رفته است، حتی اگر اجرا نشود، نمایشنامهخبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- علی نامجو: با مروری بر تاریخ معاصر هنر نمایش در ایران، درمییابیم که از دوره قاجار بود که جریان نمایشنامهنویسی به شیوه امروزی، در کشورمان آغاز شد. از آن زمان تاکنون، نمایشهای گوناگون و بهیادماندنی در ایران اجرا شدهاند که برخیشان از زبانهای دیگر به فارسی گردانده شدهاند. ازاینرو در «خبرگزاری کتاب ایران» پروندهای گشودهایم تا در آن به بررسی وضعیت و چالشهای موجود در جریان نمایشنامهنویسی بهویژه آثار تألیفی بپردازیم. «ایبنا» در این پرونده، به سراغ فعالان عرصه نمایش رفته و دیدگاههایشان را در قالب گفتوگو بیان کرده است. اصغر نوری، نویسنده، مترجم، کارگردان و مدرس تئاتر در دانشگاه که بهتازگی نمایشنامه «ریچارد سوم اجرا نمیشود» نوشته ماتئی وینسییک، با ترجمه او از سوی نشر نی روانه بازار شده و قرار است آن را در اوخر آذرماه امسال در تالار مولوی روی صحنه ببرد، در این پرونده با ما سخن گفته و نظرات خود را به شکل مفصل، درباره نمایشنامهنویسی در تئاتر امروز ایران مطرح کرده است که شرح آنرا در ادامه میخوانید.
اگر بخواهیم امروزِ نمایشنامهنویسی ایران را مورد بررسی قرار دهیم، آیا میتوانیم در این عرصه از وجود چند جریان صحبت کنیم یا کار هنوز به جریان فکری و متنی نرسیده است؟
اگر از دوره تاریخی آغاز بهکار نمایشنامهنویسی در ایران به شیوه غربی بگذریم و به نمایشنامهنویسان بزرگ تاریخ درام ایران نظیر غلامحسین ساعدی، اکبر رادی، بهرام بیضایی و عباس نعلبندیان برسیم، باید درنظر داشته باشیم که براساس مراد ما از نمایشنامه این افراد جزو اولین نمایشنامهنویسان ایرانی هستند که هر یک در این چرخه تأثیرگذاریهای مشخصی داشتند. اکبر رادی، نمایشنامه رئالیستی اجتماعی را به این هنر در ایران ارائه کرد. غلامحسین ساعدی نمایشنامههایی نوشت که با وجود رئالیست بودن، گاهی به سورئال و اکسپرسیونیسم پهلو میزدند. عباس نعلبندیان که میخواست نسلی از تئاتر «ابزورد» را پایهریزی کند، بهرام بیضایی براساس کهن اسطورههای ایرانی در نمایشنامهنویسی ما جایگاه ویژهای را به خود اختصاص داد و دیگران و دیگرانی که احتمالا بهطور کامل از آنها نام نبردم، قلههای نمایشنامهنویسی ایرانی شدند و هرکدام آغازگر جریان مستقلی در تئاتر ایران لقب گرفتند. پس از گذر از این نسل به گروهی میرسیم که با ما به لحاظ دوره زمانی بیش از نسل گذشته معاصرند. در این نسل کسی همچون علیرضا نادری را داریم که در آغاز به جنگ تحمیلی هشتساله توجه کرد و بعد از آن بهنوعی نمایشنامه رئالیستی رسید، محمد چرمشیر در نمایشنامههایش سعی کرد در موضوعات مختلف تجربهگرایی کند و در برخی از این تجربهها واقعا موفق شد. از سوی دیگر در این نسل محمد یعقوبی را داریم که نوع خاصی از نمایشنامههای اجتماعی رئالیستی را تا چند سال قبل بهخوبی دنبال میکرد و کارهایش را خودش روی صحنه میبرد. جلال تهرانی هم یکی از افرادی است که گونه تازهای از تئاتر «ابزورد» را دنبال کرد. در این میان افراد دیگری نیز حضور دارند که هرکدام به شیوهای خاص در عرصه نمایشنامهنویسی ایران حرکت کردند و واقعا هم اثرگذار بودند.
اگر بنا باشد بین نمایشنامهنویسی و دیگر بخشهای تئاتری در ایران مقایسهای انجام دهید، بهنظر شما در سالهای اخیر در ایران، کدام قسمت از دیگر بخشها موفقتر عمل کرده است؟
به گمان من، درام ایرانی در این سالها موفقتر از کارگردانی و اجرای تئاتر بوده و همیشه متون تئاتری از اجراهای مربوط به این هنر جلوتر بوده و ما بیش از همه در اجرا عقب نشستهایم. درام ایرانی در دورههای خاصی در این سالها واقعا قبراق و سرحال بود. این دوره به زمانی مربوط میشود که برخی افراد در این عرصه بسیار فعال بودند. متنهای محمد چرمشیر در کنار متناجراهای کسانی چون محمد رحمانیان، حمید امجد، علیرضا نادری، محمد یعقوبی، کورش نریمانی و نادر روحانی مرند، تئاتر ایران را بیش از پیش موفق کرد؛ منظورم دوره زمانی دهه هفتاد تا نیمههای دهه هشتاد شمسی است.
اما از آن دوره به بعد تعداد کارهای ترجمهشده در عرصه تئاتر در ایران بیش از پیش افزایش یافت. چرا؟
بهنظر من، یکی از مهمترین دلایل این وضعیت، افزایش سختگیریها روی نمایشنامههای تألیفی بود. بسیاری از نمایشنامههای ایرانی که میخواستند درباره مسائل روز جامعه ایران صحبت کنند، به مرکز هنرهای نمایشی رفت، اما اجازه اجرا نگرفت. برخی از کارگردانها که خودشان مؤلف بودند، تصمیم گرفتند کارهای خارجی را (البته باهدف اجرا) ترجمه کنند.
بهنظر شما، اینکه یک کارگردان تئاتر به اجرای آثار ترجمهشده علاقهمند باشد، اتفاق بدی است؟
من بهعنوان کسی که نمایشنامه ترجمه میکنم و همیشه یکی از مهمترین هدفهایم از ترجمه نمایشنامهها، اجرای
نمایش بوده است، اجرای آثار خارجی را بد نمیدانم، اما این خیلی بد است که کارگردانهای مؤلف ما از سر اجبار به نمایشنامههای خارجی رو بیاورند. باید بگویم طی یک دهه (یعنی از اواسط دهه هشتاد تا یکی دو سال قبل) سختگیریهای زیادی روی درامهای ایرانی اعمال شد؛ در این دوره، نمایشنامههای زیادی نوشته شدند، اما در کشوها ماندند و اجازه اجرا پیدا نکردند.
ما بعد از انقلاب تا ابتدای دهه 60 هم بیرمقی هنرمندان تئاتر در ایران را از سر گذرانده بودیم. چه اتفاق باعث شد تا دوباره این سرنوشت تلخ گریبان هنر تئاتر ایران را بگیرد؟
هرچند در سالهای ابتدایی پس از انقلاب، تئاتر ایران دچار انفعال شده بود، اما تئاتر در دهه 60 در ایران دوباره رونق گرفت. از آن دوره تا اواخر دهه 70، نمایشنامهنویسان تأثیرگذاری به عرصه تئاتر ایران معرفی شدند، اما این جریانِ رو به رشد بهیکباره در یک دهه اخیر تقریبا متوقف شد و دیگر ادامه پیدا نکرد. همین اتفاق به درام ایرانی ضربه زد و باعث شد برخی از کارگردانهای مؤلف کشورمان مجبور شوند کارهایی که در گذشته تألیف و اجرا کردهاند، بازتولید کنند. سکه این وضعیت دورو داشت. یکطرف آن نشان میداد که این آدم نتوانسته در دوره رکود کار جدیدی بنویسد و سوی دیگر آن میگفت که کارهای جدیدتر او هنوز امکان عرضه را پیدا نکردهاند.
بهنظر شما، مهمترین مشکلی که امروز نمایشنامه در عرصه مکتوب با آن دست به گریبان است، چیست؟
به عقیده من، هدف از تألیف یک نمایشنامه این است که روی صحنه برود، اما متأسفانه برخی از گروهها در ایران چون نمیتوانند امکان اجرا پیدا کنند، به نمایشنامهخوانی روی میآورند، در حالیکه در همه جای دنیا نمایشنامهخوانی فقط برای معرفی کارهای تازه است. با این توضیح، نمایشنامهنویس تازهترین کارش را میخواند تا آنرا به کارگردانان معرفی کند و شانس روی صحنه رفتنش را افزایش دهد. من معتقدم نمایشنامه نوشته میشود تا اجرا شود. راه اصولی در این جریان، اجرای نمایشنامه از سوی یک گروه نمایشی روی صحنه تئاتر است. اگر قرار بر انتشار کار در قالب کتاب است، باید پس از روی صحنه رفتنش اتفاق بیفتد.
چرا؟
با انتشار یک نمایشنامه که به لحاظ کیفی سطح بالایی داشته، البته بعد از اجرای نمایش روی صحنه، این امکان برای دیگر گروهها در همان شهر یا کشور فراهم میشود تا بتوانند متن نمایشنامه را در اختیار داشته باشند و در سالهای بعد روی صحنه ببرند.
با توجه به اینکه شما درزمینه نمایشنامهنویسی کارهای زیادی را منتشر کردهاید، تا امروز تجربه شخصیتان از انتشار نمایشنامهها در قالب کتاب چطور بوده است؟
من تا امروز با همکاری سه نشر مختلف مجموعه نمایشنامههای تألیفی و ترجمه خودم را به چاپ رساندهام اما تجربه این سه مجموعه و بازخورد بازار برای من اصلا خوب نبوده و بودن تعارف باید بگویم که بهجز اندکی، اصلا فروشی در کار نبوده است. با توجه به این وضع ناشران در ابتدا خیلی خوب جلو آیند اما وقتی 10 عنوان کتاب چاپ میکنند و میبینند فروشی ندارند، کمکم جلوی کار را میگیرند و میگویند دیگر ادامه ندهیم. در مجموعه نمایشنامههایی که در دیبایه و مروارید منتشر شد، این اتفاق افتاد اما همچنان با کار انتشار نمایشنامههایم با نشر کولهپشتی (البته با شمار 500 جلدی) ادامه دارد. نمیدانم، شاید این ناشر هم خسته شود و بگوید دیگر کار را ادامه ندهیم.
به نظر شما، چرا این اتفاق برای نمایشنامهها میافتد؟
در ابتدا باید درباره مخاطب عمومی کتاب صحبت کنیم. عزیز من! مردم عادی که نمایشنامه نمیخوانند. اصلا چرا باید نمایشنامه بخوانند؟! نمایشنامه، یک اثر تخصصی است و کسانی که کارشان تئاتر نیست نه لزومی دارد که نمایشنامه بخوانند و نه میخوانند. نهفقط در ایران بلکه در هیچ جای دنیا آدمهای عادی نمایشنامه نمیخوانند. همه جای دنیا نمایشنامه نوشته میشود و نویسنده از کانالهایی مشخص آن اثر را به کارگردانها، کمپانیها و سالنها عرضه میکند. کار انتخاب میشود و به روی صحنه میرود. اتفاق مهمی که برای نمایشنامهها در این چرخه میافتد این است که در روند اجرا تثبیت و ویرایش میشوند و بعد به چاپ میرسند. تقریبا در 100درصد نمایشنامههایی که من تا امروز از زبان فرانسوی خواندهام نوشتهشده که این نمایشنامه بار اول در فلان تاریخ توسط فلان کارگردان، با فلان عوامل و در فلان سالن اجرا شده است. یعنی اینکه همه این نمایشنامهها پس از اجرا در قالب کتاب منتشر شدهاند. این نکته را هم نباید فراموش کرد که از 100 نمایشنامه اجراشده تنها 10تای آنها به چاپ میرسند.
چرا؟
چون تشخیص میدهند این تعداد میتوانند دوباره اجرا شوند و همین یک اجرا برای 90 نمایشنامه دیگر کافی بوده است.
با توجه به توضیحات شما چرا چرخه چاپ نمایشنامهها درست برخلاف مدلی است که در کشورهای صاحبنام در تئاتر اتفاق میافتد؟
چون ما در تئاترمان همچون بسیاری از عرصههای دیگر سیستم درستی نداریم، دقیقا برعکس عمل میکنیم. ما در تئاترمان سیستم بیماری داریم که کارها در آن بدون نظم و برنامه انجام میشود و همین جریان باعث میشود منِ نویسنده با یک نشر صحبت کنم و قرار بر این شود که همه کارهای من از سوی آن نشر به چاپ برسد. در این مسیر برخی از کارها با استقبال مخاطبان روبهرو میشود و بعضی دیگر این وضع را پیدا نمیکند.
به نظر شما، کدام آثار در بازار بیمار نمایشنامه در ایران با استقبال روبهرو میشود؟
با توجه به آمار موجود، نمایشنامههای ترجمهشده پرفروش مربوط به نویسندگانی است که رمان نویسان شناختهشدهای بودهاند، بر همین اساس هم هست که نمایشنامههایشان فروش خوبی را تجربه میکنند. از نویسندگان ایرانی هم کتابهای کسانی بهخوبی به فروش میرسند که مثل آقای بیضایی و دو سه نمایشنامهنویس جوان دیگر در میان عموم آدمهای محبوب، باتجربه و شناختهشدهای هستند. امروز بسیاری از نمایشنامه نویسان بدون اینکه کارهایشان اجرا شود، خوشحالاند که ناشری نمایشنامه آنها را با شمارگان بسیار پایین منتشر کرده است درحالیکه چاپ شدن نمایشنامه بدون اینکه روی صحنه برود، هیچ دردی را دوا نمیکند.
از دیدگاه اصغر نوری راه چاره و دوای درد، چیست؟
من عضو هیئتمدیره کانون نمایشنامه نویسان خانه تئاتر هستم. ما آنجا در حال تلاش برای ایجاد یک بانک نمایشنامهنویسی هستیم. به نظر من باید از هر راهی که ممکن است نمایشنامهها را برای تولید یک کار تئاتری معرفی کنیم و پس از اجرا ببینیم آیا ارزش چاپ شدن را دارند یا نه؟ آیا این ارزش را دارند که در سالهای بعد هم زندگی کنند و در شهرهای دیگر هم به روی صحنه بروند یا نه؟ ما نباید به چاپ یک نمایشنامه مثل چاپ یک رمان نگاه کنیم. رمان نوشته میشود تا چاپ شود و در خانهها خوانده شود. اما نمایشنامه برای چاپ نوشته نمیشود. برای اجرا نوشته میشود و بهتر است که پس از اجرا چاپ شود. البته وضعیت برای نمایشنامههای ترجمهشده در مقایسه با آثار تألیفی فرق میکند.
چه فرقی میکند؟!
بالاخره تئاتر در ایران یک اتفاق وارداتی بوده و ما با تئاتر بر اساس ترجمهها و اقتباسهای آثار خارجی از سوی میرزا آقا تبریزی و چند نفر دیگر آشنا شدهایم. این جریان هنوز هم ادامه دارد و ما با فرمتهای جدید تئاتری که امروز در سطح جهان رایج هستند، از طریق ترجمه کتابهای تئوری تئاتر و نمایشنامهها آشنا میشویم. اگر امروز آثار نمایشنامهنویسی مثل مک دونا در ایران ترجمه میشود( که خوشبختانه هر کاری تا امروز از او در ایران ترجمهشده به روی صحنه تئاتر هم رفته است) حتی اگر اجرا نشود، نمایشنامهنویسان ما با خواندن آنها، با تکنیکهای جدید آشنا میشوند. بهنظر من بهجز نمایشنامههای بزرگان که حتما باید منتشر شوند و تا چندین نسل خوانده شوند، بهتر آن است آثار نمایشنامهنویسان معاصر، اول روی صحنه تئاتر اجرا شوند و بعد از اجرا، آن دسته از کارهایی که فکر میکنیم ماندگارتر هستند، به چاپ برسند.
نظر شما