یکشنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۵ - ۱۰:۴۱
نظرزاده: دلسوزی حاصل از مشاهده دردها نمایشنامه‌نویسان را به نوشتن وا می‌دارد

رسول نظرزاده معتقد است که در کشور ما گاهی نویسندگان نه از روی غرض و نیت بد، بلکه به خاطر دلسوزی حاصل از مشاهده دردهای مختلف اجتماعی دست‌به‌قلم برده‌اند و مشکلات جامعه را بیان کرده‌اند، اما ممکن است به همین دلیل تهمت‌هایی به آن‌ها زده شود و از نان خوردن بیفتند.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- علی نامجو: با مروری بر تاریخ معاصر هنر نمایش در ایران، درمی‌یابیم که از دوره قاجار بود که جریان نمایشنامه‌نویسی به شیوه امروزی، در کشورمان آغاز شد. از آن زمان تاکنون، نمایش‌های گوناگون و به‌یادماندنی در ایران اجرا شده‌اند که برخی‌شان از زبان‌های دیگر به فارسی گردانده شده‌اند. از این‌رو در «خبرگزاری کتاب ایران» پرونده‌ای گشوده‌ایم تا در آن به بررسی وضعیت و چالش‌های موجود در جریان نمایشنامه‌نویسی به‌ویژه آثار تألیفی بپردازیم. «ایبنا» در این پرونده، به سراغ فعالان عرصه نمایش رفته و دیدگاه‌هایشان را در قالب گفت‌‌وگو بیان کرده است. رسول نظرزاده، منتقد و پژوهشگر تئاتر در این پرونده با ما سخن گفته و نظرات خود درباره نمایشنامه‌نویسی در تئاتر امروز ایران را مطرح کرده که شرح آن‌را در ادامه می‌خوانید.

از دیدگاه شما چرا نمایش‌هایی که امروز در سالن‌های حرفه‌ای روی صحنه می‌روند، مبتنی بر نمایشنامه‌های ترجمه شده  است و اصولا آثار تألیفی در قیاس با آثار ترجمه شده، تعداد کمتری دارند؟
 
در ابتدا باید بگویم که نمایشنامه‌نویسی امروز ایران را سطح پایین نمی‌دانم. البته تعداد نویسندگان آثار اورجینال کم است، اما در قیاس با کشورهای منطقه جایگاه قابل قبولی دارد. در وهله دوم باید پذیرفت که بیشتر متن‌های نمایشنامه در این روزگار مبتنی بر آثار مشهور خارجی و اصولا بازنویسی و اقتباس است. نامدارانی چون محمد چرمشیر هم در چند سال اخیر این رویه را در پیش گرفته‌اند.
 
آیا دلیل این گرایش جذاب‌تر بودن نمایشنامه‌های خارجی است؟
 
من جذابیت را دلیل گرایش نویسندگان ایرانی به آثار خارجی نمی‌دانم. به‌نظر می‌رسد نظارت و ارزشیابی را باید عامل اصلی این موضوع بدانیم، چراکه در آنجا گفته شده که انتقادات اجتماعی را براساس آثار خارجی مطرح کنند تا برآمده از ناکجاآباد به‌نظر برسد تا اشاره مستقیمی به کشور خودمان نشود. من با برخی از نویسندگان تئاتر در کشور خودمان هم صحبت کرده‌ام و متوجه شدم این گروه برای این‌که در خط بیکاری و نظارت‌های مداوم قرار نگیرند در این مسیر گام برمی‌دارند. این وضعیت در حالی در کشور ما پیش آمده که نویسندگان ما نه از روی غرض و نیت بد، بلکه به خاطر دلسوزی حاصل از مشاهده دردهای مختلف اجتماعی دست‌ به‌ قلم برده‌اند و مشکلات جامعه را بیان کرده‌اند، اما ممکن است به همین دلیل تهمت‌هایی به آن‌ها زده شود و از نان خوردن بیفتند.

نمونه عینی برای این نظریه دارید؟
 
در صحبت با تعداد زیادی از این نویسنده‌ها دریافتم که موضوعات اساسی، اندیشه فلسفی و مشکلات اصلی جامعه ما را به خوبی فهمیده‌اند و تصمیم گرفته آن‌را از فیلتر شکسپیر بگذرانند؛ برای مثال نویسنده هملت را براساس همین دیدگاه بازخوانی کرده است. مگر ما با استبداد موافق هستیم؟ این موضوع در همه جای جهان مذموم است، در حالی‌که در نظارت و ارزشیابی تا واژه استبداد به زبان می‌آید، گمان می‌شود منظور نویسنده استبداد در کشور خودمان است؛ بنابراین نویسنده مجبور می‌شود نام خارجی روی نوشته‌اش بگذارد یا اثر خارجی را بازنویسی کند. به‌نظر من همین مسئله باعث می‌شود نویسندگان ما منحرف شوند. نکته دیگری که در این میان وجود دارد این است که برخی از نویسندگان نمایش در کشور ما از مطالعه و تفکر عمیق دور افتاده‌اند و همین مسئله باعث می‌شود که نویسنده جوان ما پس از نوشتن دو نمایشنامه حرف‌هایش تمام شود، به جاده تکرار بیفتد و از فرهنگ و جامعه خودش زده شود. در نهایت به مسیر شیک‌تر هنری (آثار خارجی) می‌افتد و دیگر به جامعه‌ای که از آن برآمده توجهی نمی‌کند.
 
آیا خودتان از نزدیک وجود این فضا را در نویسندگان جوان لمس کرده‌اید؟
 
بله، با این توضیح که من در دانشگاه هم تدریس می‌کنم از دانشجویان می‌خواهم نمایشنامه بنویسند. وقتی بچه‌ها کارهایشان را می‌آورند، می‌بینم که 80 درصد آثار در فضای آپارتمانی و کافی‌شاپی می‌گذرد، در صورتی‌که وقتی پایان‌نامه دانشجویان دهه 60 را مطالعه کنید درخواهید یافت که بیشتر در فضای اجتماعی می‌گذرد. دانشجویان و نویسندگان جوان امروز ما بیشتر در فضای دختر و پسری کارهایشان را می‌نویسند. یک بار دو هزار متن دانشجویی را به من دادند تا بخوانم، متن‌های نویسندگانی که باید در آینده بدنه نویسندگان عرصه تئاتر را تشکیل دهند. باور می‌کنید در میان این همه کار، پنج اثر اجتماعی وجود نداشت؟ به‌نظر می‌رسد بخش آموزشی ما هم دچار مشکل است. چرا به بچه‌ها اجازه نمی‌دهند تا به درون نگاه کنند و تحقیق کنند؟ بر فرض این‌که در دانشگاه هم دانشجویان اجتماعی بنویسند در آینده سیستم نظارت و ارزشیابی اجازه نخواهد داد که این آثار روی صحنه برود.
 
می‌توانید مثالی مشخص را برای این نگاه از سوی بخش نظارت و ارزشیابی بیان کنید؟
 
بله، یکی از دوستان جوان نمایشنامه‌ای درباره ضحاک نوشته است. فکر می‌کنید با او چه کرده‌اند؟ مدام متن‌هایش را رد می‌کنند.
 
با توجه به صحبت‌های مطرح‌شده آیا عدم تطابق متن نمایشنامه‌ها با وضعیت و حال و هوای جامعه ایرانی باعث ریزش مخاطب این هنر نخواهد شد؟
 
صد در صد. وقتی مخاطب تئاتر خودش را در نمایش نمی‌بیند، آرتیست‌هایی را روبه‌روی خودش می‌بیند که با آن‌ها بیگانه است و اسم‌ها و شخصیت‌ها، لامکان و لازمان است؛ دیگر به‌طور جدی تئاتر را تعقیب نخواهد کرد و همچون یک توریست به سالن می‌آید، دوری می‌زند، می‌رود و دیگر پشت سرش را هم نگاه نمی‌کند. این وضعیت فقط مربوط به بخش انتلکتویل تئاتر نمی‌شود و بخش در اصطلاح ارزشی را نیز شامل می‌شود. فعالان در آن‌گونه تئاتری هم چهره‌ها و شخصیت‌هایی را به مخاطب نشان می‌دهند که با او و اندیشه‌هایش فرسنگ‌ها فاصله دارند. همین فاصله اندیشه‌ای باعث می‌شود مخاطبی که از خانواده شهدا و رزمندگان است، با شخصیت‌های نمایش‌های جنگ ارتباط برقرار نکند و سالن را ترک کند. گاهی فعالان در این بخش شعارهایی می‌دهند که خودشان هم به آن باور ندارند و باعث زده شدن مخاطب می‌شوند. ما جوان‌هایی در دوران جنگ داشتیم که فوتبال بازی می‌کردند، موسیقی هم گوش می‌دادند و به جبهه هم می‌رفتند اما در سالن‌های نمایش با شخصیت‌هایی مواجه می‌شوند که خیلی با ایمان هستند و در نتیجه از این آثار فاصله می‌گیرند، چون برایشان باورپذیر نیست.

عده‌ای معتقدند هنرمندان عرصه نمایشنامه‌نویسی اتحاد کافی را با هم ندارند و همین عامل باعث هدر رفتن بسیاری از فرصت‌ها در حوزه مکتوب شده است. شما با این نظر موافقید؟
 
بخشی از حرکت شخصی هنرمندان در عرصه نویسندگی تئاتر به فردیت هنرمند بازمی‌گردد، چون احتمالا هرکسی دوست دارد در آثارش امضای خودش را داشته باشد، اما نمی‌توان وجود این بحران را در امروز و اکنون نمایش ایران کتمان کرد. اگر دهه 40 به‌عنوان دهه اوج‌گیری نمایشنامه‌نویسی و در کل تئاتر ایران شناخته می‌شود، شاید یکی از دلایلش تعداد محدود هنرمندان فعال در عرصه تئاتر بوده باشد، در حالی‌که امروز با وجود این‌همه دانشکده و آموزشگاه که کارشان آموزش نمایشنامه‌نویسان، کارگردانان و بازیگران است، برخی احساس می‌کنند عرصه برای فعالیت محدود است و با خالی کردن زیر پای دیگری ممکن است جا برای فعالیت باز شود. در این میان عده‌ای کار دیگران را می‌دزدند؛ نویسنده نمی‌داند که کارش دارد در فلان سالن اجرا می‌شود، حتی به او خبر هم نمی‌دهند. به‌نظر می‌رسد در این فضای وانفسا، هر کسی فقط به فکر خودش است. چه سواستفاده‌ها و بی‌اخلاقی‌هایی که در این عرصه وجود دارد. اما به‌نظر من هنرمندان بزرگ به‌ هیچ‌ عنوان به دام این مسائل نمی‌افتند. هنرمند واقعی باید کار خودش را انجام دهد و در دام مسائل کوچکی چون جایزه و جشنواره و دیده شدن نیفتد. مگر سهراب سپهری در دوران خودش چقدر مورد توجه رسانه‌ها بود؟ اما آیا او ماند یا کسانی که مدام در تلویزیون‌ها بودند؟

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها