کتابهای «جزیره دکتر لیبریس» و «فرار از کتابخانه آقای لمونچلو» نوشته کریس گرابنستاین از سوی انتشارات پرتقال برای کودکان و نوجوانان منتشر شد.
«فرار از کتابخانه آقای لمونچلو» راهی کتابفروشیها شد
کتاب «فرار از کتابخانه آقای لمونچلو» یکی از پرفروشهای نیویورکتایمز است. در این کتاب ماجرای پسرکی به نام کایل کیلی بیان میشود. وقتی کایل متوجه میشود که مشهورترین بازیساز جهان، کتابخانه جدیدی در شهرشان ساخته و قرار است از چند نفری دعوت کند تا یک شبِ کامل را در کتابخانهاش بگذرانند، تصمیم میگیرد هرطوری که شده، یکی از آن چندنفر باشد.اما برخلاف تصور او، قسمتِ سخت ماجرا، وارد شدن به کتابخانه نیست، خارج شدن از آن است! اینجا دیگر خوششانس بودن کافی نیست.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «هنگام اتمام کار، چندین نفر از کارکنان سِرّی (کارگردانی با دستمزد بالا که هرگز به بودن در نزدیکی کتابخانه یا الِکساندریا ویل و یا حتی ایالت اوهایو اعتراف نمیکردند) مخفیانه کارهای نهایی را انجام دادند.
دکتر زینچِنگو، کار نظارت بر پروژهی ساخت این کتابخانه را برعهده داشت. او از طرف یک میلیاردر که شخصیتی عجیب و غریب ـ و از نظر بعضیها، خُلوچِل ـ داشت، به این کار دعوت شده بود و تنها کسی بود که میدانست این کتابخانه چه چیزهایی شگفتانگیزی درون خود جای داده و مخفی کرده است.
دکتر زینچِنگو، زنی با قد بلند و موهای قرمز آتشین بود. او یک کت و دامن گرانقیمت دستدوز با کفشهای پاشنه بلند پوشیده بود، عینکی با فریم درشت قرمز رنگ بود چشم داشت و یک هدفون بیسیم هم روی گوشش بود.
دکتر زینچِنگو با گامهای بلند و در حالی که صدای برخورد پاشنههایش با سنگ مرمر به گوش میرسید، از درِ قرمز اتاق فرمان عبور کرد و همینطور که با تبلتِ پیشرفتهی خود کار میکرد، وارد سالن بزرگ گُنبدی شکل کتابخانه شد که ارتفاعش به سه طبقه میرسید...»
کتاب «فرار از کتابخانه آقای لمونچلو» با شمارگان هزار نسخه و به قیمت 140 هزار ریال توسط انتشارات پرتقال منتشر شده است.
داستان «جزیره دکتر لیبریس» فاش شد
در کتاب «جزیره دکتر لیبریس» نوشته کریس گرابنستاین شخصیتهای داستانی زنده میشوند و جلوی چشم مخاطبان رژه میروند. نوجوانان با خواندن این داستان میتوانند با بسیاری از شخصیتهای داستانی مانند «رابین هود»، «سه تفنگدار»، «تام سایر»، «هرکول» و... آشنا شوند.
در پشت جلد این کتاب آمده است: «اگر شخصیتهای داستانی مورد علاقهتان زنده میشدند و جلوی چشمان شما رژه میرفتند چه میکردید؟ این اتفاق برای بیلی افتاده!... او امسال تابستان را در خانه دکتر لیبریس میگذراند و در عین ناباوری درگیر اتفاقهای عجیبی میشود.
هر وقت بیلی یکی از کتابهای کتابخانه شخصی دکتر لیبربس را باز میکند، صداهایی را از درون جزیره وسط دریاچه میشنود! انگار داستانهایی که میخواند، یکهو جان میگیرند و واقعی میشوند.»
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «بیلی فهمیده بود که پایاننامه، مقاله بسیار طولانی و کسلکنندهای است که هیچ کس به جز اساتید آن را نمیخوانند؛ آن هم فقط همان چند استادی که باید تصمیم بگیرند که مادر بیلی آنقدر باهوش هست تا بشود او را دکتر صدا کرد یا نه!
این مقاله، آنقدر پیچیده بود که مادر بیلی میخواست تمام تابستان را روی آن کار کند؛ یعنی بیلی باید حتماً کارهایی پیدا میکرد تا در طول این مدت، خودش را سرگرم کند.
بیلی گفت: «نگران من نباش. خودم از پس کارام برمیام.»
«میدونم بیلی. همیشه همینطوره.»
بیلی بعد از کوبیدن چمدانِ چرخدارش به تکتکِ پلههایی که با شیب تُند بالا میرفتند. آن را تا طبقهی دوم بالا کشید و به اتاق خوابش رسید. حاشیهی دیوارهای اتاق با چوبهای گِرِهدارِ صنوبر کار شده بود. یک ملافهی پشمی هم روی تخت بود. قالیچهای هم بود که طرحِ ماهی داشت. بیلی احساس می کرد وارد یک جور کارت پُستال شده است...»
کتاب «جزیره دکتر لیبریس» با شمارگان هزار نسخه و قیمت ۱۴ هزار تومان توسط انتشارات پرتقال منتشر شده است.
نظر شما