یکشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۸:۳۰
تکیه به‌واژه عدالت در نمایشنامه‌های اکبر رادی

هادی مرزبان، کارگردان آثار رادی با اشاره به شخصیت محمود شایگان در نمایشنامه «منجی در صبح نمناک» و تأکید بر واژه عدالت در متن نمایشنامه گفت: به نظر من، شایگان همان رادی است. زمانی می‌گفتند مرزبان رخت خوابش را جلوی در خانه رادی انداخته است تا به‌محض اینکه رادی نمایشنامه‌ای بنویسد مرزبان آن را از او بگیرد.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- علی نامجو: 9 سال از پرواز درام‌نویس گیلانی که عدالت و دغدغه اجتماعی چون فقر در همه آثار او دیده می‌شد، می‌گذرد. مردی که اخلاق، تخصص و نگاهش مورد تمجید هادی مرزبان است. مرزبانی که اهالی تئاتر او را کارگردان آثار رادی لقب داده‌اند. این هنرمند نام آشنا می‌گوید زمانی رسید که در رادی ذوب شدم. او معتقد است این تنها جسم رادی است که ما را ترک کرده و روحش همیشه با ما خواهد بود. به مناسبت انتشار نمایشنامه «منجی در صبح نمناک» با بازنگری و تلخیص حمیده‌بانو عنقا، همسر زنده‌یاد رادی که به‌تازگی نشر قطره آن را روانه بازار کتاب کرده است، گفت‌وگویی با مرزبان انجام داده‌ایم که در ادامه مطلب می‌خوانید:
 
چرا اهالی تئاتر، شما را به‌عنوان کارگردان نمایشنامه‌های اکبر رادی می‌شناسند؟
 
یاد رادی به خیر. او همیشه حتی در کتاب‌هایی نظیر «بشنو از نی: مکالمات با اکبر رادی» به قلم ملک ابراهیم امیری گفته است که من و مرزبان ربع قرن در کنار هم کار کرده‌ایم و تاکنون هیچ مشکلی هم باهم نداشتیم. البته بعدها با اجرای نمایش تانگوی تخم‌مرغ داغ عمر همکاری ما به حدود سی و دو سال رسید و من در بروشور اجرا به مخاطبان آن تئاتر گفتم که شما را به سی‌ودومین سالگرد همکاری من و رادی دعوت کرده‌ایم. در دوران جوانی، درست مثل هر جوان دیگری با خواندن دو یا سه اثر از نوشته‌های زنده‌یاد رادی با نام او آشنا شده بودم. برای اولین‌بار در سال ۶۳ نمایشنامه «پلکان» اکبر رادی را روی صحنه بردم.
 
چطور با آقای رادی آشنا شدید؟
 
من به‌وسیله یکی از دوستان مشترک بین من و اکبر رادی به او معرفی شده بودم. درحالی‌که تنها چهار سال از بازگشتم به ایران می‌گذشت، این دوست مشترک به آقای رادی گفته بود هادی مرزبان جوانی است که به کارگردانی تئاتر مشغول شده و آثار ایرانی را روی صحنه می‌برد. در یک شب سرد زمستانی در سال ۶۲ پی‌ریزی نمایش «پلکان» برای اجرا در سال بعد ریخته شد. البته در آغاز قرار نبود من تبدیل به کارگردان آثار اکبر رادی شوم اما وقتی «پلکان» اجرا شد، ما خودبه‌خود به هم نزدیک شدیم و من در حقیقت در رادی ذوب شدم. ما هیچ اختلاف‌نظری باهم نداشتیم. تجربه «پلکان» بسیار خوب بود و ما در طول تمرینات و اجرا اتفاقات تلخ و شیرین زیادی را از سر گذراندیم. در سال ۶۷ «آهسته با گل سرخ» را روی صحنه بردم. بعد از این متن بود که حس کردم چقدر راحت می‌توانم باکارهای زنده‌یاد رادی حرفم را بزنم. شاید دلیل این احساس، توجه و علاقه‌مندی من به دو مقوله فقر و بی‌عدالتی بود چون این دو را مقوله را شخصاً تجربه کرده بودم و  به خوبی می‌شناختم.

کم‌کم دیدم دیالوگ دیگری را به جز دیالوگ‌های رادی نمی‌پسندم. شاهد بودم که او چقدر برای نوشتن یک متن زحمت می‌کشد و به قول خودش دیالوگ‌ها را مزمزه می‌کند. او نویسنده‌ای نبود که شب نوشتن یک نمایشنامه را شروع کند و صبح آن را به‌پایان برساند. گاهی برای نوشتن یک متن یک سال زمان صرف می‌کرد. البته گاهی در این میان به سراغ یکی دو متن دیگر رفتم اما دیدم دیگر نمی‌توانم با هیچ نمایشنامه‌ای به‌غیراز آثار زنده‌یاد رادی ارتباط برقرار کنم. نتیجه ذوب شدن من در رادی این بود که در سال ۶۹ «هملت با سالاد فصل» را به روی صحنه بردم. مسیر من بعد از این کار دیگر مشخص شده بود. بعد از این کار استاد رادی برای مدت چند سال یا متنی ننوشت یا اگر نوشت به من نداد تا اجرا کنم.
 
یعنی با دیگران همکاری کرد؟
 
نه. آقای رادی در این مدت به کس دیگری هم نمایشنامه‌ای نداد. به هر صورت، بنا به دلایلی چند سال در نمایشنامه‌نویسی زنده‌یاد رادی فاصله افتاد. من هم به حرمت رادی در این مدت کاری را روی صحنه نبردم. سال ۷۳ به یاد دارم که آقای رادی مرا مجبور کرد کاری به‌غیر از آثار او را کارگردانی کنم. تا اینکه در سال ۷۶ «آمیز قلمدون» را کار کردم. ما در دوران همکاری با هم «شب روی سنگفرش خیس»، «باغ شب نمای ما»، «ملودی شهر بارانی»، «پایین گذر سقاخانه»، «تانگوی تخم‌مرغ داغ»، «پلکان» برای بار دوم و «لبخند باشکوه آقای گیل» را اجرا کردیم. «لبخند باشکوه آقای گیل» آخرین نمایشنامه‌ای بود که من از آثار زنده‌یاد رادی روی صحنه بردم. بعد از این کار بود که آقای رادی از دنیا رفت. در سخنرانی که در اجرای نمایش «لبخند باشکوه آقای گیل» گفت: «مرزبان خودش را پای نمایشنامه‌های من پیر کرد و هیچ‌گاه به حق‌وحقوق خودش نرسید. من این را در آخرین کتاب خودم نیز گفته‌ام». او همان‌جا اضافه کرد: «اختلاف‌سلیقه‌ها به‌جای خود اما من بابت زحماتی که مرزبان برای نمایشنامه‌های من کشیده است، سر تعظیم فرود می‌آورم». استاد رادی با این جملات مرا شرمنده کرد.
 
نتیجه سال‌ها همکاری با زنده‌یاد رادی برای شما چه بود؟
 
این بود که وقتی دیالوگ‌های آثار او را با نوشته دیگران مقایسه می‌کردم می‌دیدم به قول قدیمی‌ها تومنی هفت سنار فرق می‌کند. همیشه گفته‌ام که چیدمان کلمات در دیالوگ‌های رادی درست مثل مینیاتور بود. نوشته‌های او مثل تابلویی است که رضا عباسی جلوی من گذاشته. همچون کاشی‌کاری‌های مسجد اما اصفهان است که عظمت، زیبایی و قربت را در کار هم دارد. اگر سر تمرین یا حتی در خانه، کسی از روی نمایشنامه آقای رادی بخواند و تنها یک کلمه را جا بیندازد یا اضافه کند بلافاصله متوجه می‌شوم و می‌گویم این جمله ایراد دارد. گاهی بچه‌ها می‌گویند امکان ندارد که اشتباه کرده باشیم، من هم در پاسخ می‌گویم کتاب نمایشنامه را بیاورید. آن‌وقت می‌بینند که من درست تشخیص داده‌ام و آن‌ها جای کلمه‌ای را با کلمه‌ای دیگر تغییر داده‌اند یا جمله را کم‌وزیاد کرده‌اند. آنجا هم می‌گویم این دیگر کار رادی نیست.
 
آیا جابجایی یک کلمه باعث می‌شود اثر دیگر از آن زنده‌یاد رادی نباشد؟
 
یادش به خیر. اگر خود رادی هم بود به کسی اجازه نمی‌داد حتی یک کلمه را این‌طرف و آن‌طرف بکند البته به‌جز من. زنده‌یاد رادی در سال‌های اخیر، آن‌قدر به من لطف داشت و مرا از خودش می‌دانست که این اجازه را به من می‌داد. حتی من در «آمیزقلم‌دون» یک صحنه را به‌کلی از نمایش حذف کردم. آقای رادی در پاسخ به من گفت: تو مؤلف دوم اثر هستی بنابراین هر کاری دوست داری انجام بده. من کمتر آدمی را دیدم که از نظر شخصیت و کار مثل اکبر رادی باشد. بسیاری از همکاران و دوستان من می‌گفتند مرزبان رخت خوابش را جلوی در خانه رادی انداخته است و به‌محض اینکه نمایشنامه‌ای بنویسد مرزبان از او می‌گیرد. درحالی‌که این‌طور نبود. استاد رادی آن‌قدر به من لطف داشت که حتی از نیمه‌های نگاشتن نمایشنامه به من اطلاع می‌داد. رادی برای من هم نویسنده بزرگی بود، هم معلم بزرگی و هم همکار بزرگی بود. من در زندگی از آقای رادی چیزهای زیادی آموختم. قول می‌دهم که ادبیات نمایشی ما سه دهه بعد رادی را بیش از این خواهد شناخت. او همیشه می‌گفت من نویسنده نیستم، درام‌نویسم.
 
ظاهرا «منجی در صبح نمناک» تنها نمایشنامه از زنده‌یاد رادی به زبان کتابی است و او بقیه نمایشنامه‌هایش را به زبان محاوره نوشته است...
 
قلم زنده‌یاد رادی خوش‌خوان و روان بود. او بر اساس آدم‌هایی که در نمایشنامه‌های مختلف داشت، زبان را تعیین می‌کرد. در منجی صبح نمناک شما با آدم‌های از قشری خاص مواجه هستید. در منجی صبح نمناک همه ادبا دورهم جمع هستند بنابراین چنین زبانی باید انتخاب شود. کلمات و جملات و لحنی که برای بیان این جملات انتخاب می‌کرد، واقعاً حساب‌شده و برنامه‌ریزی‌شده بود.
 
در متن نمایشنامه «منجی در صبح نمناک» به نظر می‌رسد شایگان می‌تواند همان اکبر رادی باشد. در متن، نشانه‌هایی مثل پافشاری برای انتشار گفت‌وگوی انجام‌شده با دو جوان خبر‌نگار بدون کم کردن حتی یک کلمه، ارائه برنامه منظم نگارش از سوی شایگان که نمایشنامه‌نویس شناخته‌شده‌ای است و تأکید بر واژه عدالت در متن نمایشنامه بارقه‌هایی است که می‌تواند به مخاطب القا کند شایگان آینه‌ای از شخصیت نویسنده نمایشنامه است...
 
راستش را بخواهید خود من هم همین حس را زمان خواندن نمایشنامه داشتم. اما هیچ‌گاه از او در این‌باره سؤالی نپرسیدم. کمک به قشر جوان، تکیه به‌واژه عدالت و موارد بسیاری در این نمایشنامه وجود دارد که به نظر من نشان می‌دهد شایگان خود رادی است.
 
بنابراین مخاطب جوانی که سن و سالش به شناختن اکبر رادی قد نمی‌دهد با خواندن منجی صبح نمناک و توجه به شخصیت شایگان می‌تواند تا حدودی باشخصیت اکبر رادی آشنا شود؟
 
البته که می‌تواند. اگر نخواهم به‌طورکلی حکمی صادر کنم، باید بگویم که مخاطب کتاب «منجی در صبح نمناک» می‌تواند با مطالعه نمایشنامه و توجه به شخصیت شایگان لااقل با ابعادی از شخصیت رادی آشنا شود. برخلاف نظر برخی روشنفکرنمایان دوره ما (و نه امروز) تمام آثار رادی به‌غیر از یکی از آن‌ها برای همه زمان‌ها و همه مکان‌ها نوشته شده است. آقای رادی در یک اتاقک دو و نیم متر در دو و نیم متری کار می‌کرد. یک بار به آقای رادی گفتم شما در این دفتر کوچک شاهکارهای بزرگ جهانی خلق می‌کنید. اگر من کاریکاتوریست بودم و قرار بودم کاریکاتور رادی را بکشم و با ذره‌بینی بر چشم در جست‌وجوی عمیق‌ترین مسائل جامعه روی کاغذ می‌آوردم. من نمایش «پلکان» را سال ۶۳ و سال ۹۱ روی صحنه بردم. در هر دو اجرا تماشاگران اذعان داشتند که این نمایش چقدر به‌روز است. در دیگر نمایشنامه‌های رادی هم به‌غیراز «در مه بخوان» که خیلی هم آن را دوست دارم، این قصه وجود دارد چون در این نمایشنامه از سپاه دانش سخن به میان می‌آید که امروز دیگر وجود خارجی ندارد. من می‌توانم ادعا کنم که تمام کارهای بزرگ زنده‌یاد رادی را به‌غیراز دو کار «در مه بخوان» و «منجی در صبح نمناک» روی صحنه بردم.
 
چرا «منجی در صبح نمناک» را اجرا نکردید؟
 
ما گه‌گاه باهم درباره «منجی در‌صبح نمناک» صحبت می‌کردیم. زنده‌یاد رادی با اشاره به طولانی بودن نمایشنامه می‌گفت: امروز در بسیاری از کشورها رسم هست که مردم دو یا سه ساعت می‌نشینند و بخش اول نمایش را می‌بینند. بعد برای استراحت و صرف غذا می‌روند و دوباره به سالن بازمی‌گردند و دو سه ساعت دیگر بخش دوم نمایش را تماشا می‌کنند. تماشاگر امروز در عصر اینترنت خودش هم اینترنتی شده و سطحی و عجول است. به نظر من انسان زمان حاضر خودش هم نمی‌داند دارد به کجا می‌رود؟ بنابراین اجرای کارهای طولانی همچون «منجی در صبح نمناک» از ظرفیت آن‌ها خارج است. من نمی‌دانم این‌همه عجله برای چیست؟
 
آیا هیچ کس دیگری هم نمایشنامه «منجی در صبح نمناک» را روی صحنه نبرده است؟
 
من یک‌بار در جشنواره‌ای در تبریز اجرایی از نمایشنامه «منجی در صبح نمناک» را دیدم. در آنجا به‌عنوان داور حضور داشتم اتفاقاً زنده‌یاد رادی هم حضور داشت. آنجا هم تلاش کرده بودند نمایش را تا حد امکان کوتاه کنند اما بازهم اجرای کار حدود ۴ ساعت و نیم زمان برد. نسخه بازنگری و تلخیص شده این نمایشنامه را خوانده‌ام اما باید به‌طور جدی به آن فکر کنم. «منجی در صبح نمناک» نمایشنامه‌ای طولانی بود و به بیش از ۵ ساعت زمان برای اجرا نیاز داشت. البته همان‌طور که می‌دانید خانم حمیده‌بانو عنقا، همسر زنده‌یاد رادی و آرش رادی فرزند ایشان این اثر را بازنگری و تلخیص کرده‌اند که آن را خوانده‌ام اما هنوز به صورت جدی به آن نگاه نکرده‌ام که ببینم آیا می‌خواهم آن را کار کنم یا نه.
 
بنابراین ممکن است روزی آن را روی صحنه ببرید؟
 
دقیقاً. البته زنده‌یاد کار دیگری به نام «از پشت شیشه‌ها» دارد که اگر عمر اجازه دهد و خدا بخواهد آن را نیز به روی صحنه خواهم برد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها